از اینجا، از آنجا، از هر جا / ۸۴

سفرنامه نویسی پنجره ای است به دنیای واقعیت ها و صمیمیت ها. سفرنامه نویس نمی تواند دروغ بگوید و غیر از آنچه که می بیند و انجام می دهد، بنویسد. سفرنامه نویس حاصل تجربیات عمر و دیدنی هایی را که خارج از سرزمین مادری خود دیده است، برای دیگران بازگو می کند. از پیشکسوتان سفرنامه نویسی می توان ابن بطوطه سیاح مراکشی (مغربی) و ناصرخسرو شاعر و اندیشمند ایرانی را نام برد. هر کسی با دید و جهان بینی خود روزگار را می بیند. گاهی اوقات یک سفرنامه نویس چیزهایی را می نویسد که هیچ مورخ و نویسنده ای به آن اشاره نکرده است. در حقیقت سفرنامه نویسی سیری در انفاس و آفاق گیتی است و کسی که آن را به نگارش درمی آورد عاشق کشف لحظه های از دست رفته و افق های مجهول و رفتارهای عجیب و جدید است. ابن بطوطه بیش از مدت سی سال در سفر بود و در این مدت به نقاط مختلف جهان سفر کرد و آنچه که از این ممالک دید را به نگارش درآورد. ارزش سفرنامه ی او آنقدر زیاد است که هر محققی اگر بخواهد در آداب و رسوم روزگار قدیم تحقیق کند، قطعا به نوشته های ابن بطوطه نیاز پیدا می کند.

این روزها که در رابطه با منع خشونت علیه زنان گفت وگوهای فراوانی در سطح جهان مطرح است، چه چیزی بهتر از آن که سری به سفرنامه ی ابن بطوطه بزنیم و ببینیم که در قرن هشتم هجری یعنی حدود هفتصد سال پیش وضعیت زنان در جغرافیایی که ابن بطوطه به آنجاها سفر کرده، چگونه بوده است.

ابن بطوطه در سفرنامه ی خود توجه خاصی به زنان داشته است. از مکه، یمن، شیراز، آسیای صغیر، روسیه، هند، چین و آفریقای مرکزی به هر جایی که رفته کوشیده تا تصویر گویا و درستی از وضعیت زنان و رفتاری که جامعه ی مردانه ی آن روزگار نسبت به این بخش عظیم و مهم از جمعیت جهان داشته است، برای ما نشان دهد.

برخلاف بسیاری از نویسندگان و مورخان که کمتر به سخن گفتن درباره ی زنان روزگار خود پرداخته اند، ابن بطوطه احساس خویش را در این رابطه پنهان نمی کند و درباره ی زنان گزارش هایی متین و قابل استناد ارائه می دهد. او به صراحت از بی توجهی به تعلیم و تربیت زنان در روزگار گذشته پرده برمی دارد و می گوید جامعه ی گرفتار در تعصب دینی و رفتار اجتماعی، آموختن را که موجب آگاه شدن زنان می شد، خطرناک می پنداشت. به زنان در حد آموزش مسائل مذهبی که برای برگزاری نماز و عبادات ضروری بود، بسنده می کرد و از تعلیم بیشتر آنان جلوگیری به عمل می آورد و می پنداشت که اگر زنان نوشتن فرا بگیرند بدون واسطه با مردان و بیگانگان به مکاتبت و نامه نگاری می پردازند. آنها حتی به زنان برای مسجد رفتن و در جامعه ظاهر شدن هم مجوز نمی داند. البته این گونه رفتار در ادبیات و آثار منثور و منظوم کشور ما نیز در زمان ابن بطوطه و حتی تا پایان قاجاریه مرسوم بود. در بسیاری از آثار سعدی این مطلب به طور گسترده بیان شده است، به طوری که می توان این شاعر بزرگ را یکی از افرادی دانست که ضد زن و آزادی های اوست، البته اندیشه های سعدی از تعصبات مذهبی و عقاید دینی او نشأت می گرفت.

ibn-battuta

ابن بطوطه در سفرنامه ی خود از آزادی نسبی زنان مناطقی که تحت حکومت ترکان بود، سخن می گوید و می نویسد: ترکان خود در اصل اهل فضل و سواد چندانی نبودند ولی محدودیت هایی را که در عالم اسلام برای زنان ایجاد شده بود را باور نداشتند. زنان ترک از مردان روی خود را نمی پوشاندند و از آنها نمی هراسیدند. او در گزارشی که در سفر به تبریز به نگارش درآورده از حضور پریچهرگان ترک در بازار جواهرفروشان و عطرفروشان سخن می گوید و اینکه غلامان خوش منظر با جامه های فاخر، جواهرات را به زنان نشان می دادند و آنها در خرید از هم سبقت می گرفتند.

ابن بطوطه از سرزمین روسیه می نویسد که در آن نواحی مقام زن بالاتر از مرد بوده است. این سفرنامه نویس تعریف می کند که در شبه جزیره ی کریمه مشاهده کرده است فرماندار آنجا تعظیم و احترام خاصی نسبت به همسر خود اعمال می کرده است. او می نویسد روزی شاهد بوده که همین خانم در ارابه ای رو باز به دیدار شوهر خود می رفت. در روبروی او میان ارابه چهار کنیز زیبارو نشسته بودند. این خانم چون به منزل رسید پیاده شد و همراهانش دامن بلند او به دست گرفتند و او با ناز و کرشمه حرکت می کرد. وقتی به امیر رسید، امیر جلوی پای او بلند شد، سلام کرد و در کنار خود جایش داد.

ابن بطوطه نوشته است زنان ترک بی حجاب بودند و کلاه کوچک جواهرنشان بر سر می گذاشتند که پر طاووسی روی آن قرار داشت. آنها از چادر استفاده نمی کردند و روی خود را نمی پوشاندند. آنها از امتیاز خواندن و نوشتن برخوردار بودند و استعداد خود را در شعر و ادب و فضل و هنر نشان می دادند. این موضوع سبب می شد که آنها در دستگاه سلطنت و حکمرانی همسران خود، افرادی با نفوذ باشند و در رتق و فتق امور مداخله کنند. این جهانگرد می گوید که در ایران زمان او هر یک از همسران سلطان سالانه دو میلیون دینار تا دویست هزار دینار مقرری داشتند. اهمیت این رقم را باید در مقایسه با حقوق دبیران و کارکنان دستگاه حکومت سنجید که آنها سالانه حدود سیصد هزار دینار مقرری دریافت می کردند. حقوق وزیر سلطان نیز بالغ بر یک میلیون و پانصد هزار دینار بود.

ابن بطوطه در سیر و سفر به ایران از زیبایی های شهر شیراز خیلی تعریف می کند و از تعداد زنانی که در این شهر در مراسم اجتماعی شرکت می کنند، در تعجب است ولی او می گوید زنان در کوچه و بازار خود را می پوشانند و برقع بر رخ می افکندند و آنها زنانی زیبا، سبزه با چشم و ابروهای مشکی هستند که در بازارها، مراکز مذهبی مثل شاه چراغ حضور دارند. او می گوید تاش خاتون مادر شاه شیخ ابواسحق مدرسه و خانقاهی در شیراز دارد که شبهای دوشنبه مراسمی در آنجا اجرا می شود و خانم ها و خود خاتون در آن مراسم مشارکت دارند.

در کشور هند اجرای مراسم ساتی ابن بطوطه را به شگفت آورده است. در این مراسم زنان هندی که شوهرانشان فوت کرده اند، همراه با جنازه ی شوهر به آتش کشیده می شدند و این از مراسم مذهبی هندوان بود که اثبات وفاداری آنان را نشان می داد. اکنون این گونه مراسم در هند غیرقانونی اعلام شده و دیگر اجرا نمی شود. این مراسم ساتی در میان شاعران فارسی زبان تأثیر زیادی داشته و موجب آفرینش منظومه های عاشقانه فراوانی شده است. شاعری نیز در این باره سروده:

جان فدای دوست کن، کم زان زنِ هندو نه ای

کز وفای شو در آتش زنده سوزد خویش را

ibn-batooteh

ابن بطوطه در این باره می نویسد روزی به زیارت یکی از مشایخ در شهر اجودهن هند رفته بود. در مراجعت مشاهده می کند که جمعیت کثیری جمع شده اند. از آنها می پرسد در اینجا چه خبر است، به او می گویند یک هندی درگذشته و می خواهند جسد او را بسوزانند، همسرش نیز اصرار دارد تا او را نیز بسوزانند. ابن بطوطه باور نمی کند و به راه خود ادامه می دهد، ولی ساعتی بعد یکی از شاهدان عینی برای او تعریف می کند که زن هندو دست در گردن شوهر مرده ی خود در آتش رفت و هر دو با هم سوختند.

ابن بطوطه از امنیت و سلامتی که در کشور چین برقرار بود تعریف می کند و می گوید، بازرگان بسیاری به این بلاد سفر می کنند. او می گوید اگر کسی بخواهد با زنان چینی ازدواج کند، این کار به راحتی میسر است ولی آنها حاضر نیستند کشور خود را ترک کنند و همراه همسرشان به غربت بروند. او زنان چینی را افرادی ساکت، آرام و خانه دار توصیف می کند که به شوهرانشان زیاد محبت می کنند.

ابن بطوطه در طول مدت سی سال که در سفر بوده، خود نیز چندین بار از بلاد مختلف زن گرفته است و چون نمی توانسته آنها را با خود ببرد، زنهایش در مملکت خود مانده اند، البته باید توجه داشت که ابن بطوطه با همه ی خصوصیاتی که داشته مسلمانی است متشرح و حتی متعصب و در بسیاری از جاها که سفر کرده به عنوان قاضی به کار مشغول شده، بنابراین گاهی دیدگاهش نسبت به زنان مثبت نیست و خیلی صریح و بی پرده و راحت درباره ی زنان و بویژه همسران و فرزندان خود سخن می گوید. چون قصد اصلی و مهم او سیر و سیاحت بوده است، خود را درگیر خانواده و فرزند نمی کرد، زیرا باید در جایی سکونت می یافت و این با هدف و مقصود او سازگار نبود، ولی روی هم رفته او مردی زن دوست است و هنگامی که از زنان سخن می گوید، ملاطفت و مهربانی از گفتارش پیداست. باید توجه داشت که در زمان ابن بطوطه به دلیل جنگ و کشتارهای مختلف در جهان اسلام تعداد زنان و دختران بی سرپرست و همسر فراوان بود و به همین دلیل همسر اختیار کردن مثل امروز تابع قانون و مقررات اجتماعی نبود.

از دید ابن بطوطه زنی خوب و نیک است که تابع مرد باشد و به قوانین مذهبی آن زمان تمکین کند و هرچه همسرش می گوید، بپذیرد کما اینکه او در وصف یکی از زنانش که در مالدیو اختیار کرده است نوشته: « بسیار زن نیکی بود و از جهت حسن معاشرت تا آن پایه بود که وقتی من روی او زن گرفتم خود عطر بر سر و روی من می زد و لباس هایم را مرتب می کرد و به جای آن که آثار تکدر از خود ظاهر گرداند شاد و خندان می نمود.»

بخشی از این وضعیت به علت مسائل زمان گذشته و دیدگاه های اعتقادی نسبت به ازدواج و از همه مهمتر آزادی مردان در انتخاب همسر و بویژه کنیز بود که دین اسلام این مجوز را به مردان می داد و بسیاری نیز این مجوز سوءاستفاده می کردند.

در کشور ما نیز این وضعیت تا زمانی که رژیم پهلوی روی کار آمد، همین گونه بود. قوانینی که حقوق زنان را محترم می شمرد و از لحاظ هویت و شخصیت آنها را در جامعه همردیف مردان می دانست از زمان رضاشاه شروع شد و در زمان محمدرضا شاه به اوج خود رسید. در جوامع پیشرفته ی کنونی نیز این مسئله آزادی حقوق زنان قدمت زیادی ندارد، ولی خوشبختانه هم در ایران و هم در جوامع دیگر روز به روز زنان با رشد و تعالی فرهنگی ـ اجتماعی که پیدا کرده اند، به حقوق و ارزش های واقعی خود پی برده اند و بسیاری از جوامع نیز این حقوق را به رسمیت شناخته اند. به امید روزی که تساوی همه جانبه ی حقوقی بین مردان و زنان سراسر جهان برقرار شود، چون زنان شایستگی برخورداری از حقوق مساوی با مردان را دارند و اگر خودخواهی و تعصب ها به کنار رود به این تساوی به طور کامل دست خواهند یافت.

بدیهی است در یک چنین روزی دیگر سخن از “منع خشونت علیه زنان” گفتن، مصداق نخواهد داشت.

من زن بودنم را دوست دارم

من زن بودنم را دوست دارم

نه اینکه همیشه خشنود باشم

اما دوست دارم …

همین که از یک دستبند رنگی رنگی سرخوش می شوم

همین که می توانم موهایم را بلند بلند

کوتاه کوتاه کنم

و چیز شگفت آوری نباشد این کوتاه و بلندکردن ها…

همین که با یک موزیک شاد برقصم

با یک ترانه ی ملایم در اوج احساس روم

و همنوایی کنم با دلنوازترین سرود زندگی

همین که می توانم ارغوانی و آبی و زرد

و صورتی و قرمز بپوشم

همین همدم مادر بودن

مورد اعتماد پدر بودن را

همین که می توانم مادری کنم

آسان اشک بریزم

آسان بخندم

همین نیرومند بودن را

دوست دارم

و اگر تو هم مانند من یک زنی

خودت را به صرف قهوه ای در یک خلوت دنج میهمان کن

برای خودت گاهی هدیه ای بخر

وقتی به خودت و روحت احترام می گذاری

احساس سربلندی می کند

آن وقت دیگر از تنهایی به دیگران پناه نمی بری

و اگر قرار است انتخاب کنی کمتر به اشتباه اعتماد می کنی

یادت باشد…

برای یک زن عزت نفس غوغا می کند

من زن بودنم را دوست دارم

تهمینه میلانی

اخبار کتاب و تازه های نشر

* این هفته به معرفی مجموعه داستان کوتاه با عنوان “فرار” از آلیس مونرو، نویسنده ی بزرگ کانادایی و برنده ی جایزه ی ادبیات نوبل می پردازم. این داستانها روایت گاه طنز و گاه تلخ از مراحل مختلف زندگی زنان است. مونرو تواناترین نویسنده زن در جهان است که بیشتر به داستان کوتاه توجه دارد و به همین جهت به او ملکه ی داستان کوتاه می گویند. در ضمن او تنها نویسنده ای است که به خاطر فقط داستان کوتاه در سال ۲۰۱۳ برنده ی جایزه ی نوبل ادبیات شد.

زادگاه مونرو شهر کوچک وینگم در انتاریو است و فضای داستان هایش هم اغلب در شهرهای کوچک است. او موضوع داستان هایش را از زندگی روزمره ی مردم انتخاب می کند و نگاه ویژه ای به مسائل و زندگی زنان دارد. او در سن ۸۵ سالگی هنوز قلم را زمین نگذاشته است و بازنشستگی نمی شناسد. انسان با خواندن داستان مونرو احساس نزدیکی با آن می کند، بویژه کسانی که در کانادا و استان انتاریو زندگی می کنند. پس خواندن کتاب های او را به شما توصیه می کنم.

تفکر هفته

من از زنانی حرف می زنم که

نامشان معادل معجزه است

من از فروغ ها، از سیمین ها، از پروین ها

و از غزاله ها حرف می زنم

از تمام آنانی که خریدار ترس نبوده و نیستند

از آنهایی که چون کوه ایستاده اند، مثل گوهر و …

که نشان دادند زن بودن بالاتر از معجزه است.

ملانصرالدین در تورنتو

گاهی اوقات فرصتی به دست می آید تا از محضر عالم کبیر و ناصح بصیر حضرت ملانصرالدین که همسایگی با او در تورنتو برای من مغتنم است، کسب فیض کنم و واقعا حیفم می آید که از این مصاحبت ها شما را بی نصیب بگذارم.

این هفته از استاد پرسیدم، ما که اکنون به کانادا مهاجرت کرده و در این کشور روزگار را سپری می کنیم، در کسب چه چیزی باید کوشش خودمان را به کار گیریم. استاد پاسخ داد:”عزیزم، شما به نکته ی ارزشمندی اشاره کردید. اگر کسی طالب تغییر و تحول نباشد که مهاجرت نمی کند. پس اکنون که در اینجا سکونت گزیده ایم، باید اولین چیزی را که برای خود و خانواده مان بپذیریم تغییر است. اگر ما به کانادا آمده ایم که با ذهنیت ها و تفکرات کشورمان در اینجا زندگی کنیم، چرا مهاجرت کرده ایم؟ در همانجا که راحت تر بودیم. پس این مهاجرت باید در اندیشه، رفتار و اعمال ما تغییر ایجاد کند. من نمی گویم که داشته های خودمان را رها کنیم، خیر. ما با حفظ نکات مثبت فرهنگی مان، باید در اینجا هم از فرهنگ، ارزش و اصول اجتماعی و دمکراسی که در جامعه کانادا وجود دارد، حداکثر بهره را ببریم و ضمن آنکه ایرانی هستیم، کانادایی هم بشویم. اولین گام این تغییر کسب مهارت های زبان انگلیسی است. بدون دانستن حداقل ها در اینجا ما هیچ گونه تغییری را پذیرا نیستیم. پس از هم اکنون تا دیر نشده است اگر کمبودی در این زمینه داریم، جبران کنیم و پیش به سوی کسب ارزش های فرهنگی این جامعه ی آزاد و قانونمند حرکت کنیم. حرکت.”

واقعا هم که با توجه به این دیدگاه باز و زیبا است که می توان کامیونیتی ای موفق و بزرگ داشت.