هشت و نیم شب است، مراسم افتتاح فوتبال جام جهانی۲۰۱۴ در برزیل شروع شده، یک چشمم به لپ تاپی است که روی زانوهایم است و زیرچشمی خبرگرانی ها در ایران را می خوانم، و با چشم دیگرم محو تلویزیون و مراسم افتتاح بازی های جام جهانی هستم.

دارم رقص جنیفر لوپز را تماشا می کنم، اما حواسم پیش مش رمضان رفتگر سابق محله مان است… و این یعنی نهایت بی سلیقه گی …یقین دارم اگر جنیفر لوپز بداند که من هنگام تماشای رقص او حواسم پیش مش رمضان بوده است، رقصش را قطع می کند، اخم هایش را درهم می کشد، قیافه می گیرد و می گوید: من را باش که واسه کی ها باسنم را ۲۵۰ میلیون دلار بیمه کرده ام!

واقعن مثل اینکه باید به یک پزشکی چیزی مراجعه کنم …؟ وضعم خیلی خراب است. همه چیز را باهم قاطی می کنم. صحبت گوشت کیلوئی سی چهل هزار تومان که می شود یاد همسایه مان آقای رحمانی می افتم که معلم مدرسه بود، و حرف از ۶۰ میلیون پول پیش و ماهی ۵۰۰ هزارتومان اجاره یک آپارتمان معمولی که می شود، یاد مش رمضان می افتم که رفتگر محله مان بود

fifa.

اگر مرده اند، نور به قبرشان ببارد، و اگر زنده اند خدا به سلامت نگاهشان دارد ولی آخر چرا باید من در این طرف دنیا با خواندن خبر میزان اجاره بها در تهران، به یاد رفتگر ۳۵ سال پیش محله بیفتم؟ و با خواندن قیمت گوشت، به یاد همسایه مان که معلم مدرسه بود؟ نه خبرها به هم ربط دارند و نه آدم هایی که اسم بردم … و اصلا به من چه مربوط است که یک رفتگر چقدر حقوق می گیرد و با این گرانی چه جوری زندگی می کند؟ احتمالن این من هستم یک چیزیم می شود؟ فکر می کنم باید هرچه زودتر به یک روانپزشکی، چیزی مراجعه کنم.

همین خبر تلگراف تبریکی که رئیس جمهور ایران برای بشار اسد فرستاد و پیروزی ایشان را در انتخابات! سوریه تبریک گفت، من را یاد ستایش آقای خاتمی از اسداله لاجوردی انداخت و شرکت ایشان در مراسم ختم آن زندان بان معروف … به قول دوست آذری ام “هچ دخلین وار؟ “

بین این دوتا ماجرا ده بیست سال فاصله است و تازه دولت تدبیر و امید چه ربطی دارد به دولت تدارکاتچی؟ شاید به خاطر اینکه هردوی آنها عبا به دوش می اندازند و عمامه بر سرمی گذارند به این فکر افتاده ام؟

از طرف دیگر لاجوردی کجا و بشار اسد کجا؟ او در زندان اوین حکومت می کرد و این یکی در سوریه حکومت می کند. بین سوریه و ایران هزاران کیلومتر فاصله است …سوری ها عربی حرف می زنند و ایرانی ها فارسی …چه ربطی به هم داریم …؟ چرا باید از تبریکی که آقای روحانی به رئیس جمهور محبوب سوریه می گوید به یاد خاتمی بیفتم و ستایشی که از اسداله لاجوردی کرد؟ …..نه خیر آقا …باید برم دکتر …دارم مسائل را قاطی می کنم. نگرانم که حالم روز بروز بدتر بشود، بیماری ام خطرناکتر شود، و اسم احمدی نژاد را هم که بشنوم به یاد کلمه اختلاس بیفتم؟ آنهم فقط به این دلیل که “احمدی نژاد” و” اختلاس ” هر دو با حرف الف شروع می شود؟!

 

جلوگیری از چاقی با مشت و لگد!

 

به گزارش ایرنا ، دکتر فریدون عزیزی، رئیس پژوهشکده غدد درون ریز و متابولیسم درایران، در نشستی که با خبرنگاران داشت گفت: یک سوم جمعیت کشور، یعنی ۲۵ میلیون نفر از مردم ایران دارای اضافه وزن هستند و به عبارت دیگر چاق. ۴۳ درصد این گروه را مردان و۵۷ درصد آنان را زنان تشکیل می دهند.

فکرش را بکنید که اگر اروپا و آمریکا تحریم مان نکرده بودند و آرد و شکر و روغن فراوان و ارزان در اختیارمان بود ، چی می شدیم!

اصولا معلوم نیست در مملکت ما چه خبر است؟ از یک طرف گزارش هایی از خطر چاقی و افزایش سکته منتشر می شود و از طرف دیگر هی کتاب آشپزی جدید منتشر می کنیم و هی به کتاب رزا منتظمی مرحوم جایزه می دهیم.

تلویزیون های داخل و خارج برایمان برنامه بفرمائید شام ترتیب می دهند و یاد مردم می دهند که کره و شکر و نان خامه ای را قاطی باقالا پلو کنند و بخورند تا خوشمزه تر شود.

کباب یک متری اختراع می کنیم و با آهنگ ” بیشتر و بیشتر” حسن شماعی زاده می زنیم به بدن.

و با اختراع ساندویچ ۱۵۰۰ متری، رکود بزرگترین ساندویچ جهان را از آن خود می کنیم

.

چون متاسفانه هیچکس هیچ برنامه ای ارائه نمی کند که چه کنیم که درآینده ۷۵ میلیون آدم ۲۰۰ کیلویی نداشته باشیم، بنده به فکر افتادم که در این مورد کاری بکنم و رهنمود هایی ارائه کنم:

ما همانطورکه توانستیم سازندگان ویدیوی هپی را ظرف ۶ ساعت دستگیر و ظرف چند دقیقه وادار به کلاغ پررفتن و اعتراف در تلویزیزیون کنیم، می توانیم ظرف چند ساعت تمام کتاب های آشپزی رزا منتظمی را جمع کنیم و بسوزانیم تا مردم رمز و راز غذای خوشمزه پختن را فراموش کنند.

می توانیم همانطور که کتاب های تاریخی و درسی مان را عوض بدل و زیر و رو کردیم، کتاب های آشپزی جدیدی منتشر کنیم و عکس هایی از قیمه پلوخوردن بعضی ها را در مجالس ختم و با دست های نشسته منتشر کنیم که حال مردم از شنیدن اسم قیمه پلو هم به هم بخورد …

ما می توانیم همانطور که آفتابه انداختیم گردن اراذل و اوباشمان و آنها را درکوی و برزن چرخاندیم، دیگ و قابلمه و ماهیتابه بیندازیم گردن کسانی که غذای خوشمزه پخته باشند و آنها را در شهر بگردانیم و جوری آبرویشان را ببریم که دیگر نتوانند جلوی در و همسایه سربلند کنند.

این کارها نتیجه داده است و می بینید که بعد از آن مراسم آفتابه اندازان، الان مملکت جوری امن و امان شده که اگر تمام سوئد و نروژ و دانمارک را هم بگردی، یک دانه اراذل به عنوان نمونه و برای دوا، پیدا نمی کنی!

باید یک “گشت غذای خوشمزه” درست کنیم که مامورانش مثل آنهایی که از پشت بام ها حمله می کنند و ماهواره ها را جمع می کنند و می شکنند، موقع ناهار و شام مثل اجل معلق وارد خانه های مردم شوند، یک کاسه از آش رشته ای که پخته اند یا یک بشقاب از سبزی پلویی که دم کرده اند بخورند و اگر خوشمزه بود، درجا آنها را محاکمه و محکوم کنند.

باید چلوکبابی ها را وادار کرد که برنج نپخته و گوشت خام جلوی مردم بگذارند تا دیگر کسی هوس خوردن چلوکباب بیست هزار تومنی به سرش نزند.

با کسانی که غذای نذری می پزند و مردم را به خوردن غذای مجانی تشویق می کنند باید مثل بدحجابی مبارزه کرد و اگر کسی آمد در فیسبوک صفحه “غذای نذری یواشکی” راه انداخت، جوری آبرویش را ببریم تا خودش و همه اجدادش این صنعت را فراموش کنند.

ما اگر واقعن بخواهیم، می توانیم جلوی چاقی، این بلای قرن بیست و یکم را بگیریم. کشوری که توان آن را دارد که ناوهواپیمابر آمریکا را ظرف ۵۰ ثانیه از روی زمین محو کند، (البته اگر آمده باشد روی زمین!) مسلماً می تواند جلوی شکم صاحب مرده مردم را هم بگیرد که اینقدر هله و هوله نخورند.

یک سری به دربند و سربند بزنید و ببینید چه خبر است. اینهمه لواشک؟، اینهمه باسلق؟ اینهمه هله هوله؟ وای خدای من ….

هستند دانشمندانی که معتقدند نبض غذای خوشمزه در ایران می زند:

مگر سوهان قم وگز اصفهان را مخلوط نکرده ایم و معجونی از این دو شیرینی وطن نساخته ایم که عقل جن هم به آن نمی رسید؟

مگر حلوای لقمه ای درست نکرده ایم تا مردم هنگام خوردن سرعت عمل بیشتری داشته باشند؟

دانشمندان مشغول مطالعه هستند تا ببینند کباب یک متری، متری چنده و می توانند ده پانزده سانت آن را سفارش بدهند یا نه؟

دانشمندان مشغول مطالعه هستند تا ببینند کباب یک متری، متری چنده و می توانند ده پانزده سانت آن را سفارش بدهند یا نه؟

و مگر در سال ۸۷ ساندویچ ۱۵۰۰ متری از گوشت شترمرغ درست نکردیم و رکورد بزرگترین ساندویچ جهان را نشکستیم؟

(شنیده ام کسی که آن ساندویچ ۱۵۰۰ متری را خورد، الان ۵ سال است که دیگر لب به غذا نزده و هرچی میذارن جلوش میگه میل ندارم!)

وقتی قرار است به زور شلاق راهی بهشت شویم، چرا برای لاغر شدن از شلاق و مشت و لگد استفاده نکنیم؟

باید هرکس که عکس یک غذای خوشمزه را در فیسبوکش منتشر کرد، به جرم انتشار صور قبیحه، با او برخورد کنیم. تکلیف آنهایی که زولبیا و بامیه و نان خامه ای تولید می کنند که دیگر روشن است. یک محاکمه ۵ دقیقه ای و بعد تبعید بین گرسنگان آفریقا …

حالا که مردم به زبان خوش نمی خواهند لاغر شوند، باید از آن یکی زبان که متخصص اش هستیم استفاده کنیم و خطر چاقی را ازکشورمان دور کنیم و سلامتی را به زور مشت و لگد هم که شده به مردم تحمیل کنیم!


 

بگذار هرچه می خواهند زن بی حجاب نشان بدهند

 

به گزارش ایرنا، عبدالرضا رحمانی فضلی وزیرکشور گفته است دنیا به سویی می رود که به زودی ماهواره ها بدون دیش یا با دیش های کوچک قابل دریافت خواهند شد بنابراین دیگر کار از دست ما خارج خواهد شد.

گرچه تاسف آور است که مردم ایران هم مثل سایر آدم ها بتوانند هر کانالی را که مایلند تماشا کنند، اما کاملا هم نباید مایوس شد و مردم را به حال خودشان رها کرد.

یکی از راه حل هایی که به نظر من رسیده این است که کارخانه های تلویزیون سازی تلویزیون ها را در چادر مشکی بپیچند و به بازار عرضه کنند. البته بد نیست آن قسمت چادر که شیشه تلویزیون را می پوشاند، خاکستری کم رنگ مایل به سیاه باشد که مردم بتوانند یک چیزهای محوی را تماشا کنند و دل شان به سایه هایی که می بینند، خوش باشد.

راه حل نهایی به قول هیتلر، می تواند راه حلی باشد که آقا محمد خان قاجار برای مردم کرمان به کار بست. کورکردن مردم! با این اقدام دیگر نگران این نخواهیم بود که تلویزیون چه چیزی را نشان خواهد داد. بگذار آنقدر زن بی حجاب نشان بدهند که خسته شوند!

* میرزاتقی خان یکی از روزنامه نگاران و طنزنویسان پیشکسوت ایران و از همکاران تحریریه ی شهروند است.