در خبرها آمده بود هنگامی که بازیکن ذخیره تیم شهرداری یاسوج پشت دروازه خودش را گرم می کرده، با مشاهده هجوم فوروارد حریف به سوی دروازه خالی تیمش، رگ غیرتش چنان به جوش می آید که از همانجا با فریاد ابوالفضل علمدار/ دروازه رو نگه دار،  وارد زمین شده و با تمام وجود از دروازه در مقابل دشمن دفاع می کند و مانع گلزنی تیم مقابل می شود.

خبری که بلافاصله در صدر اخبار ورزشی جهان قرار گرفت و شهرداری یاسوج را دو ماه زودتر با سلام و صلوات به جام جهانی برد. می گویند پس از پخش این خبر، پله و مارادونا و رونالدو و مسی و زیدان به همراه بیوه مرحوم اوزه بیوه، و صدها فوتبالیست تراز اول و تراز دوم و سوم جهان، طی نامه ای از فیفا خواسته اند تا دو تیمی که به فینال جام جهانی می رسند باید در بازی پلی اوووف با تیم فوتبال شهرداری یاسوج بازی کنند.

اتحادیه اروپا نیز گفته فقط نجاتی خواهد توانست تیم های بزرگ را از سقوط به دسته های پایین تر نجات دهد. بیوه خدا بیامرز اوزه بیوه هم گفته که دیشب آن مرحوم را در خواب دیده که التماس می کرده جسدش را منتقل کند کنار زمین شهرداری یاسوج تا آرامش ابدی اش کامل شود. هرچه هم همسرش گفته به خودت رحم نمی کنی اقلا به کفن متبرک ات رحم کن که مثل کفن مرحوم ریچارد به ایران نرسیده تکه تکه اش خواهند کرد، می گویند آه و ناله همسرجان به خرج آن خدابیامرز نرفته که نرفته. و بر سر محبوبش داد زده که بی خیال تکنیک و تاکتیک تیمی، فوتبالیست باید از تیم مثل ناموشس دفاع کنه!

***

شاکی شدن سرلشکر جعفری فرمانده سپاه

چند بار به دولت برادرانه تذکر داده ایم و بهشان گفته ایم که دولت جدید و دستگاههای مربوطه با شاخصه‌های اسلامی خیلی فاصله دارند. به رهبری هم گفته ایم آخه این چه وضعشه! شش ماهه یک دانه اختلاس کوچولو صورت نگرفته که اقلا دل ما خوش باشه که این دولت بویی از اسلام برده و پنج درصد دلش با نظام و رهبری است. می گویند بی تجربه اند. مگر اختلاس کردن تجربه می خواهد. امروز بحمدالله در سایه بصیرت و درایت مقام شامخ ولایت یک بچه شش ماهه اصولگرا را شش روز در راس یک وزارت خانه بگذارید به اندازه شصت سال اختلاس می کند. می گویند خزانه خالی است. این ها بهانه های دشمن شادکن است چون می خواهند به غربی ها نشان بدهند که نظام اسلامی درحال تغییر است. اگر خزانه خالی است پس چرا می خواهید یارانه بدهید. یارانه دادن مهمتر است یا اصولگرایی و تبعیت از رهبری. عُرضه ندارید، عَرصه را واگذار کنید. از ما گفتن اگر وضع به همین منوال پیش برود ناگزیر سپاه ورود خواهد کرد. به کجا؟ بعدا گندش درخواهد آمد. هیهات من الذله!

***

zarif-sherman-H

حمید رسایی، نماینده تهران در مجلس با صدای بلند گفته: طبق گفته‌های خانم وندی شرمن، ایشان و جواد ظریف با نام کوچک یکدیگر را صدا می‌کنند و در جلسات از مسائل خصوصی خود حرف به میان می‌آورند.

شرمن: جوادی دیشب تو فیس بوک نبودی؟

ظریف: جات خالی رفتیم دربند، کله پاچه زدیم تو رگ.

شرمن: مگه تو کلسترول نداری؟

ظریف: ایرونی ها یه ضرب المثل دارن که میگه،  مرگ با کلسترول، به از زندگی در حسرت کله پاچه!

شرمن: خوش به حالت، من دیشب با شوهرم شام رفتیم بیرون، بعد از شام می خواستم ببوسمش بی ناموس نذاشت، گفتش مرض قند داری، شیرینی لبات دلمو می زنه!

ظریف: مگه شماها با آقاتون میرین رستوران؟

شرمن: مگه شما مجردی حال می کنین؟

ظریف: آره شری جون

شرمن: پس خانم چی؟

ظریف: خب به خاطر این که بهش نشون بدم دوستش دارم برگشتن سر راه واسه اش ساندویچ می گیرم.

شرمن: وقتی میای پیش من به خانمت میگی کجا داری میری؟

ظریف: آره شری جون، خانمم میگه هر غلطی میخوای بکن ولی وای بحالت اگه بخوای روی پروژه “آب سنگین” کار بکنی!

***

سردار رادان در مصاحبه با یکی از هزاران خبرگزاری های خیلی مستقل گفته: خود مردم تهران گفتند اولویت اول پلیس باید مبارزه با بدحجابی باشد. هرچه ما اصرار کردیم که یاران عزیز اولویت اول یارانه است، بزنید توی دهن این دولت غربزده و حق تان را بگیرید، به خرج کسی نرفت که نرفت. تازه بیشتر شاکی شدند و یقه ما را گرفتند که کارد بخوره به شکم خودت و اون سردار شکم گنده فیروزآبادی، و فریاد زدند مرتیکه اسلام در خطر است آن وقت حضرتعالی می خواهی ما را بفرستی دنبال برنج هندی و روغن بنگلادشی و شکر مراکشی!؟ گفتیم پس چه خاکی به سرمان بکنیم؟‌

گفتند بدبخت نگاه بکن که چطوری جوانان ما را با بی قیدی و بی حجابی از ما می‌گیرند. اینجا بود که خون بنده و  سردار طلایی و تیمسار نقره ای و سرلشکر برنجی به جوش آمد و بی خیال برنج هندی شدیم. نگاه کردیم دیدیم خون فرماندهان قبلی هم حسابی جوش آمده و فعلا درشان را برداشته اند تا از قل قل بیفتند. بررسی کردیم کدام راهکار از همه بهتر است، تشویق مردم به گرفتن یارانه و فتیله پیچ کردن دولت طرفدار غرب، یا بی حجابی. گفتیم اول دخل بد حجاب ها رو دربیاریم بعدا بریم سراغ کسانی که تصمیم دارند انصراف بدهند و ما را از نان خوردن منصرف بکنند. گوش یک عده را حسابی پیچاندیم، یک عده را هم با حکم قضایی لخت می کردیم، آنهایی که برو ورویی داشتند می دادیم تحویل سرداران رشید اسلام تا نماز جماعت یادشان بدهند. بدبخت بیچاره هاشان را می بردیم دمِ درخانه شان و از خانواده‌ها پول لباس فرزندانشان را می گرفتیم و همه را می ریختیم توی “جیب”!

 لباس لباس فروشی‌ها را هم پاره کردیم. فروشندگان می‌گفتند تقصیر تولید کننده هاست. تولید کننده‌ها را دراز کردیم، خلاصه… این قصه سرِ دراز داره، بقیه اش بماند برای بعد.