مایکل پارسا: آینده ما بستگی به این دارد که امروز چه می کنیم!

۱۹ اکتبر ۲۰۱۵ انتخابات دولت فدرال برگزار خواهد شد. در این انتخابات مایکل پارسا نامزد حزب کانسرواتیو برای منطقه ریچموندهیل است. مایکل پارسا برای جامعه ایرانی کانادایی چهره شناخته شده ای ست، اما به دلیل آشنایی بیشتر او و تجربیاتش در امر سیاست با او به گفت و گو نشسته ایم.

آقای پارسا، مایکل پارسا را لطفا معرفی کنید؟

در نیمه نخست دهه ۸۰ با خانواده ام به کانادا مهاجرت کردیم. ما دو برادر و دو خواهر هستیم. ابتدا اتاوا بودیم و در سال ۱۹۹۵ به تورنتو نقل مکان کردیم. پدر و مادر من هر دو بسیار سخت کوش و پر کار بودند، مثل هر خانواده ی مهاجر معمولی. ما صاحب کسب و کار کوچکی بودیم. پدرم یک مغازه مبلمان فروشی داشت و آنها برای استقرار خود در کشور جدید سخت و جدی کار کردند. در سال ۱۹۹۷ به دانشگاه یورک رفتم و علوم سیاسی خواندم و بعد تغییر رشته دادم و در رشته مدیریت اداری فارغ التحصیل شدم. از سال ۲۰۰۲ ساکن ریچموندهیل بوده ام و ۱۱ سال است که با همسرم والری ازدواج کرده ایم. و هر دو به حیوانات علاقه مندیم و از طرفداران حقوق حیوانات هستیم. به ورزش بخصوص کشتی و فوتبال علاقه مندم و از پشتیبانان باشگاه فوتبال کدیاک که سه تیم زنان، مردان، وجوانان دارد، هستم.

من به دلیل علاقه ام به فعالیت های اجتماعی از ۱۵سالگی این گونه فعالیتها را شروع کردم و همیشه در سازمان های خدمات اجتماعی در ریچموندهیل فعال بودم. بیشترین کوشش های اجتماعی من در زمینه کودکان و نوجوانان بوده است. با دو بنیاد خیریه که یکی برای کودکان و نوجوانان و خانواده هایی که بچه هایی با ناتوانی های فیزیکی و یا ذهنی دارند و کم درآمدند، فعالیت می کند، و دیگری بنیادی که تختخواب و تشک ارزان و زیر قیمت بازار برای خانواده های نیازمند عرضه می کند، همکاری می کنم. از اعضای هیئت مدیره Optimist Club هستم و از سال ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۹ ریاست این بنیاد خیریه را که بنیادی جهانی ست و در زمینه کودکان و جوانان کار می کند، به عهده داشتم. به همراه شهردار ریچموندهیل و ۳ قاضی دیگر کارناوال سنتا کلاوس برای سال نو را بنیان گذاشتیم.

در سال ۲۰۱۱ جایزه میپل لیف را به خاطر کارها و فعالیت های داوطلبانه ام در پیوند با جوامع قومی برای علاقه مند کردن آنها به کارهای سیاسی و مشارکت در مسائل سیاسی از دست نخست وزیر گرفتم و در سال ۲۰۱۳ هم مدال الماس ملکه را دریافت کردم.

از فعالیت های سیاسی تان بگویید، از چه سنی فعالیت سیاسی خود را شروع کردید؟Michael-parsa-S

تقربیا ۱۶ ساله بودم که به حزب پیوستم و فعالیت های سیاسی ام را شروع کردم . ابتدا در پروسه انتخابات آن دوره فعال شدم، و در سال ۱۹۹۷ خزانه دار حزب در تورنتو شدم. در سال ۱۹۹۹ معاون حزب شدم و در سال ۲۰۰۳ وقتی دو حزب الیانس و پی سی به هم پیوستند و حزب کانسرواتیو را تشکیل دادند رئیس شعبه ی حزب ریچموندهیل شدم، زیرا که مایل بودم در محل سکونتم بمانم و در آن موقع من تنها ۲۶ سالم بود.

چرا حزب محافظه کار را انتخاب کردید؟

حزب کانسرواتیو حزب جالبی ست. همان طور که قبلا گفتم من فقط ۱۵ سالم بود که فعالیت های داوطلبانه ام را شروع کردم. در واقع من از دیدن آدم های بی خانمان آن هم در یک کشور ثروتمندی مثل کانادا خیلی ناراحت بودم. برای همین هم یک نامه نوشتم برای تمام حزب ها و از آنها درخواست کرده بودم که به من بگویند چگونه می شود به بی خانمان ها کمک کرد. تنها حزبی که به من پاسخ داد، حزب کانسرواتیو بود که مرا به یک ملاقات حضوری فراخواندند. من در آن زمان هیچگونه اطلاعی از مسائل حزبی و فعالیت های حزبی نداشتم و تنها چیزی که برایم مهم بود این که آنها به نامه ی من پاسخ دادند و وقتی پلتفورم حزب را خواندم خوب بیشتر برایم جذاب شد. همان طور که گفتم من از خانواده ای می آمدم که صاحب بیزنس کوچکی بود و چون می دیدم که در برنامه این حزب به بیزنس های کوچک و مالیات های پائین توجه شده، بیشتر جلب شدم، مورد دیگری که علاقه ی مرا برانگیخت توجه به خانواده و ارزش های خانوادگی ست که برای حزب بسیار مهم است، و با پیشزمینه خانوادگی من به عنوان یک ایرانی تبار همخوانی دارد.

شما از جمله سیاستمدارانی هستید که نسبت به کار کامیونیتی حساسیت ویژه دارید و این را می شود از حضور مستمرتان در هر جایی که کامیونیتی هست دریافت. و من در این جا مشخصا به کامیونیتی ایرانی نظر دارم. چرا این مسئله برای شما این قدر مهم است؟

در پیوند با پرونده زهرا کاظمی توجه ویژه ام به کامیونیتی ایرانی جلب شد، و فعالیتم را شروع کردم و از دولت وقت خواستم که به دولت ایران برای پاسخگویی در مورد قتل زهرا کاظمی فشار بیاورد و همه اش فکر می کردم به خانواده زهرا کاظمی که چقدر برایشان سخت است که هیچ پاسخی در مورد قتل عزیزشان نشنوند. و در واقع این پرونده بود که مرا از نزدیک با جامعه ایرانی آشنا کرد و بیشتر و بیشتر با افراد کامیونیتی و فعالیت هایشان آشنا شدم و متوجه شدم که بین دولت و جامعه ایرانی هیچ ارتباطی وجود ندارد. و آن موقع بود که با خودم گفتم اگر حزب ما دولت تشکیل دهد، باید صدای همه ی ما شنیده شود و پرونده هایی مانند زهرا کاظمی را هیچکس حق ندارد به دست فراموشی بسپارد. و از همان زمان تا به حال حدود سی بار با وزیر، اعضای پارلمان و حتی نخست وزیر در پیوند با این پرونده ملاقات داشته ام.

به نظر من اگر می خواهید مردم را نمایندگی کنید باید آنها را بشناسید، از علائق، فعالیت ها و مشکلات آنها با خبر باشید تا بتوانید آنها را نمایندگی کنید. شما باید با مردم نشست و برخاست کنید رنج و درد و مشکلات آنها را بشناسید تا بتوانید صدای آنها باشید. نیازها و خواسته های مردم متفاوت است و برخی از آنها بر دیگری ارجح است و تا شما از نزدیک آنها را نشناسید نمی توانید آنها را نمایندگی کنید. من می خواهم این پیام را به مردم بدهم که راحت می توانند به من دسترسی داشته باشند و من همیشه برای آنها وقت دارم و آماده برای شنیدنشان هستم. من دوست دارم چنین نماینده ای برای آنها باشم.

بعد از بسته شدن سفارت جمهوری اسلامی در کانادا و قطع روابط دیپلماتیک با جمهوری اسلامی، بسیاری از ایرانی کانادایی ها دچار مشکلات فراوانی در پیوند با گرفتن ویزا برای خانواده هایشان، فرستادن پول برای خانواده هایشان، و… شدند چه اقداماتی دولت محافظه کار صورت داده که بتواند جبران این نقیصه را بکند؟

ببینید سفارت دو نقش عمده دارد. یکی ارتباط دیپلماتیک بین دو کشور است، و دیگری خدمات کنسولی به مردم و مراجعین. من از سوی جامعه ایرانی با دولت چند بار ملاقات داشته ام و در این مورد بسیار گفت و گو کرده ام و از آنها خواسته ام که راه حل راحت و آسانی برای دادن خدمات کنسولی به مردم ارائه کنند. و خوشحالم که آقای جیسون کنی دو هفته پیش اعلام کردند که در اوایل سال آینده که سفارت عمان در کانادا شروع به کار کند مسائل کنسولی ایرانیان را هم به عهده خواهد داشت. و دیگر ایرانی ها لازم نیست به کشور دیگری برای انجام امور کنسولی شان مسافرت کنند.

آقای پارسا لطفا بگویید چرا مردم ریچموندهیل باید به شما رای بدهند؟ چند دلیل عمده را لطفا بشمارید.

ببینید ریچموندهیل شهر من است. من همه چیز این شهر را می شناسم. همان گونه که گفتم به دلیل داشتن بیزنس در ریچموندهیل، من سالهاست که به مردم این شهر سرویس می دهم. بسیاری از خانه هایی که من درشان را می زنم تا از نزدیک با آنها آشنا بشوم و گفت و گو کنم از مشتریان من هستند و مرا می شناسند و می دانند که من چگونه آدمی هستم و چطور می خواهم آنها را نمایندگی کنم.

می دانید بسیاری از آدمها اول می خواهند به پارلمان بروند و بعد یاد بگیرند که چطور مردم شان را نمایندگی کنند. من اما می دانم که چگونه برای مردم از همان اول کار کنم. بسیاری از دوستانم که من به آنها آموزش دادم و کمک کردم در انتخابات، هم اکنون در پارلمان هستند و کاملا من آنها را می شناسم و آنها مرا می شناسند. من روند کار را می شناسم، من کاملا با تمام جوانب کار در پارلمان آشنا هستم و وقتی به پارلمان بروم از همان روز اول می توانم کارم را شروع کنم و نه این که بعد از دو سال و کارآموزی تازه شروع به کار کنم.

من شهرم را به درستی می شناسم، با روند کار دولتی و کار پارلمان کاملا آشنا هستم و در دولت هم فعال بوده ام و از نزدیک با وزرای دولت آشنا هستم و ارتباط دارم و همه ی این ها ابزاری ست که به من این اعتماد به نفس را می دهد که از همان بدو ورودم به پارلمان شروع به کار کنم و وقتم را که باید در خدمت کارهای مردم باشد فقط برای تجربه اندوزی تلف نکنم

جلد شهروند 1563 تاریخ 8 اکتبر 2015

جلد شهروند ۱۵۶۳ تاریخ ۸ اکتبر ۲۰۱۵

.

اگر به مجلس فدرال راه پیدا کردید، روی چه مسائلی توجه و انرژی خود را معطوف خواهید کرد؟

فقط یک چیز نیست، مسائل مختلفی هست که باید به آنها پرداخت. من اعتقاد ندارم که فقط یک مسئله یا دو مسئله هست، همه ی مسائلی که در ارتباط با مردم و زندگی شان هست مهم اند و باید به آنها پرداخت. این خیلی مهم است که شهر ریچموندهیل برای خدمات شهری خود بودجه کافی و لازم از سوی دولت فدرال برای حمل و نقل و جاده سازی داشته باشد. و من فکر می کنم به اندازه کافی صدای قوی و رسایی در پارلمان داشته باشم که این بودجه ها را به شهرم بیاورم. من دوست دارم بیزنس های بسیاری را و آفیس های بسیاری را به شهرم بیاورم و بدین صورت برای مردم ریچموندهیل ایجاد کار تمام وقت بکنم.

برای جوانان ایرانی کانادایی که به سیاست علاقه دارند، چه پیشنهاداتی با توجه به تجربیات خودتان، دارید؟

تمام افراد کمپین من جوان هستند، اغلبشان ۱۷ ساله اند. به دلیل این که من همیشه با جوانان کار کرده ام، من همیشه در مورد جوانان گفته ام در حال حاضر بخش کوچکی هستند، اما در آینده صددرصد جمعیت را تشکیل می دهند. باید به جوانان و کارشان بها داد و برای آنها وقت گذاشت. چند سال پیش در یک برنامه فاندریزینگ چشمم به جوانی افتاد که به نظر می رسید کاملا دستپاچه است و درست نمی تواند کاری را که به او محول شده انجام بدهد، در آن زمان من اصلا نمی دانستم که او کیست و چکاره است، به طرفش رفتم و با او صحبت کردم و به او چند راهنمایی کردم و بعدها فهمیدم که پسر یکی از سرشناسان کامیونیتی ست و در حال حاضر هم در سازمان ملل نماینده جوانان است. تمام حرفم این است که باید روی جوانان وقت گذاشت و امکاناتی را برایشان فراهم آورد که بتوانند تجربه بیندوزند. آن چیزی که در آینده ما خواهیم داشت، بستگی به این دارد که امروز چه می کنیم.

نشریه لیبرال بعد از یکی از مناظره های انتخاباتی شما مطلبی نوشته و به حسن نیت شما در مورد رقیب انتخاباتی تان اشاره کرده، چرا از فرصت به دست آمده به نفع خودتان بهره نبردید؟

وقتی کمپینم را شروع کردم به پدر و مادرم و تمام حمایت کنندگان و اعضای کمپینم یک قولی دادم که کاری نکنم که آنها شرمنده شوند. از نقاط ضعف دیگران سو استفاده نکنم برای بالا کشیدن خودم و روی توانایی های خودم تمرکز کنم. پدرم داستانی را از یک پهلوان ایرانی برایم تعریف کرده که می دانم حتما شما هم آن را شنیده اید. داستان تختی قهرمان کشتی ایرانی که در یکی از مسابقاتش متوجه می شود که پای رقیبش که از بلغارستان بوده مجروح است و تختی در تمام طول مبارزه سعی می کند که به آن پای مجروح نزدیک نشود در حالی که اگر آن پا را نشانه می گرفت به راحتی مسابقه را می برد، اما در آن مسابقه به ظاهر به رقیبش باخت، اما در واقعیت این تختی بود که برنده و پیروز از آن میدان بیرون آمد. وقتی روی صحنه بودم این داستان به خاطرم آمد. در سیاست ممکن است رقبا از ضعف های همدیگر استفاده کنند برای برنده شدن، اما من این کار را نخواهم کرد و همان طور که به همه قول داده ام و بخصوص به پدر و مادرم در طول مبارزات انتخاباتی ام از اصول انسانی و ضوابط درست هرگز تخطی نخواهم کرد. من دوست دارم کمپینم تماما در مورد سیاست، اصول و برنامه ها باشد و نه اشخاص و مشکلات و مسائل خصوصی و گذشته آنها.

آقای پارسا با سپاس از وقتی که گذاشتید و با آرزوی موفقیت برای شما.