مرور بر آثار کامل هائو سیائو- سی‌ین (Hou Hsiao-Hsien) در tiff Lightbox از پنجشنبه ۲۹ ژانویه تا ۱ مارچ ادامه دارد. این برنامه که به کوشش ریچارد ساچنسکی، استادیار سینما در بارد کالج ایالت نیویورک شکل گرفته و قرار است در چندین شهر بزرگ دنیا به نمایش درآید در سومین توقفش به تورنتو رسیده و فرصت کم‌نظیری برای سینمادوستان فراهم کرده تا همه ساخته‌های یکی از مهم‌ترین سینماگران امروز دنیا را یکجا ببینند.

پژوهشگران سینما دوست دارند هائو سیائو ـ سی‌ین را آغازگر موج نوی سینمای تایوان بنامند. با این حال به‌نظر من می‌رسد که آغازگر سینمای تایوان شاید بیشتر برازنده ی او باشد. سینمای تایوان زیر سایه سنگین سینمای چین و سینمای هنگ کنگ فرصت کمی برای نفس کشیدن داشته است. تازه از دهه هشتاد بود که سینماگرانی مثل هائو سیائو ـ سی‌ین (آنطور که در زبان چینی مرسوم است هائو نام فامیل و سیائو ـ سی‌ین نام کوچک است)، ادوارد یانگ، و تسای مینگ-لیانگ با آنچه به موج نوی سینمای تایوان مشهور شد نام این کشور را وارد دایره هنر هفتم کردند. این آخری، یعنی تسای مینگ-لیانگ در اصل مالزیایی است، اما چون فیلم‌هایش را عمدتا در تایوان ساخته است به این سینما تعلق پیدا Hou-Hsiao-Hsien-Sمی‌کند.

هائو را یادآور خاطرات فراموش شده تایوان می‌دانند. توجهی که او به تاریخ این کشور و بخصوص تاریخ معاصر آن دارد توجیه‌کننده این عنوان است. او در اواخر دهه ۴۰ میلادی و در جریان جنگ‌های داخلی چین همراه با خانواده‌اش سرزمین اصلی چین را ترک کرد و به تایوان آمد. سال‌های کودکی‌اش با حکومت وحشت‌آفرین کیان کای چک هم‌زمان بود. خاطرات همین سال‌ها بود که او را به فراگیری و فرادهی تاریخ معاصر چین و تایوان علاقمند کرد. سینمای هائو سیائو ـ سی‌ین خاطرات فردی و خاطرات جمعی مردمش را در چارچوبی نامتعارف به تصویر می‌کشد. او همزمان منتقد جهان سرمایه‌داری است که می‌خواهد انسان‌هایی همگون بسازد و منتقد کمونیسم چینی است که فساد مالی و اجتماعی را به این کشور تحمیل کرده است. هائو زندگی را آن‌چنان که هست تصویر می‌کند، اما در سطح نمی‌ماند و با نفوذ به لایه‌های زیرین به کنکاش در نقش مصرف‌گرایی، فرار از هویت ملی برای دست‌یابی به هویت همساز می‌پردازد. او منتقد زبان درشت دیکتاتوری است. نظامی که به عقیده او با این‌که سخت‌ترین روزهایش دیگر از سر گذشته‌اند هنوز هم زیرساخت روانشناسی فردی و اجتماعی جامعه مدرن تایوان را شکل می‌دهد.

سینمای هائو را با داستان‌سرایی غیرخطی، نماهای طولانی، دوربین بی‌حرکت، و درهم ریختن رابطه زمان و مکان ارزیابی می‌کنند. از این منظر، او را باید هم‌خانواده سینماگرانی همچون روبر برسون و عباس کیارستمی دانست. زیبایی سینمای او در توانایی‌اش در تصویرسازی در چارچوب دوربین بی‌حرکتش نهفته است. وقتی دوربین به دنبال بازیگر نمی‌رود این بازیگر است که باید بازی‌اش را در این قاب ثابت جای دهد. همین، از هائو نابغه‌ای می‌سازد که نه تنها بر سینماگران هم‌وطنش بلکه بر سینمای جهان تاثیر می‌گذارد. مینیمالیسم هائو را همچنین می‌توان در بازی‌های خالی از اغراقی که از بازیگرانش می‌گیرد و در فضاسازی طبیعی تصاویرش دنبال کرد.

اولین فیلمی که نام اورا بر سر زبان‌ها انداخت “مرد ساندویچ” (Sandwitch Man, 1983) بود که طبقه کارگر تایوان در دهه شصت را تصویر می‌کرد. در این فیلم مرد فقیر و بی‌سوادی صاحب یک سینما را راضی می‌کند تا او را استخدام کند تا دو تابلو را روی سینه و پشت خود آویزان کند که تبلیغ فیلم‌های سینما است. او هر روز بین این دو تابلو ساندویچ می‌شود. در صحنه‌ای او قرص‌های ضد بارداری را روی میز خانه می‌بیند و وقتی می‌فهمد زنش آن‌ها را مصرف می‌کند او را دعوا می‌کند. در همان حال بیننده با یک فلاش بک به خاطرات گذشته او می‌رود که چگونه وقتی زنش حامله بود او را مجبور به خوردن داروهایی می‌کرد تا شاید فرزندی که در شکم دارد را سقط کند. در این فیلم است که اولین نشانه‌های داستان‌گویی غیرخطی را با پس و پیش شدن در زمان می‌بینیم. سبکی که به زودی به امضای هنری او تبدیل شد. همین‌طور نقش خاطره و یادآوری خاطره در شکل دادن به خمیره داستان. صورت رنگ کرده مرد که همواره دلقکی خندان را نشان می‌دهد در تضاد با زندگی رقت‌بار او و همسرش سنگینی بار نظم نوینی که در دهه شصت قول زندگی پرآسایشی را به جامعه‌ای که به تازگی دوران وحشت‌بار معروف به ترور سفید را پشت سر گذاشته بود می‌داد را به ‌نمایش می‌گذارد. تاثیر مستقیم این فیلم را در ساخته تسای مینگ ـ لیانگ به‌نام “آنجا ساعت چند است؟” (What Time Is It There?, 2001) می‌توان دید که شخصیت اصلی فیلم زندگی‌اش را از راه دست‌گرفتن Hou-Hsiao-Hsien-1تابلوهای تبلیغاتی بر سر چهارراه‌ها می‌گذراند.

تاثیرپذیری او از سینمای نئورئالیسم ایتالیا را در فیلم‌های اولیه او می‌توان دید. در “پسرانی از فنگ‌کویی” (The Boys from Fengkuei, 1983 ) با چند مرد جوان آشنا می‌شویم که از شهرک کوچک و مرده‌ای به ازدحام پرزرق و برق تایپه می‌آیند. مهاجرتی کوچک که یادآور “روکو و برادران” (Rocco and his Brothers, 1960) از لوکینو ویسکونتی است. هائو تا این تاثیرپذیری را پررنگ‌تر کند، چهار شخصیت جوان را نشان می‌دهد که همان اول ورودشان به تایپه به دیدن فیلم “روکو و برادران” می‌روند. در عین حال سربه‌هوایی و شرارت کمرنگی که در این جوانان به‌چشم می‌خورد بیشتر یادآور شخصیت‌های مارتین اسکورسیسی هستند. در “پسرانی از فنگ‌کویی” آینده تایوان را در قالب مردان جوانی می‌بینیم که گذشته‌ای ندارند و در لحظه زندگی می‌کنند.

بهترین ساخته هائو سیائو ـ سی‌ین سه‌گانه‌ای درباره خاطره است که با “شهر غم” (A City of Sadness, 1989) شروع می‌شود و با “عروسک‌ساز” (The Puppetmaster, 1993) ادامه می‌یابد و با “مردان خوب، زنان خوب” (Good Men, Good Women, 1995) پایان می‌پذیرد. “عروسک‌ساز” را در عین حال بهترین ساخته او می‌دانند. در اولین بخش، او به خاطرات جمعی می‌پردازد. در بخش دوم، به خاطرات فردی. و در آخرین بخش، خاطرات فردی و جمعی را در برابر هم می‌گذارد و آن‌ها را به چالش می‌کشاند. “شهر غم” زندگی چهار برادر را در یک دوران چهار ساله از پایان گرفتن سلطه ژاپن بر تایوان در سال ۱۹۴۵ تا قدرت گرفتن حکومت نظامی کومینگ تانگ در ۱۹۴۹ را دنبال می‌کند. برادر بزرگتر که بعد از جنگ یک مشروب فروشی باز کرده با نزدیک شدن به دسته‌های تبهکار به دنبال جمع کردن ثروتی زودرس است. برادر کوچکتر که ناشنوا است و یک عکاسی باز کرده است به نیروهای چپ که در مقابل دولت نظامی مقاومت می‌کنند نزدیک است. هائو با زیبایی حوادث بزرگ تاریخی این دوران چهار ساله را به پس‌زمینه داستان فرستاده و سطح آن را به روابط ساده خانوادگی اختصاص داده است. تضاد شخصیت دو برادر از سویی و تضاد پیش و پس زمینه داستان دیالکتیکی پدید می‌آورند که نیروی محرکه فیلم را می‌سازد.

در “عروسک‌ساز” هائو به خاطرات فردی می‌پردازد. داستان در اطراف زندگی یک شخصیت واقعی دور می‌زند. عروسک‌ساز که خود از هنرمندان سرشناس تایوانی است در فیلم بازی می‌کند و بازیگر دیگری دوران جوانی او را تصویر می‌کند. با مخلوط کردن مستند و داستان‌گویی، هائو به رودررویی با آنچه عروسک‌ساز از زندگی خودش در دورانی که تایوان در اشغال ژاپن بود برمی‌خیزد.

“مردان خوب، زنان خوب” سومین و آخرین بخش از این سه‌گانه است که در آن خاطرات فردی و جمعی در برابر هم نشسته‌اند. با بکار گیری شیوه فیلم در فیلم، هائو سیائو ـ سی‌ین به داستان ساختن فیلمی درباره دوران مقاومت در برابر ژاپنی‌ها می‌پردازد. فیلمی که دارد ساخته می‌شود به داستان واقعی چند دانشجو می‌پردازد که در زمان سلطه ژاپنی‌ها خود را به نیروهای مقاومت می‌رسانند تا در کنارشان با ارتش اشغالگر مبارزه کنند. با این حال بعد از پیروزی بر ژاپنی‌ها و پایان اشغال، همین دانشجویان به‌جرم نزدیکی به کمونیست‌ها محاکمه و زندانی می‌شوند. بازیگر زنی که قرار است نقش دانشجوی اصلی را بازی کند خود دائم زیر فشار روحی نامه‌ها و تلفن‌های مشکوکی است که گذشته‌اش را برایش بازگو می‌کند. زمانی که در یک بار کار می‌کرد و مخدر استفاده می‌کرد و دوست پسرش که یک دزد خرده‌پا بود را دائم آزار می‌داد. در”مردان خوب، زنان خوب” هائو از سویی به خاطرات فردی زن هنرپیشه می‌پردازد و از سوی دیگر به خاطرات جمعی یک ملت از یکی از سیاه‌ترین دوران تاریخ معاصرشان. این هر دو ـ یعنی زن بازیگر و مردم ـ باید با تاریک‌ترین گوشه‌های روح‌شان روبرو شوند و با آن‌ها برخورد کنند تا شاید بتوانند به آرامش دست پیدا کنند. با این حال هر چقدر که بازیگر زن به شخصیت دانشجوی ایده‌الیست چند ده سال پیش نزدیک‌تر می‌شود و او را بهتر می‌شناسد بیشتر با فضای اطراف و مناسبت‌های سطحی جامعه در تضاد قرار می‌گیرد.

هائو سیائو ـ سی‌ین با بیست و یک فیلم کوتاه و بلندی که تا کنون ساخته به یکی از باارزش‌ترین سینماگران زنده دنیا تبدیل شده. سال گذشته او از طرف مجله‌های ویلج وویس و فیلم کامنت به عنوان یکی از ده فیلمساز برتر معاصر انتخاب شد. فیلم‌های او شش بار نامزد جایزه نخل طلای جشنواره کان شدند اگرچه او هیچ‌گاه این جایزه را به دست نیاورد، با این حال سینمای او برای بیننده‌های معمول غربی سینمایی ناآشناست و فیلم‌های او جز در جشنواره‌ها هیچ‌گاه فرصت نمایش در سینماهای غرب را پیدا نکردند. شاید به همین دلیل باشد که او در سال‌های اخیر نتوانسته موقعیت برتری که سال‌ها از آن بهره برده بود را حفظ کند.

*دکتر شهرام تابع محمدی، همکار شهروند ، در زمینه های سینما، هنر، و سیاست می نویسد. او دارای فوق دکترای بازیافت فرآورده های پتروشیمی و استاد مهندسی شیمی در دانشگاه تورونتو است. او بنیانگذار جشنواره سینمای دیاسپورا در سال ۲۰۰۱ است.

shahramtabe@yahoo.ca