Talei

جواد طالعی

روز ۱۲ ژوئن امسال، هنگامی که برای نخستین بار خبر ربوده شدن سه جوان اسرائیلی در کرانه باختری رود اردن از سوی خبرگزاری های رسمی غرب منتشر شد، من مشغول کار بودم. نیم ساعت بعد از خواندن خبر، برای یک رفع خستگی کوتاه روی بالکن بزرگ ساختمان محل کارم رفتم. آنجا برحسب تصادف یک همکار بخش عربی دویچه وله را دیدم که مشغول سیگار کشیدن بود.
پس از حال و احوال متعارف، بحث ما به موضوع ربوده شدن سه جوان و خطری که می تواند برای روند صلح خاورمیانه داشته باشد، کشیده شد. گفتم: اگر محمود عباس رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین عاقل باشد، همین حالا بدون فوت وقت درخواست تشکیل یک کمیسیون مشترک از کارشناسان امنیتی اسرائیل و فلسطین را می کند تا در اقداماتی مشترک ربوده شدگان و ربایندگان آن ها را جست و جو کنند.
گفتم به احتمال زیاد با توجه به قدرت اطلاعاتی اسرائیل و توانائی های بومی تشکیلات خودگردان که حالا ترکیبی از وزیران دو جریان فلسطینی الفتح و حماس هم هست، این کمیسیون می تواند ضمن نجات جوانان، به دستگیری آدم ربایان نیز موفق شود. این موفقیت ضمن آن که آبی بر آتش خشم مردم اسرائیل می ریزد، می تواند نشان دهد که امکان همکاری برای رفع بحران ها میان اسرائیل و فلسطین هم هست. پس همین قدم کوچک می تواند به ایجاد تفاهم بیشتر میان دو ملت و پیشبرد مذاکرات صلحی که متوقف شده است، بیانجامد.
گفتم: “همه راه های بزرگ از قدم های کوچک برداشته می شود. اگر آدم ربایان بلائی بر سر این سه جوان بیاورند، منطقه بار دیگر به آتش و خون کشیده می شود”. همکار عرب با من هم نظر بود، اما در نهایت گفت: “فکر می کنی آن ها بدشان می آید که منطقه به خون و آتش کشیده شود؟”

kids-israeli-palestinian

بالا: سه نوجوان اسرائیلی ربوده و کشته شده پائین: نوجوان فلسطینی ربوده و سوزانده شده، و مادری فلسطینی و خانه خراب و آواره به همراه بچه هایش

پرسیدم: “چه کسانی؟”
گفت: “آن ها که در فلسطین کمک های بین المللی را به جیب می زنند و آن ها که منافع ناشی از ساختن شهرک های یهودی نشین در مناطق اشغالی همواره سود می برند؟”
گفتم: “درست می گویی. اما من فکر می کنم هرکس در هرکجا پیشنهاد عاقلانه و قابل اجرایی را برای کاهش بحران خاورمیانه مطرح کند، ممکن است در میان مردم دو طرف انگیزه تازه ای ایجاد کند. این همان قدم کوچکی است که پیمودن راه های بزرگ از آن آغاز می شود.”
به من قول داد که روی این پیشنهاد کار کند. گفتم: “صدای منِ ایرانی در اسرائیل و فلسطین به گوش کسی نمی رسد، اما تو به عربی بنویس، شاید گوش شنوایی یافت.”
دو هفته بعد، جسد سه جوان اسرائیلی که پس از قتلی فجیع مدفون شده بودند، پیدا شد. یکی دو روز بعد، اولترا ارتدوکس های اسرائیل، در انتقام از این قتل سه گانه یک نوجوان فلسطینی را زنده زنده سوزاندند. اسرائیل، همزمان با دستگیری ۶ متهم به قتل جوان فلسطینی چند ساختمان را که می گفت افراد مشکوک به قتل سه جوان اسرائیلی در آن ها سکونت دارند، با موشک ویران کرد. حماس، که خوب می داند حریف اسرائیل هم نیست، به جای کوشش برای یافتن یک راه حل دیپلماتیک با موشک هایی که بخش عمده آن ها را از جمهوری اسلامی گرفته است، واکنش نشان داد و آنچه دل هر انسانی را به درد می آورد آغاز شد: قربانی شدن غیرنظامیانی که بسیاری از آن ها نه عضو حماس، بلکه گروگان آن هستند.
اکنون، در اوج ناباوری و نومیدی، من تنها یک امید اندک دیگر دارم: شاید جامعه جهانی برای پایان دادن به این خونریزی ها موفق شود دو طرف را بر سر میز مذاکراتی بنشاند که باراک اوباما برای آغاز دوباره آن برای اسرائیل و فلسطین تا پایان ماه جاری میلادی مهلت تعیین کرده است. شاید. در این صورت، اگر اسرائیل و فلسطین به صلح پایداری برسند که ظرف ۳۵ سال گذشته جمهوری اسلامی بزرگ ترین سنگ اندازی ها را در راه آن کرده است، در خاورمیانه سرتاسر بدبختی و مصیبت، بارقه امیدی ظاهر خواهد شد. من آرزو می کنم.