دسته: ادبیات

نارنگی/ بهزاد ذوالنور

او را میبینم که تلفن موبایل به دست، ماسک دوران کرونایی به چهره ، در حالیکه به سختی نفس میکشد، دارد...

روزنگاری های دیاسپورا/عزت گوشه گیر

همه چیز با اسطوره “ایوب” شروع شد. روز فرو رفتن بود در عمیق ترین لابیرنت های پر پیچ و تاب درونی به شیوه جریان سیال ذهن، یا تداعی معانی

آری بِن از نوشتن تا مرگ/عباس شکری

آری بِن می‌خواست به ‌واسطه نوشتن خود به چهره‌ ای عمومی ‌تبدیل شود، اما به دلیل ازدواج این کار را انجام داد. خبر خودکشی او شامگاه تولد مسیح، نروژ

انسانیت عالی/ عزت گوشه گیر

سر میز صبحانه بودم با “دب”، “سو”، “جیمز” و “لیز”در کافه تریای محل کارم که “الیز” آمد و کنارم نشست پر از انرژی. لباسش باز هم مشکی بود با بلوزی به

شعر: مهدی رودسری

نمی توانم چیزی بخوانم
چون بطور کلی بی سوادم
نمی توانم متن های فلسفی را بفهمم
……..

حاج ارزونی/هاشم حسینی

از اول پروژه که عملیاتی شد و کارخانه شروع به تولید کرد، با دادن حق سنوات، عیدی و پاداش، محترمانه عذر ما را خواستند…ماندیم بی راه چه کار کنیم

ماسک ها و سوسک ها/مهدی رودسری

واسه سومین بار که مرد صف را شمرد هنوز نفر نهمی بود و رفیق اش سیزدهمی که پشت ِزنی واستاده بود بلندقد و موبور با ماسکی مخمل

شعر:کریم زیّانی (راهی)

آن که تا روشن کند ایران ما، می‌سوخت، رفت
آن که ما را عزت و فرهنگ می‌اندوخت، رفت

روزنگاری های دیاسپورا/عزت گوشه گیر

وارد سالنی شدم. کسی مرا به سالن تئاتر راهنمایی کرد و گفت: قرار است ژاک تاتی تمرین های بازیگری را ادامه بدهد.
پرسیدم: ژاک تاتی؟ ژاک تاتی که مرده؟

مهندس سبیلو و زنش/فریبا حاج دایی

آسایشگاه سالمندان بهشت هم باشد بازهم آسایشگاه سالمندان است؛ اما برای طاهره‌ خانم که از جَنم دیگری است، جهنم و بهشت هم یکی است.

شعرهای فرخ احسانی

آهنگی قدیمی را
بی مطرب و دایره در خیابان های تهران زمزمه می کنم
ناگهان صدایم را قطع می کنند با تبر

“خواب”/ عزت گوشه گیر

خواهش می کنم نگوئید که چرا همه اش خواب سرهای بریده می بینم. یا بوهایی در خواب می شنوم که همه اش به گوشت سوخته ربط پیدا می

Loading