از روزی که رئیس پلیس راهنمائی و رانندگی تهران فرمودند کسانی که سگ توی ماشین شان داشته باشند تحویل مراجع قضائی خواهند شد، هم سگ ها ترس برشان داشته، هم آدمهائی که سگ دارند.

درست است که اسلام سگ را نجس می داند، اما چون حیوان وفاداری است و نگهبان خوبی هم هست، خیلی ها این مسئله را به این شکل حل کرده بودند که سگ شان را روزی چند بار آب می کشیدند تا مشکل نجس بودنش تا اندازه ای حل شود.

از قضای روزگار، همسایه ما نیز سگی دارد به نام “نیکی” که خیلی خوش اخلاق است و خوش برخورد و هروقت بنده را می بیند به علامت اظهار محبت، واق واقی می کند و دمی تکان می دهد و من نیز با تکان دادن سر نسبت به او اظهار تفقدی می کنم.

چند روز پیش که به طور تصادفی همسایه ام را دیدم گفت فلانی شنیده ای که سگ دارد جزو اشیاء ممنوعه می شود؟ من این زبان بسته را چکارش کنم؟

با خنده جواب دادم شخصی از عبید زاکانی پرسید چشمم درد می کند، چه کنم؟ عبید پاسخ داد من دندانم درد می کرد، درش آوردم!

کمی پکر شد وگفت ولی سئوال من جدی بود. با نقل طنز عبید می خواهی بگویی سگم را بکشم؟

گفتم شاملو نیز سالها پیش سروده است: روزگار غریبی ست نازنین، عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد؟ خندید وگفت منظورت را فهمیدم.  سگم را هم باید در پستوی خانه بغل دست عشقم پنهان کنم؟!

گفتم امیدوارم پستوی خانه ات به اندازه کافی بزرگ باشد.

گفت می دانی چکار می کنم؟ خودم و زنم و بچه هایم می رویم توی پستو زندگی می کنیم و اتاق نشیمن مان را تبدیل می کنیم به پستو. اینطوری که بویش می آید خیلی از چیزها را در پستوی خانه نهان باید کرد نازنین!

 

اسکناس هائی با صدها صفر!

همزمان با چاپ و رونمائی اسکناس ده هزار تومانی در ایران، برخی کارشناسان دلیل این اقدام را کاهش ارزش پول و تورم اعلام کردند.

سی سال است که وضع اقتصادی ما روز به روز بد ترشده و صدای من درنیامده، ولی با خواندن خبر فوق طاقتم طاق شد و به این نتیجه رسیدم که باید قدم پیش بگذارم و به این کارسر و سامانی بدهم .

من شخصاً با علم و دانشی که از اقتصاد دارم، می توانم قسم بخورم و حتی می توانم در هر دادگاه بی طرفی ثابت کنم که اسکناس دو تومانی از یک تومانی با ارزش تر است!

با اتکاء به همین علم و دانش، برای حل مشکلات اقتصادی و ارزان شدن اجناس نیز راهی را کشف کرده ام که کمترکسی به عقلش رسیده است.

من ثابت می کنم که هر چقدر صفرهای روی یک اسکناس بیشتر باشد، اجناس ارزان تر می شود و کار به جائی می رسد که همه چیز مجانی می شود! چگونه؟ الان عرض می کنم:

ببینید، اسکناس یک تکه کاغذ رنگی پرنقش و نگار است که روی آن رقم هائی نیز نوشته شده. این کاغذ را انسان به نانوا می دهد و نان می خرد و به بقال می دهد و ماست می خرد و با همین قیاس اسکناس به گردش می افتد.

برای ارزان شدن و حتی مجانی شدن اجناس، دولت باید موقع چاپ اسکناس یک کلک مرغابی بسیار ساده بزند. یعنی هرچقدر دلش خواست و دستش قدرت داشت روی اسکناس صفر ردیف کند، اما اعلام نکند که این اسکناس چند تا صفر دارد تا مردم مجبور شوند خودشان صفرها را بشمارند!

به این ترتیب وقتی من و شما یک دسته اسکناس را که اولین رقمش می تواند هفت، هشت، نه و بقیه اش پر از صفر و تقریباً این شکلی باشد:

۹۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰

را به بقالی ببریم و بگوئیم عباس آقا این اسکناس ها را بگیر و یک کاسه ماست بده، بقال مادرمرده و همه خانواده اش شب تا صبح باید بنشینند و صفرهای روی اسکناس ها را بشمرند تا بفهمند یک کاسه ماست را چند فروخته اند و استفاده کرده اند یا ضرر؟ و بدیهی است که آخرش هم چشمشان سیاهی می رود و روی همان کپه اسکناس غش می کنند یا خوابشان می برد.

در نتیجه فردا که دوباره رفتیم یک کاسه ماست بخریم، عباس آقا خواهد گفت ترا به ابوالفضل هرچقدر ماست می خواهی وردار ببر، پول نخواستم!

با این کلک ساده کم کم همه اجناس ارزان وحتی مجانی می شود و کشور ما که از خیلی جهات در دنیا اول است، از نظر اقتصادی نیز اول می شود!

 

آدم های خودجوش!

به گزارش ایلنا، کاظم دلخوش، نماینده اصولگرای مردم صومعه سرا با اشاره به تجمعی که جلوی مجلس شکل گرفت، پرسید چطور احزاب دیگر برای راه پیمائی باید مجوز بگیرند، اما اینهایی که جلوی مجلس تظاهرات راه انداختند ناهار وکیک و ساندیس و اتوبوس برایشان فراهم شده بود؟

ایشان نمی دانند همانطورکه میلیاردها آدم دنیا قیافه هایشان باهم فرق دارد، تظاهراتی هم که صورت می گیرد باهم متفاوت است و هرکدام یک طعم و مزه ای دارد!

یکی از محسنات همین تظاهرات خودجوش این است که خیلی از آدمهای بیکار و در جستجوی شغل را به این فکر انداخته است که با شرکت در چنین تظاهراتی برای خود شغلی دست و پا کنند.

این تیپ آدم ها از خودشان پرسیده اند که شرکت کنندگان در تظاهرات خودجوش چگونه زندگی را می گذرانند؟ از کجا پول درمی آورند؟ کجا هستند که یکهو پیدایشان می شود  و خلاصه ماهی چقدر می گیرند که خودجوش باشند؟!

یک دستفروش کنار خیابان که با هزار مشکل یک چهارچرخه جور کرده و مقداری خیار برای فروش روی آن ریخته که نمی تواند کارش را ول کند و در تظاهرات خودجوش شرکت کند؟ رویش را برگرداند خیارها را برده اند.

یک تعمیرکار اتوموبیل که مشغول پنجرگیری است که نمی تواند ماشین مردم را ول کند، مقوای سفید بزرگ پیدا کند و با آن دستهای روغنی و سیاهش خیلی خوش خط و با دورنگ مختلف بنویسد:”مجلس آزاد اسلامی نمی خواهیم” و به صورت خودجوش بدود جلوی مجلس؟

و قبرکنی که در بهشت زهرا مشغول قبرکنی است که خبر ندارد در مجلس شورای اسلامی یکی به یکی دیگر گفته است: “بتمرگ سرجات پفیوز” که کارش را ول کند و بدود جلوی مجلس و شروع کند به شعاردادن؟

وبا این استدلال ها به این نتیجه رسیده اند که لابد یک سازمانی ، اداره ای، جائی باید باشد که تظاهرکننده خود جوش استخدام کند؟

به همین دلیل یافتن جای پایی در اینگونه تظاهرات و استخدام شدن به عنوان یک تظاهرکننده حرفه ای، امید بسیاری از بیکاران شده و اخیراً آگهی هایی شبیه آنچه در زیر می خوانید در روزنامه های ایران دیده می شود:

+ بیوه زنی هستم ۵۵ ساله ولی ماشالا عین یک دختر۱۶ ساله. علاقمند به هنرپیشگی (تا به حال چند بار در نقش یک دانشجو رل بازی کرده و مورد تشویق قرارگرفته ام). حاضرم به عنوان یک تظاهرکننده خودجوش استخدام و در هرگونه تظاهراتی شرکت کنم. شعارها برایم فرقی نمی کند، اما دستمزد خوب و بد، چرا!

+ درشت اندامم و علاف، آماده استخدام برای شرکت در تظاهرات خودجوش. برای استخدام من عجله کنید. حیفه چنین هیکلی بیکار و بیعار ول بگرده.

+ تعدادی تظاهرکننده خودجوش با حقوق و مزایای مکفی استخدام می شوند. داوطلبانی که صدای رسائی داشته باشند و خوب فریاد  بزنند، ارجحیت دارند.

+ سازمان بین المللی تظاهرات خودجوش، در تمام شهرستانها نماینده فعال می پذیرد.

وووو…..

اخطارپنج ریشتری به دولت کانادا!

به محض آنکه دولت کانادا قطعنامه ای را علیه دولت ایران تدوین کرد و سازمان ملل متحد آنرا به تصویب رساند، یک زلزله پنج ریشتری کشورکانادا را لرزاند.

کارشناسان حدوث این زلزله خفیف را که خسارات چندانی نداشت یک اخطار به دولت کانادا تلقی کرده و گفته اند اگر کانادا فوراً توبه نامه ننویسد، بعید نیست یک زلزله ۱۵۰ ریشتری، تمام این کشور را با خاک یکسان کند.

تقریباً یک هفته ای می شد که کارشناسان و دانشمندان جهان منتظر چنین حادثه ای بودند. یعنی از همان روزی که آقای لاریجانی در مجلس علیه دولت کانادا موضع گیری کرد و گفت تصور عمومی در ایران این است که دولت کانادا نیز مثل انگلیس، دنباله روی دولت آمریکاست، همه حدس می زدند که به زودی اتفاقی خواهد افتاد. حتی خود من که نه سر پیازم نه ته پیاز،گفتم ای داد بیداد، همین روزهاست که سیلی، زلزله ای چیزی در کانادا روی بدهد یا حداقل دو تا ماشین بخورند به همدیگر!

مگر شوخی است علیه کشور ما موضع گیری کردن و قطعنامه نوشتن؟

زلزله بعد ازظهر چهارشنبه گذشته و درست در زمانی روی داد که یک گوینده تلویزیون کانادا مشغول مرور حرفهائی بود که یادش داده بودند و قصد داشت علیه رئیس جمهور ما صحبت کند که زلزله امانش نداد.

مجری تلویزیون که گویا خودش هم منتظر اتفاق غیرمنتظره ای بود دائماً اینور و آنور را نگاه می کرد و به محض اینکه احساس کرد هوا پس است، به سرعت بساطش را جمع کرد و در آخرین لحظه چیزهائی به زبان انگلیسی گفت که من درست متوجه نشدم، اما تصور می کنم گفت عاقبت قطعنامه نوشتن علیه جمهوری اسلامی همینه دیگه! ویدیوی آن را می توانید اینجا تماشا کنید:

http://www.huffingtonpost.com/2010/06/23/canada-earthquake-toronto_n_622783.html

 

ناگفته نماند که عده ای از زلزله شناسان نجیب و چشم پاک کانادائی، این زلزله را سیاسی نمی دانند و آن را با بی حجابی در این کشور مرتبط می دانند. این زلزله شناسان تائید کرده و گفته اند همانطوری که جناب صدیقی امام جمعه تهران فرمودند، این بی حجابی است که باعث سیل و زلزله و آتشفشان می شود نه قطعنامه .

آنها معتقدند زلزله کانادا یک اخطار به بی حجابان بوده است چون با لباس های تنگ و چسبانی که دختران نیمه لخت کانادا می پوشند و با آن پیچ وتابی که موقع راه رفتن به بدن خود می دهند، انصافاً باید یک زلزله پنجاه ریشتری می آمد، نه پنج ریشتری.

دولت کانادا تعدادی از فالگیرها و رمال ها و سرکتاب بازکن های این کشور را مامورکرده است که ببینند بالاخره این زلزله بابت نوشتن قطعنامه علیه ایران بوده است یا مربوط می شود به قر و اطوار دخترها؟!

 

تمرّد اعصاب!

شنبه گذشته روز جهانی منع شکنجه بود. خبرنگار ما به همین مناسبت نظر یکی از شکنجه گران کارکشته را که برای تمدد اعصاب به جنوب فرانسه آمده بود در مورد این روز جویا شد. وی درحالی که کلاه حصیری دوست دخترش را که کناردستش درازکشیده بود برمی داشت و روی سر خودش می گذاشت تا شناخته نشود! با بی میلی و در حالی که اخم کرده بود و عصبانی بود گفت همین مونده که زندانی ها  بدونن یک روزی هم به نام روز منع شکنجه وجود داره. دیگه خر رو بیار و باقالی بار کن.

وی پس از آنکه لحظاتی سبیل هایش را تاب داد از مشکلات شکنجه دادن شکوه کرد و گفت: من اگر می دونستم این حرفه اینقدر دنگ و فنگ داره طرفش هم نمی رفتم. رئیس میگه باهاس یارو مقر بیاد که فلان کاررو کرده. محکم می خوابونی تو گوش طرف و بهش میگی فلان فلان شده اقرار کن که اون کاررو کردی، خودش که قسم می خوره چنان کاری نکرده هیچ، فردا صبحش هم پزشک های گوش و حلق و بینی اعلامیه میدن که یواش! پرده گوش طرف پاره شد. اداره برق هم یک قبض به نام آدم صادر میکنه که محکم زدی و هزار تا آمپر برق از چش یارو پروندی باید پولشو بدی!

با ” لقط” میزنی تو آبگاه طرف که اعتراف کنه، سازمان آب اعتراض می کنه که آبگاه طرف پاره شد وکلی آب حروم شده، فدراسیون فوتبال هم اعتراض می کنه که اگر این لقط را به توپ فوتبال زده بودی، ایران قهرمان فوتبال جهان شده بود!

یارو رو شلاق می زنی بلکه حرف بزنه، اون یکی آقای لاریجانی اعتراض می کنه که شلاق شکنجه نیست و مجازاته و ارزش زحمات آدم را از بین می بره. دلم می خواست یه دونه از شلاق هائی که من می زنم می خورد ببینم بازهم میگه که شلاق شکنجه نیست؟!

خبرنگار ما پرسید ولی نظرت را راجع به روز جهانی منع شکنجه نگفتی. عصبانی گفت همین هائی هم که گفتم از سرت زیاده. میری یا پاشم زیر مشت و لقط سیاه و کبودت کنم؟ و در حالی که لپ دوست دخترش را ماساژ می داد گفت مثلا اومدیم ” تمرّد ” اعصاب کنیم ها ، اینجا هم ولمون نمی کنن!

 

 

وای به حالتان ، باهم نسبتی ندارید؟

درسته! آقای رئیس جمهور فرموده اند به ما مربوط نیست مردمی که توی خیابان راه می روند چه نسبتی باهم دارند. اما شما دو تا را که اسم نبرده اند، برده اند؟ شما ها چه نسبتی باهم دارید؟!

 

 

 

* میرزاتقی خان یکی از روزنامه نگاران و طنزنویسان پیشکسوت ایران و از همکاران تحریریه ی شهروند است.