از اینجا، از آنجا، از هر جا /۷۱ 

همه هم نسلان من با شنیدن نام “گوته” شاعر، نویسنده و نمایشنامه نویس بزرگ آلمانی به یاد “ده شب گوته” که یک رویداد بزرگ فرهنگی در کشورمان ایران بود می افتند. در پائیز سال ۱۳۵۶، سال قبل از توفان انقلاب و در نوردیده شدن همه اندیشه ها و تفکرات انقلابی و روشنفکری، به همت کانون نویسندگان و با همکاری انستیتو گوته در ایران ده شب شعر و سخنرانی در باغ سفارت آلمان برگزار شد که به شب های شعر گوته معروف است. بیش از شصت نویسنده و شاعر در این شب ها علیه اختناق و سانسور حاکم بر جامعه شعر خواندند و سخنرانی کردند. جمعیت مشتاق عظیمی از سراسر ایران در این ده شب با شور و حال باورنکردنی در جلسات شرکت کردند و خاطرات فراموش نشدنی آفریدند.

اینک پس از گذشت چهل سال از آن ایام، می خواهم درباره گوته و از دنیای پر رمز و راز او سخن بگویم، از گوته ای که اعتقاد داشت: “دل هر کسی ارزشمندترین مایملک اوست و ترجمانی کردن آن نخستین وظیفه او” و او هر چه نوشت و سرود چیزی جز ترجمان دل ناآرامش نبود. همین دل ناآرام، گوته را در جستجوی حقیقت و زیبایی به حافظ شاعر بزرگ ما پیوند داد و “دیوان غربی ـ شرقی” را به وجود آورد که او آن را به حافظ شیرازی تقدیم کرد.

گوته در سال ۱۷۴۹ میلادی در فرانکفورت آلمان به دنیا آمد. پدرش وکیل دعاوی بود و موقعیت اجتماعی بالایی داشت. او مردی کم حرف، خشن، سختگیر، خودرای و خرده گیر بود. مادر گوته دختری جوان از خانواده ای سرشناس بود که هیجده سال از فرزندش بزرگتر بود. او زنی بشاش و آرام بود که تخیلی نیرومند داشت و به داستان گویی و ادبیات عشق می ورزید.

Goethe

گوته در فرانکفورت به مدرسه رفت و تحصیلاتش را در دانشگاه لایپزیگ در رشته حقوق ادامه داد ولی بر اثر بیماری به مدت دو سال به زادگاهش برگشت و سرانجام از دانشگاه استراسبورگ فارغ التحصیل شد. زندگی گوته پر از وقایع و فراز و نشیب های گوناگون است. هنگام تولدش، ابتدا گمان کردند که مرده به دنیا آمده به طوری که با تلاش و زحمت فراوان حیات را به او باز گرداندند، ولی واقعه اسفناک آن بود که از شش فرزند خانواده آنها، تنها گوته و یک خواهرش دوران کودکی را پشت سر گذاشتند. مرگ کودکان در آن زمان پدیده ای شایع بود ولی این مسئله در روحیه گوته تاثیر فراوانی گذاشت و او برای تسکین درون آشوب زده اش به نوشتن و سرودن رو آورد به طوری که می توان گفت گوته برای درمان خود شعر می سرود.

گوته در یک چنین حالت های ذهنی و روحی بود که عشق هم به سراغش آمد و او با دختر یک پیشوای روحانی ارتباط پنهانی و عاشقانه پیدا کرد. این رابطه که الهام بخش بسیاری از اشعار گوته بود یک سال بیشتر ادامه نیافت و جدایی آنها از هم، گوته را سخت متاثر کرد. او برای فراموش کردن این اتفاق به فرانکفورت رفت و چهار سال در آنجا به وکالت دادگستری و نویسندگی پرداخت و در سال ۱۷۷۳ در ۲۴ سالگی با نوشتن نمایشنامه “گوتس فون برلیشینگن” نامش بر سر زبان ها افتاد و در سال بعد شاهکارش یعنی “رنج های ورتر جوان” را به جامعه ادبی آن زمان عرضه کرد که اروپا را تکان داد و شهرت گوته را بالا برد، ولی در همین ایام او دوباره گرفتار عشق شد. معشوق او ـ شارلوته ـ زنی شوهردار بود و ناکامی در این رابطه از اول محرز بود. بنابراین گوته دعوت کارل آوگوست، دوک جوان وایمار را پذیرفت و به این شهر رفت و تا پایان عمر در آنجا ماندگار شد.

در زندگی و شعر گوته سه تن تاثیر بسزایی داشتند که نخستین آنها شارلوته همسر یکی از دوک ها بود. این زن بی آلایش و بزرگ منش مدت ها الهام بخش شعرهای گوته بود. دومین نفر کریستین دختر زیبا اما بی سواد یک کارمند دولت بود که در وایمار معشوقه و شریک زندگی گوته شد و برایش فرزندی به دنیا آورد و سرانجام به عقد رسمی او درآمد. سومین نفر شیلر شاعر بزرگ آلمانی بود که دوستانی صمیمی بودند و تا پایان عمر در کنار یکدیگر همکاری شان ادامه پیدا کرد.

گوته درآثارش به ندرت سخنی تکراری می گفت. شیوه آفرینش او علاوه بر این که به اندیشه هایش در مورد مسائل بیرونی و درونی دنیای واقعی عینیت می بخشید، به صورت طبیعی تغییر و تحولی نیز در آفریده های خیالی او، پدید می آورد. قریب به اتفاق آثارش جنبه خودزندگینامه دارد. در میان صمیمانه ترین اشعار غنایی اش تا نمایشنامه های او می توان گوشه هایی از رویدادهای زندگی، ماجراهای عاشقانه یا بعضی از جنبه های تکامل ذهنی او را یافت. در دوران عمر پربار هشتاد و دو ساله اش آثار فراوانی به وجود آورد که تعداد آنها به یکصد و بیست جلد می رسد. اشعار غنایی او پر از شور و احساس است. از آثار برجسته گوته رمان “رنج های ورتر جوان” است که به ماجرای عشق او به شارلوته برمی گردد. این رمان آئینه تمام نمای رنج ها و هیجانات زندگی و عشق نافرجام گوته است. گوته خود اقرار می کند که نوشتن این کتاب او را از وخیم ترین عواقب رابطه اش با شارلوته رهانید. نوشتن این رمان در حقیقت نوعی درمان بود که توانست روح سرکش گوته را آرام کند. خود او در سال ۱۷۷۴ هنگامی که این کتاب را به پایان می برد احساس می کند که آزاد شده؛ آزاد، همچون آدمی که اعترافی عمومی کرده است. انتشار این کتاب تاثیر شگرفی در اروپا داشت و این فرایند نشان از آن دارد که این رمان بر زندگی و ادبیات عصر خود تاثیرگذار بوده است. عصری که سعی کرده بود مفاهیم فلسفی را جایگزین مفاهیم مذهبی کند. عصری که هنوز موفق نشده بود با انقلاب های اجتماعی یا پیشرفت های علمی، سرمشقی برای آینده فراهم سازد.

تاثیر این اثر حتی در روی سیاستمداران هم قابل انکار نبود به طوری که ناپلئون که مدعی بود کتاب ورتر را هفت بار خوانده است وقتی که در سال ۱۸۰۸ وارد ارفورت شد و خبر یافت که گوته در آن نزدیکی است، ترتیب ملاقاتی با او را داد. می گویند به محض دیدن گوته فریاد برآورد:”انسان یعنی این”.

احساس جامعیت و احساس وسعت بی مانند به علایق و دستاوردهای او و نیز عمق انسانیت او، احساسی بود که همگان نسبت به گوته داشتند و دارند، ولی نکته قابل توجه آن است که احساسات سیاستمداری همچون ناپلئون در اندیشه های گوته تاثیری نداشت، به طوری که او در زندگی نامه اش که سال ها بعد اندیشه های او را بیان داشته، از ناپلئون به عنوان یکی از چهره های معاصر که به صورتی کاملاً بارز نشان دهنده تیره شیطانی است، یاد می کند.

یکی دیگر از آثار برجسته گوته که شعر دراماتیک بلند نمایشنامه گونه ای است، منظومه “فاوست” است. اصل این داستان برمی گردد به افسانه ای آلمانی که مربوط می شود به یوهان فاستوس استاد سحر و جادوگری که در حدود سال های ۱۵۲۵ در فرانکفورت زندگی می کرد. فاوست حیله گری و نیرنگ پیشه می کند و با شیطان هم پیمان می شود و عاقبت به کیفر اعمال خود می رسد. از این افسانه نمایشنامه و روایت های مختلفی نوشته شده که گوته نیز آن را به نظم درآورده است.

بخش اول فاوست گوته، با پیش درآمدی از صحنه های بهشت است. در اینجا، فاوست در معرض وسوسه های شیطانی قرار می گیرد و به او ثروت، زن، افتخار و هر آنچه که در آرزو دارد پیشنهاد می شود. در عوض از او می خواهند که روحش را تسلیم شیطان کند و فاوست شرایط مذکور را می پذیرد و برای او ماجراهای زیادی به وجود می آید.

در بخش دوم، فاوست به همراه همکارش به دربار امپراتور آلمان می روند و او را در مشکلات مالی اش کمک می دهند و ماجراهای مختلفی برای فاوست پیش می آید که سرانجام فاوست از گناهش آمرزیده و به بهشت هدایت می شود.

از لحاظ فلسفی، فاوست گوته تنها تمثیل انسانی تلقی نمی گردد که روحش را در ازای قدرت، لذت، دانش و ثروت به شیطان می فروشد. این اثر بررسی مبارزه با انگیزش های نفی شر است که در هر انسان ناهنجاری وجود دارد، مادام که انسان در راه هدفی والا به جد و جهد بپردازد، به طور قطع شایستگی رستگاری را پیدا خواهد کرد. صاحب نظران و منتقدان برخوردهای مثبت و منفی با این اثر گوته داشته اند، برخی آن را کتابی ملال آور و بعضی دیگر آن را با شکوهترین اشعار خیال انگیز در ادبیات آلمانی می دانند، ولی راز عظمت این کتاب درک وسیع از بشریت و ضعف اخلاقی انسان است که به تصویر کشیده شده است.

کلام آخر در این نوشته را به ارتباط بین گوته و حافظ اختصاص می دهم. گوته با گفته ها، اندیشه ها و شخصیت حافظ آشنایی و شناخت کافی داشت و کتابی به نام “دیوان غربی ـ شرقی” سروده که در آن به اشعار حافظ جواب داده است. دیوان غربی ـ شرقی گوته برای اولین بار توسط شجاع الدین شفا به صورت آزاد ترجمه شد و بار دوم نیز آن را کورش صفوی به فارسی برگرداند و آخرین بار نیز این اثر توسط محمود حدادی به فارسی درآمد. جالب توجه آن است که در شهر وایمار آلمان به مناسبت ارتباط گوته و حافظ بنایی با عنوان دیالوگ تلویحی بین این دو شاعر ساخته شده است که در آن گوته و حافظ رو در روی هم در حال جواب دادن به یکدیگرند.

گوته در سال ۱۸۳۲ در سن ۸۲ سالگی در وایمار آلمان شش سال پس از مرگ کریستین همسرش بر اثر عفونت ریوی درگذشت و در همان جا به خاک سپرده شد.

این مطلب را با شعر کوتاهی از گوته به پایان می برم:

“مردمان جهان از خرد تا بزرگ

تارهای سست از آرزوهای گران بر گرد خویش می تنند

و خود عنکبوت وار میان آن جای می گیرند.

ناگهان ضربت جادویی این تارهای سست را از هم می گسلد

آنگاه همه فغان بر می آورند که کاخی آراسته به دست ستم ویران شده است.”

یادی از فرشته مولوی نویسنده ایرانی ساکن تورنتو

 

فرشته مولوی، نویسنده، مترجم، محقق و روزنامه نگار ایرانی مقیم تورنتو است. زندگی او در کتاب، نوشتن و تحقیق کردن خلاصه می شود، کاری که عشق اوست و او با تمام وجود به آن پرداخته است. یکی از فعالیت ها و تخصص های منحصر به فردی که خانم مولوی به آن می پردازد کتاب شناسی است. او کتاب شناس برجسته ای است که مدت بیست و دو سال از عمر گرانبارش را در کتابخانه ملی ایران به تحقیق و پژوهش سپری کرده است، همین کار موجب تجربه ای بس بزرگ برای اوست که هر کسی آن را به دست نیاورده است. به همین دلیل دانشگاه ییل آمریکا از ایشان به عنوان کتاب شناس و کتابدار برجسته فارسی دعوت به عمل آورد تا در بخش خاورمیانه کتابخانه مرکزی این دانشگاه به مجموعه سازی بپردازد و به استادان و دانشجویان خدمات پژوهشی ارائه دهد. انجام این کار آن هم در یک دانشگاه بزرگ آمریکایی کار شایسته ای است که در توان هر کسی نیست.

Fereshteh-Molavi--books

ما اکنون خانم مولوی را با این وسعت اطلاعات و دانش در تورنتو در کنار خودمان داریم. درست است که ایشان در حال حاضر به نوشتن و انتشار کتاب و ترجمه اشتغال دارد ولی جایگاه واقعی او در تورنتو و در دانشگاه های تورنتو است که آنها بتوانند از تجربیات ارزشمند وی در ساماندهی یک کتابخانه تحقیقاتی در دانشگاه تورنتو به زبان فارسی و غیر فارسی استفاده به عمل آورند. کتابخانه ای که وجود آن برای محققان و پژوهشگران ایرانی و غیر ایرانی بسیار لازم و ضروری است. ما اگر امروز بعضی از اساتید و پژوهشگران مان در دانشگاه های تورنتو صحبت از ایجاد یک مرکز ایران شناسی می کنند، این کار بدون ایجاد یک کتابخانه تخصصی و مادر در دانشگاه امکان پذیر نیست و در انجام این کار در تورنتو چه کسی شایسته تر و مناسب تر از خانم مولوی است؟ او با تسلطی که به زبان فارسی و انگلیسی دارد و با تجربه چندین سال در کتابخانه ملی ایران و دانشگاه ییل آمریکا، شایسته ترین فرد برای انجام این کار است.

فرشته مولوی دارای آثار فراوانی در قالب رمان، داستان کوتاه و ترجمه از آثار دیگران است. دعوت می کنم که علاقمندان به ادبیات داستانی از نوشته های روان و آموزنده این نویسنده خوش نام ایرانی استفاده ببرند و از خانم مولوی نیز تقاضا دارم که جلسات ماهیانه برگزاری نقد و بررسی کتاب خود در تورنتو را که جامعه فرهنگی ما سخت به آن نیاز دارند، دوباره آغاز نمایند و تجربیات ارزشمند خود را به جوانان و علاقمندان ژانر ادبیات داستانی انتقال دهند.

اخبار کتاب و تازه های نشر

*رمان “از پنجره مسافرخانه” نوشته ی احمدرضا احمدی از سوی انتشارات کتاب سرای نیک به بازار آمد. در پشت جلد این کتاب نوشته شده است: “من و تو همه گوشه ها، زاویه ها و کل دایره را که در آن محاصره هستیم فراموش کرده ایم. چه زود دانستیم که ما در یک دایره سیاه محبوس هستیم. گاهی با کلمه ای آتش می افروزیم که با آن آتش گرم می شویم و سیگار را روشن می کنیم، دیگر نه اهل معاشرت هستیم نه دلمان برای کسی تنگ می شود.”

این کتاب در ۱۹۲ صفحه رقعی با شمارگان ۲۰۰۰ نسخه و با بهای هفده هزار و پانصد تومان منتشر شده است.

*پرفسور افتخار حسین عارف در مراسم رونمایی از سی کتاب شعر دو زبانه گفت که شواهد تاریخی گواه آن است که هیچ ملتی بدون کتاب و کتابخوانی در توسعه فرهنگی و اقتصادی موفق نبوده است. همچنین دکتر فاطمه راکعی عنوان کرد که جهانیان شاعران کلاسیک ما مانند مولانا، حافظ، سعدی و فردوسی را می شناسند، اما هیچ اطلاعاتی درباره شاعران معاصر ما ندارند چرا که تا قبل از این مجموعه هیچ کار دقیق و منسجمی انجام نشده بود.

باید توجه داشت که نه تنها جهانیان از شاعران معاصر ما اطلاع دقیق ندارند، بلکه جوامع دانشگاهی و آموزشی ما جز بررسی و تحقیق در روی آثار گذشتگان به شاعران و نویسندگان معاصر چه ایرانی و چه خارجی توجهی نشان نمی دهند. ما برای جابجایی واژه های مختلف در شعر شاعران سنتی کشورمان رساله های متعدد تحقیقی و پژوهشی داریم، ولی از کارهای سترگی که افرادی همچون سیمین بهبهانی در عروض فارسی انجام داده اند یا گنجینه بزرگی همچون کتاب کوچه که احمد شاملو یک عمر روی آن زحمت کشیده است، اطلاع چندانی نداریم و این گونه آثار در دانشکده های ما راه پیدا نکرده اند.

تفکر هفته

ما باید بیاموزیم که با زبان درست، احساس خود را به دیگران ابراز کنیم. به همسر و فرزندان خود فضای ابراز وجود بدهید. یک طرفه عمل کردن، حمله کردن و اتخاذ شیوه تهاجمی روشی ناپسند و بی تاثیر است. ما همان قدر که برای خودمان حق و حقوق اجتماعی و فردی قائلیم، دیگران هم این حق را دارند. گاهی اوقات فرزندان ما با تحلیل ها و صحبت های خود مسائل را بهتر از ما بزرگتر ها می فهمند. باید به آنها اجازه دهیم که بی محابا نظریات خود را بیان کنند. دموکراسی و آزادی اندیشه از فرد و خانواده شروع می شود و آنگاه در جامعه تسری پیدا می کند. راه زندگی و تعامل اجتماعی، مسیری دو طرفه است نه یک طرفه، پس به دیگران هم فرصت استفاده از مسیر را بدهید تا جهان بهتر شود.

ملانصرالدین در تورنتو

روزی که برای انجام یک کار کوچک تعمیرات نرم افزاری در روی لپ تاپ شخصی خود در پلازایی به دنبال مغازه ای ایرانی رفته بودم، ناگهان ملاحظه کردم که ملانصرالدین در حالی که کیف لپ تاپش در دست بود با سرعت از مغازه ای خارج شده و از محل دور شد. من که سابقه ارادت چندین ساله به پیشگاه استاد دارم، تا زمانی که ایشان به پارکینگ رفتند تا سوار اتوموبیلشان شوند شتابان خود را به وی رساندم و ضمن عرض ارادت و احترام، علت آن شتاب در راه رفتن و بی توجهی به اطراف را جویا شدم.

استاد با همان عادت مالوف و شیوه موصوف، پر محبت و با تبسم گفتند: “حقیر در این تورنتوی بزرگ که همه گونه خدمات مختلف توسط کامیونیتی های گوناگون عرضه می گردد، احساس می کنم اگر کاری در زمینه ای داشته باشم آن را به افراد کامیونیتی خودمان بدهم که هم مطمئن تر باشم و هم این که در جهت شکوفایی بیزینس ایرانی ها گامی ولو کوچک برداشته باشم.

لذا با این تفکر، به دلیل رفع مشکل لپ تاپم که دچار هجوم ویروس های گوناگون شده بود، آن را به مغازه ای که صاحب آن یک جوان ایرانی بود تحویل دادم، اکنون بار سوم است که برای این رفع عیب که وجه آن را پرداخته ام مراجعه می کنم و نتیجه ای نمی گیرم، لذا از خیر این کار گذشتم و دارم آن را بدون رفع عیب به منزل می برم.”

خیالم راحت شد که مشکل عمده ای نبود ولی هنگامی که حضرت ملا از پارکینگ برای خروج اقدام کردند، دم در رو به من نمودند و گفتند: “شما به این کار من توجه نداشته باشید، لپ تاپ خودتان را به همین مغازه بسپارید که تعمیرات لازم را روی آن انجام دهند. بالاخره ما باید هوای یکدیگر را داشته باشیم.”