سال پیش، این موقع، شور و هیجانی بود برای انتخابات کنگره ایرانیان کانادا که داشت از راه می‌رسید. امید این بود که کنگره به صدای ایرانیان کانادا تبدیل شود و بتواند جامعه ایرانی ـ که یکی از جوان‌ترین و در عین حال موفق‌ترین اعضای جامعه بزرگ‌تر کانادا هست ـ را به جایگاهی که سزاوارش هست برساند. بسیاری رویای این داشتند که این نهاد الگویی شود برای سایر جوامع ایرانی در گوشاگوش جهان تا با راه‌اندازی نهادهای مشابه شبکه‌ای زنده و پرتوان شکل بگیرد و با یاری یک‌دیگر تصویری نوین از ایران و ایرانی به جهانیان ارائه دهند. امسال اما از آن شور و هیجان خبری نیست. نه از میزهای کارزار “من هم یک ایرانی-کانادایی هستم” در مراسم چهارشنبه سوری و نوروز و سیزده بدر خبری بود و نه از داوطلبان بیشماری که با شوق ایرانیان را به عضویت در کنگره‌شان دعوت می‌کردند. آن‌ها که جلودار این حرکت بودند یک به یک کناره گرفتند و آن لبخندها و چهره‌های شاد و امیدوار جای‌شان را به زبان‌های تند و گاه هرزه دادند.

چه شد که چنین شد؟icc-election

دوری گزیدن از حرکت‌های سیاسی جانب‌دار و حزب‌گرا یکی از مهم‌ترین موضوعاتی بود که اعضای اصلی کارزار “من هم یک ایرانی-کانادایی هستم” بر سر آن توافق داشتند و آن را تبلیغ می‌کردند. در حقیقت، نارضایی از گرایشات سیاسی ـ حزبی هیئت مدیره‌های پیشین از مهم‌ترین عواملی بود که باعث گردهم آمدن آن‌هایی شد که آن کارزار را شروع کردند.

اجازه بدهید پیش از آن‌که بیشتر وارد این مقوله شوم بار دیگر دو مفهوم “سیاسی” و “حزبی” را باز کنم ـ اگرچه پیش از این دو سه بار این کار را کرده‌ام ـ چون فکر می‌کنم سرچشمه بسیاری از کج‌فهمی‌ها باشد.

در گفتگوهای ما ایرانیان، واژه “سیاسی” به اشتباه جای “حزبی” نشسته است. وقتی می‌گوییم فلانی سیاسی است منظورمان این است که فلانی به یک حزب یا سازمان سیاسی وابسته است. اشتباه دیگر این است که باز در گفتگوهای روزمره‌مان تنها مخالفان حکومت را “سیاسی” می دانیم و حرکت در جهت منافع دولت را عملی سیاسی نمی‌پنداریم. مثلا در ایران هیچ‌گاه در مورد یک حزب‌اللهی یا بسیجی نمی‌گوییم فلانی سیاسی است در حالی‌که کردار این هر دو مسلما سیاسی است.

واقعیت این است که هر کس به هر شکل به سیاست نزدیک شود سیاسی است. مثلا شرکت در انتخابات یک عمل سیاسی است خواه در ایران باشیم و خواه در کانادا، خواه عضو حزبی باشیم و خواه نباشیم. واژه‌ای که باید جای “سیاسی” را بگیرد “حزبی” است. کسی که از یک خط مشی سیاسی معین پیروی می‌کند یک فرد حزبی است خواه این حزب قدرت دولتی را در دست داشته باشد یا در مخالفت با آن عمل کند، خواه در ایران و خواه در کانادا.

با این توضیح، وقتی به موضوع کنگره ایرانیان کانادا برمی‌گردیم، با نهادی سر وکار داریم که سیاسی اما غیر حزبی است. وظیفه کنگره دفاع از منافع جامعه ایرانی کانادا است و برای دست‌یابی به این هدف لازم است با دولت‌های فدرال، استانی، و شهری کانادا در تماس و گفتگو باشد. چنین ارتباطی یک عمل سیاسی است. با این‌حال، کنگره باید با دقت تمام از رفتارهای حزبی و جانب‌دارانه دوری گزیند، چه در رابطه با ایران و چه در رابطه با کانادا. منطقی‌ترین معنای دوری گزیدن از رفتار حزبی و جانب‌دارانه این است که در رابطه با ایران، نه در جهت براندازی جمهوری اسلامی و نه در جهت تقویت منافع آن قدم بردارد، و در رابطه با کانادا به نفع یا علیه دولت یا احزاب این کشور موضع‌گیری نکند. شاید این توضیح لازم باشد که مسلما اعضای کنگره در خارج از چارچوب‌های این نهاد آزادند به هر نوع فعالیت سیاسی که دوست دارند، در مخالفت یا موافقت ج.ا. دست بزنند.

سال گذشته، زمانی که کارزار “من هم یک ایرانی-کانادایی هستم” شروع به‌کار کرد همه با مفاهیمی که در بالا اشاره کردم آشنا و موافق بودند (یا در ظاهر چنین می‌گفتند). به‌ویژه بر روی این موضوع توافق داشتیم که قرار نیست کنگره از افراط به تفریط بچرخد و در برابر رفتار اشتباه هیئت مدیره‌های پیشین که به کنگره به‌مثابه ابزاری برای براندازی ج.ا. نگاه می‌کردند دست به رفتار اشتباه مشابهی بزند و از آن به‌عنوان ابزاری برای تقویت آن حکومت استفاده کند.

اما چنین نشد. آن قول و قرارها تنها تا روز انتخابات برجا ماندند و فردای آن روز از سوی نیمی از مدیرانی که از انتخابات پیروز بیرون آمدند به‌فراموشی سپرده شدند‌. از آن پس بود که همراهی و همدلی که کارزار ما را به پیروزی رسانده بود جای خود را به کارشکنی، تخریب شخصیت، و شکاف و تفرقه داد. جناح جدیدی که تا هنگام انتخابات خود را پشت سر میانه‌روها پنهان کرده بود به‌سرعت شکل گرفت و به موضع‌گیری‌های آشکار در جهت تبلیغ بازگشایی سفارت ایران، برداشتن تحریم‌ها، و تشویق ایجاد رابطه تجاری با ج.ا. پرداخت. همین‌طور، اعضای جدیدی را به کنگره دعوت کرد که این تفکر را تقویت می‌کردند و می‌کنند.

بگذارید همین‌جا روشن کنم که من با هرسه مورد بالا موافق هستم به‌شرطی که با فشار برای رعایت حقوق بشر در ایران همراه و به آن مشروط شوند مانند آن‌چه فدریکا موگرینی، نماینده سیاست خارجی اتحادیه اروپا در سفر اخیرش به ایران بر آن تاکید کرد. آن‌چه با آن مخالفم ـ و موضوع سخنم در این نوشته است ـ ورود کنگره به هر یک از سه زمینه بالا ـ یعنی تبلیغ بازگشایی سفارت، برداشتن تحریم‌ها، و ایجاد رابطه تجاری با ایران ـ است. دخالت کنگره در هر یک از این سه مورد نمونه مسلم ورود به سیاست جانبدارانه است. فارغ از این‌که اکثریت و اقلیت جامعه ایرانی به کدام سو تمایل داشته باشد ورود کنگره به هر یک از این زمینه‌ها منتهی به ایجاد تنش و درگیری در جامعه می‌شود و این چیزی است که کنگره باید با دقت از آن بپرهیزد.

تنها زمینه‌ای که ـ به‌نظر من ـ کنگره می‌تواند بدون ورود به میدان سیاست حزب‌گرایانه از آن دفاع کند تقاضا از دولت کانادا برای ساده کردن ارائه خدمات کنسولی برای جامعه ایرانی است. سفر به ایران حق تمام ایرانیان است. این‌که حکومت ج.ا. این حق را از بسیاری ـ از جمله من ـ سلب کرده به این معنا نیست که دیگران هم از این حق صرف‌نظر کنند. بسته شدن سفارت به‌وسیله دولت هارپر مشکلات فراوانی در زمینه دسترسی به خدمات کنسولی برای بخش بزرگی از جامعه ایرانی کانادا فراهم ساخت. پس از تغییر دولت این احتمال قوت گرفت که سفارت ایران بازگشایی شود. کنگره ایرانیان می‌بایست تا آن‌جا که به منافع جامعه ایرانی کانادا مربوط می‌شد ـ یعنی تنها در زمینه ارائه خدمات کنسولی ـ با دولت کانادا وارد گفتگو می‌گردید و خواستار ایجاد این تسهیلات می‌شد. با این حال، ورود به زمینه‌های دیگر ورای ارائه خدمات کنسولی خارج از دستور کار و محدوده عمل کنگره بود و می‌بایست باشد. این که سفارت ایران در چه سطحی گشایش می‌یابد، این‌که تحریم‌ها برداشته می‌شوند یا نه، این‌که روابط تجاری بین کانادا و ایران برقرار می‌شود یا نه، و مواردی از این قبیل در محدوده تصمیم‌گیری و موضع‌گیری کنگره نیست. اعضای کنگره به فراخور آن‌چه می‌اندیشند آزادند برای دسترسی به هریک از مواردی که در بالا شمردم، خارج از مرزها و چارچوب کنگره تلاش نمایند.

جناح جانب‌دار جمهوری اسلامی اما تصمیم به پیروی از روشی گرفت که جناح مقابل در سال‌های پیش دنبال کرده بود یعنی استفاده ابزاری از کنگره برای پیشبرد هدف‌های گروهی. اینان با استفاده از نیاز بخش بزرگی از جامعه ایرانی به خدمات کنسولی بر این موج سوار شدند و از زبان کنگره ایرانیان کانادا خواسته‌هایی به‌مراتب فراتر از آن را مطرح کردند از جمله بازگشایی کامل سفارت و ایجاد رابطه اقتصادی با ایران. دو تن از نمایندگان این جریان در هیئت مدیره بارها در مصاحبه‌های‌شان با رسانه‌های ایرانی و غیر ایرانی تاکید کرده‌اند که به اهدافی بالاتر از ارائه خدمات کنسولی چشم دارند. افزون بر این، از مدت‌ها پیش این زمزمه به‌گوش می‌رسد که این جناح قصد دارد کنگره را بر مبنای الگوی نایاک ـ که یک نهاد لابی‌گر مشهور مستقر در واشنگتن در جهت منافع جمهوری اسلامی است ـ شکل بدهد. اگرچه در برخی (اما نه همه) این مصاحبه‌ها این‌دو اظهار کردند که نظرات شخصی‌شان را ابراز می‌دارند، اما با توجه به سابقه کوتاه فعالیت‌های اجتماعی این دو مسلم بود که اگر عضو هیئت مدیره کنگره نبودند هیچ‌گاه مورد توجه این رسانه‌ها برای انجام مصاحبه قرار نمی‌گرفتند. افزون بر این، این‌که در همین مصاحبه‌ها چندین بار به عضویت این‌دو در هیئت مدیره کنگره اشاره می‌شد نشانگر این بود که این‌ دو با معرفی خودشان به‌عنوان اعضای هیئت مدیره کنگره موفق به جلب توجه این رسانه‌ها برای انجام مصاحبه شده‌اند. همین‌طور این پرسش که چرا هیچ‌یک از این رسانه‌ها حتا یک بار سراغ دیگر اعضای هیئت مدیره ـ از جمله رئیس کنگره ـ را نگرفتند پاسخی نیافته است.

از سوی دیگر، این جناح با استفاده از بولی‌هایی که در اختیار داشت به تخریب شخصیت هرکسی که به هر شکلی با این روش‌ها مخالفت می‌ورزید پرداختند. هرجا توانستند به بهترین و صادق‌ترین اعضای این جامعه بدون ارائه کوچک‌ترین مدرکی اتهام عضویت یا حمایت از مجاهدین را زدند (بگذریم که نه عضویت و نه حمایت از مجاهدین ـ حتا اگر با قوی‌ترین اسناد اثبات شود ـ جرم نیست. مجاهدین همان‌قدر عضو این جامعه هستند که هر ایرانی دیگر). فضای هرزه و درشت‌خویی که بولی‌های اطراف این جناح فراهم آوردند به‌تدریج آن‌چنان مسموم شد که کمتر کسی جرئت ورود به آن را پیدا می‌کرد. به این ترتیب اینان موفق شدند هر مخالفتی را از سر راه بردارند و شرایط را به جایی برسانند که در انتخابات امسال، با یکی دو استثنا، نامزدهای انتخاباتی همه از این جناح‌اند.

 

اساسنامه کنگره

اساسنامه مهم‌ترین سندی است که می‌تواند و می‌باید جلو کج‌روی‌های احتمالی در کنگره را بگیرد. اساسنامه کنونی در روزهای آغازین این نهاد تهیه شده و اگرچه بر نیت خیر بنیان‌گذاران استوار است، اما برای بسیاری از مشکلات و موانع امروزین پاسخ مناسب ندارد. یکی از مهم‌ترین این کمبودها روشن نبودن هویت کنگره است. این‌که کنگره در چه زمینه‌هایی مجاز به فعالیت است و کدام مرزها را نباید زیر پا بگذارد. این ابهام سرچشمه (تقریبا) تمام تنش‌ها و ناکارآیی‌هایی است که کنگره امروز با آن‌ها درگیر است. روشن‌سازی هویت کنگره بی‌شک تا حد بسیار زیادی از درگیری‌های کنگره خواهد کاست و توانایی های آن را افزایش خواهد داد. امسال سومین سالی است که تلاش برای بازبینی اساسنامه بی‌نتیجه ماند و سالی دیگر از فعالیت این نهاد را در حالی شروع می‌کنیم که افق روشنی برای پایان یافتن درگیری‌ها و تنش‌ها در چشم‌انداز نیست.

مخالفان بازبینی اساسنامه کسانی هستند که به استفاده ابزاری از این نهاد احتیاج دارند یعنی دو جناح تندرو که یکی خواهان استفاده از این نهاد برای سرنگونی جمهوری اسلامی است و دیگری به دنبال استفاده به ‌منظور تبلیغ و تشویق ایجاد رابطه دیپلماتیک و اقتصادی با همین رژیم. و جالب‌تر این که این دو جناح که ظاهرا هیچ نقطه مشترکی ندارند برای خاتمه دادن به بازبینی اساسنامه همراه و هم‌رای شدند. جناح میانه تنها گروهی است که به جد خواهان پایان دادن به استفاده ابزاری از این نهاد است اما در برابر دو جناح تندرو در اقلیت است و تنها چشم به حمایت اکثریت خاموش کنگره دارد که کمک کنند تا از این کج‌روی جلوگیری شود.

در چند ماه گذشته من و همکارانم در زیرکمیته بازبینی اساسنامه تلاش کردیم این سند را به نقطه‌ای برسانیم که بتواند دستمایه کاهش تنش و افزایش بازدهی کنگره شود. جناح جانب‌دار ج.ا. اگرچه از همان جلسه اول با این کار مخالف بود، اما تا زمانی‌که بحث هویت در دستور کار بازبینی نبود به این گروه فرصت کار داد. حتا در یکی از آخرین جلسه‌های بازبینی، دو مدیر وابسته به این جناح در جلسه حاضر شدند و خواهان آن شدند که تنها بخشی از اساسنامه که به اعضا اجازه می‌داد با شش ماه سابقه عضویت در کنگره نامزد انتخابات شوند را به‌سرعت به مجمع عمومی فوق‌العاده برسانیم تا فرصت حضور تعداد بیشتری در انتخابات پیش رو فراهم شود. این تقاضا به جایی نرسید، اما امروز که لیست نامزدها بیرون آمده است به وضوح مشخص است که نگرانی این دو مدیر بیجا نبود چرا که تعدادی از طرف‌داران این جناح بعد از انتخابات پارسال به کنگره پیوستند و امسال امکان حضورشان در انتخابات بدون زیر پا گذاشتن اساسنامه فراهم نیست.

در نهایت، بازبینی اساسنامه با همیاری دو جناح تندرو یک‌بار دیگر متوقف شد. با این حال، هیئت مدیره کنونی نسخه مثله شده  و ناهمگونی را به عنوان اساسنامه بازبینی شده ارائه داده است. نسخه‌ای که در آن نه از هویت کنگره صحبتی شده و نه از بسیاری پیشنهادهای ضروری دیگر مثل تشکیل نهاد بازرسی، امکان بازبینی مرتب و هماهنگ شده اساسنامه هر چند سال یک بار، تهیه آیین نامه انضباطی برای اعضا و برای مدیران، پروتکل انتخابات، ساده کردن شرایط عضویت در کنگره و شرایط نامزدی در انتخابات و بسیاری موارد دیگر. پنج تغییری که هیئت مدیره کنونی به‌عنوان اساسنامه بازبینی شده ارائه داده است نه تنها گرهی از مشکلات کنگره باز نمی‌کنند بلکه با ایجاد این توهم که گویا مشکلات اساسنامه تنها محدود به این چند مورد است امکان بررسی مجدد این سند را از بین می‌برد. من ترجیح می‌دهم یک سال دیگر صبر کنم و به بسته کامل و همگونی رای بدهم که دست کم برای چند سال پاسخ‌گوی مشکلات واقعی کنگره باشد.

 

چه می‌توان / باید کرد؟

موضوعی که من تقریبا در همه نوشته‌هایم در رابطه با کنگره تکرار کرده‌ام این است که کنگره ایرانیان به همه ایرانیان کانادا تعلق دارد. به آن‌ها که سیاست‌گرا هستند و آن‌ها که سیاست‌گریز، آن‌ها که اصلاح‌طلبند و آنان که مجاهد، به آذری و بلوچ، و دین‌دار و بی‌دین. گوناگونی فکری در جامعه ایرانی آن‌قدر گسترده است که هیچ گرایشی نمی‌تواند ادعای نمایندگی همه یا حتا اکثریت آن را داشته باشد. تلاش برای حذف افکار مخالف نه تنها بیهوده است، بلکه در درازمدت به از هم پاشیدگی خود حذف‌گرایان می‌انجامد ـ اگرچه در بسیاری موارد جامعه را هم با خود از هم می‌پاشاند. کنار گذاشتن فرهنگ حذف به نفع مجموعه جامعه ایرانی و به نفع تک تک گرایش‌های موجود در آن است. آسیبی که درگیری‌های کنگره در هشت سال گذشته به جامعه ایرانی و به گرایش‌های موجود در آن رسانده تجربه دردناک اما گران‌بهایی است که باید از آن آموخت و دریافت که چاره‌ای جز پذیرش چندگانگی وجود ندارد.

در نبود رقابت در انتخابات پیش رو پیش‌بینی یک هیئت مدیره یکدست دشوار نیست، اما مشکلی که جناح جانب‌دار ج.ا. با آن رو در رو خواهد شد این است که از این پس از امتیاز پنهان شدن پشت جناح میانه‌رو برخوردار نخواهد بود. این تجربه آن‌ها را با این واقعیت آشنا خواهد کرد که حتا با در دست گرفتن کامل هیئت مدیره قادر نخواهند بود پشتیبانی جامعه را همراه داشته باشند.

اما راه حلی که کارآیی بیشتری دارد و از احتمال تلاشی کنگره پیش می‌گیرد تشکیل کمیسیون آشتی است. چنین کمیسیونی از نمایندگان هر سه جناح و همین‌طور نمایندگان بی‌طرف تشکیل می‌شود و هدف آن توافق بر سر هویت کنگره خواهد بود. این توافق تنش‌های موجود در این نهاد را به حداقل خواهد رساند و این فرصت را فراهم خواهد آورد تا هر گرایشی با تکیه بر روش‌های دموکراتیک، بی آن‌که لازم باشد ‌از اعتقادات خود کوتاه بیاید در یک رقابت سالم و سازنده اهداف کنگره را به پیش ببرد.

مهم‌ترین پیش‌شرط چنین توافقی این است که جناح‌ها به‌جای تکیه بر هدف‌های حداکثری به خواست‌های حداقلی تن بدهند. جناح مخالف ج.ا. قبول کند که به‌جای استفاده از کنگره برای مبارزه با ج.ا. به این راضی باشد که کنگره در جهت منافع ج.ا. حرکت نکند. و جناح جانب‌دار بپذیرد که به‌جای استفاده از کنگره برای تشویق روابط سیاسی و اقتصادی با این رژیم به این راضی باشد که کنگره در جهت قطع چنین روابطی و بازگرداندن تحریم‌ها حرکت نخواهد کرد. هر دوی این جناح‌ها آزادند که خارج از چارچوب کنگره به تلاش‌های‌شان برای برقراری یا قطع روابط با ج.ا. ادامه دهند.

تا زمانی که سه جناح گریبان کنگره را گرفته‌اند و از سه سو می‌کشانند نباید انتظاری جز متلاشی شدن این نهاد داشت. واقعیت این است که هیچ‌یک از این سه جناح زورش به آن دو دیگر نمی‌چربد و مطلقا تحت هیچ شرایطی به هیچ شکلی امکان ندارد بتواند آن دو دیگر را از صحنه حذف کند. برعکس، اگر این سه جناح جهت زورورزی‌شان را وارونه کنند و با حفظ تمام اختلافات فکری توان‌شان را صرف نگهداری و نگاهبانی از این نهاد کنند می‌توان در کوتاه مدت کنگره‌ای به‌وجود آورد که همه گرایش‌ها و تک تک اعضای جامعه ایرانی از آن سود ببرند. چنین هدفی یک رویای دست نیافتنی نیست، بلکه بیش از پیش در دسترس است.

*دکتر شهرام تابع محمدی، همکار شهروند، در زمینه های سینما، هنر، و سیاست می نویسد. او دارای فوق دکترای بازیافت فرآورده های پتروشیمی و استاد مهندسی شیمی در دانشگاه تورونتو  و بنیانگذار جشنواره سینمای دیاسپورا در سال ۲۰۰۱ است.

shahramtabe@yahoo.ca