حسن بصری و همسایه ی زردشتی

حسن بصری*را همسایه ای بود گبر، خانه آن گبر در زیر خانه حسن بود اندر شهر بصره. آن گبر بیمار شد، حسن گفت اگر چه بیگانه است بر ما حق مجاورت دارد. به عیادت او رفت و چون از خانه در شد، او را در بستر خفته دید، بر بالین او نشست و گفت: ای مرد، هان پیر گشتی، قدمی در راه موافقت نه. گفت: تا او معاونت نکند، من موافقت چون کنم؟ حسن باز پس نگریست، نزدیک بالین او تغاری دید پر آب، پرسید که: این تغار چیست؟ گفت: این تغار از بهر آن است که بالای سر ما طهارت گاه تست، چون تو بر بالایش وضو می کنی، آب بزیر می آید، ما درین تغار می گیریم و بیرون می ریزیم. حسن گفت: ای عجب، چندست که شما به این محنت درید؟ گفت: سی سال است. گفت: چرا نگفتید مرا تا من این جایگاه عمارت کردمی تا این رنج بر شما نیامدی؟ گفت: اگر بگفتمی، باری بر دل تو نشستی و همسایه بار کشنده بود نه بار نهنده. حسن گفت: ای عجب، سخن آشنایان می گویی و قدم در راه بیگانگان داری، قدمی در راه موافقت نه و بگرو که حالت تنگ است. گفت: ای حسن تو نیز نه طریق علما داری و نه می سیرت اولیا داری، تا نگرواند چون گروم و تا در نگشاید چون درآیم.

*از چهره های شناخته شده تصوف در صدر اسلام

Nima“تفسیر احمدبن محمدبن زید طوسی”

*

یک دست بی صداست

من چهره ام گرفته

من، قایقم نشسته به خشکی

با قایقم نشسته به خشکی

فریاد می زنم:

“وامانده در عذابم انداخته ست

در راه پر مخاف این ساحل خراب

و فاصله ست آب

امدادی ای رفیقان با من”

گل کرده است پوزخندشان، اما

بر من

فریاد می زنم:

مقصود من ز حرفم معلوم بر شماست

یک دست بیصداست

من، دست من کمک ز دست شما می کند طلب

فریاد من شکسته اگر در گلو، وگر

فریاد من رسا

من از برای راه خلاص خود و شما

فریاد می زنم

فریاد می زنم

“نیما یوشیج”

*

خانه ی خوب، ساکن فرومایه

حکیم ارسطاطالیس در راهی می رفت جوانی صاحب جمال پیش آمد، حکیم از او سئوالی کرد، جوابی ابلهانه داد. حکیم گفت: “بیت حسن و فیه ساکن نذل”.

خانه ی خوبی است ولی ساکنی فرومایه دارد.

“لطایف الطوایف ـ علی صفی”

*

ناصرالدین شاه و زبان فرانسه

مشهور است که ناصرالدین شاه زبان فرانسه را به خوبی می دانسته است. در این باره اعتمادالسلطنه در کتاب روزنامه خاطراتش در صفحه ۸۲ این گونه می نویسد:

“پانزده سال است که من درس می گویم و ده سال قبل از من معتمدالملک و پیش از او حکیم گلوکه و در زمان ولیعهدی و ایالت تبریز جمع دیگر درس داده بودند.

ماشاءالله از شدت کار یا پریشانی خیال، هیچ فرانسه نمی دانند، زیرا که مثل سایر کارها از راه اصولش بر نمی آیند. تصور می فرمایند تعلیم و تعلم مشابه سلطنت مستقل ایران است که به بوالهوسی می توان تحصیل کرد. لاوالله. درست چیز دیگر است.”

naseredinshahهمچنین اعتمادالسلطنه در صفحه ۲۲۴ این کتاب نوشته است:

“بندگان همایون به خیال این هستند چون کار دولت را آراسته و پیراسته فرمودند، تحصیل زبان آلمانی بفرمایند. چهل سال است فرانسه می خوانند، هنوز در تکلم ماضی را به جای مضارع و امر را به جای نفی تکلم می فرمایند.”

دکتر فوریه هم که از سال ۱۳۰۶ تا ۱۳۰۹ (هجری) طبیب ناصرالدین شاه بود می نویسد:

“شاه به زبان فرانسه کم آشنا است و در تکلم به آن عاجز است… نمی تواند بی وسیله مترجم به مکالمه ادامه دهد. سه سال در دربار ایران ـ صفحه ۱۳”

با این وجود اعتمادالسلطنه خود فرهنگ لغات فرانسه ـ فارسی ناقصی تحت عنوان Dictionnaire manual françaispersan به عنوان این که تالیف ناصرالدین شاه است، طبع کرده است. (قطع جیبی ـ تهران ـ ۱۲۹۶ قمری)

“دیوان ناصرالدین شاه ـ طبع نگارنده”

*

غزلی از سروده های ناصرالدین شاه

همین ناصرالدین شاه که وصف زبان فرانسه اش را در بالا بازگو کردیم، دیوانی پر از شعر دارد. به غزلی که درباره چشمان نگار خود سروده است توجه نمایید:

در هر دو جهان آرزوی روی تو دارم

در دست ز محصول جهان موی تو دارم

زاهد به راه کعبه و راهب به سوی دیر

اما من دیوانه سر کوی تو دارم

گر با تو به فردوس برین جای دهندم

در مجمع فردوس نظر سوی تو دارم

اندیشه ندارد دلم از آتش دوزخ

تا راه در آتشکده خوی تو دارم

یارب خم گیسوی تو آشفته مبادا

کاشفته دلی در خم گیسوی تو دارم

پیوسته بود منزل من گوشه محراب

وین منزلت از گوشۀ ابروی تو دارم

در نزد من ارباب کرامت همه مانند

وین معجزه از نرگس جادوی تو دارم

*

جلوه های زیبای جوک و طنز

به تأیید اغلب محققان و پژوهشگران یکی از عوامل مهمی که ایرانیان در هنگام سختی و مشکل به عنوان تسکین به آن پناه برده اند، شوخی و مطایبه بوده است. در هر زمان که کار و زندگی بر ایرانیان سخت شده است، آنان با بیان لطیفه، سخنان شادی آفرین و هزل و مطایبه روزگار را سپری کرده و حتی آثار گرانبهایی از خود به یادگار گذاشته اند. هم اکنون روزانه هزاران جوک، لطیفه، مطایبه و شعر زیبا از طریق اینترنت و بویژه اس ام اس ما بین ایرانیان در سر تا سر جهان مبادله می شود. به یک نمونه از آن توجه نمایید:

ـ میگن دو تا معتاد خرما می خوردند و هسته هاش رو به سمت هم پرتاب می کردند.

یکی اش گفت: اشغر می دونی ما داریم چه کار می کنیم؟

اون یکی گفت: نه.

گفت: پشر ما داریم جنگ هشته ای می کنیم، اونم بین دو ابر قدرت.

book--bestsellers-H5*

از کتاب فروشی های تهران تا کتاب فروشی های تورنتو

طبق اطلاعات اخذ شده از کتاب فروشی های روبروی دانشگاه تهران و خیابان کریم خان زند تا کتاب فروشی های شهر تورنتو (پگاه ـ سرای بامداد) پرفروش ترین کتاب های موجود در بازار در هفته گذشته به شرح زیر بوده است:

در تهران:

ـ تاریخ مذکر ـ نوشته: رضا براهنی ـ انتشارات نگاه ـ تهران ـ ۱۳۹۳.

ـ از طهران تا تهران ـ حمیدرضا نوروزی طلب ـ انتشارات یساولی ـ تهران ۱۳۹۰.

ـ خیابان بوتیک های خاموش ـ پاتریک مودیانو ـ ترجمه: ساسان تبسمی ـ انتشارات افراز ـ چاپ چهارم ـ تهران ـ ۱۳۹۳.

در تورنتو:

ـ غربت نشین عشق ـ دکتر ستاره سنجابی ـ انتشارات ملی ـ تهران ـ ۱۳۹۰.

ـ قصه ها، افسانه ها و سروده های مردم و سرزمین کانادا ـ نوشته: جمعی از نویسندگان ـ ترجمه و نگارش: حسن گل محمدی ـ انتشارات آواز ـ تهران ـ ۱۳۹۳.

ـ نهضت مشروطه و نقش تقی زاده ـ منوچهر بختیاری ـ انتشارات پگاه ـ تورنتو ـ ۲۰۱۵.

ـ مجموعه نفیس “گلستان، بوستان، دیوان حافظ” با قاب ـ انتشارات عدالت ـ تهران ۱۳۹۱.

ـ تاریخ ایران باستان سه جلدی ـ حسن پیرنیا ـ انتشارات پارسه، تهران ـ ۱۳۹۲.

ـ غروب فیلسوف ـ یادنامه دکتر امیرحسین آریانپور ـ ویراستار: عباس طاهری ـ انتشارات فروغ ـ آلمان ـ ۲۰۱۴.

*

تفکر هفته

بهترین مطلبی که برای تفکر این هفته به نظر من رسید، میزان مطالعه در هفته است. واقعاً شما چند ساعت در هفته مطالعه می کنید؟ از بیان آن ناراحت نباشید. همه ما این گونه ایم. بیائید از این هفته با خودمان قرار بگذاریم که شب ها یک ساعت زودتر به رختخواب برویم و آن یک ساعت را مطالعه کنیم. مطالعه قبل از خواب به انسان آرامش می بخشد و خواب را سنگین و راحت می کند. بویژه این شب های زمستان که بلند هستند و گاهی اوقات حوصله آدم را لبریز می کنند. با داستان های زیبا و پر کشش آغاز کنید. رمان های دلنشینی همچون بلندی های بادگیر، آناکارنینا یا کتاب های تاریخی.

*

ملا نصرالدین در تورنتو

اندر حکایت خواب دیدن ملا، ظریف و بقیه قضایا:

ملا در خواب ظریف را دید

گفت باید به ریش او خندید

رفت جلو و کرد سلام

با عزت و وقار تمام

گفت: ظریف که می گویند تویی

چه خوشگل و توپول و خوشرویی

از عمو کری ات چه خبر؟

اون دراز مردنیِ کر

به خاله اشتون سلام برسون

چون نمی تونی دست بدی با اون

دست خود را ببر اون زیر

چند تا نیشگون از او بگیر

چون قراره بری پیش اون

اون عزیز بهتر از جون

براش یک سبد سوغاتی ببر

روپوش و مقنعه و چیزای دگر

از اون سبدایی که بار چندم

پخش کرده اند میان مردم

تا سخت نگیرد در مذاکرات

اون علیامخدرۀ بد ذات

قالی ابریشم فراموش نکن

حرف ملاها را گوش نکن

چون ظریف کلام ملا شنید

همو را در آن کسوت دید

فکر کرد که ملا هم ملاست

که بدین لباس خود را آراست

دست خود به سینه نهاد با تکریم

خنده بر لب کرد تعظیم

گفت این بار با خندۀ هسته ای

سوغات آورم از فرنگ بسته ای

بسته ای پر از دلار قشنگ

سوغات من است از دیار فرنگ

میز معروف در یک سویش

با همۀ گزینه های رویش

همه را می دهند به من تحویل

با قراردادی به شرط تعدیل

چون که ملا این حرف ها را شنید

ناگهان ز خواب شبانه پرید

دید او را با آن سر کچل

عیالش ز سرما گرفته بغل

به شهر تورنتو گرفتار است

شب و روز به دنبال کار است