گزارش هفته‌گی نه ما نه سینما

نه ما نه سینما، شنبه ی این هفته، با نمایش فیلمی از کره ی جنوبی به کارگردانی بونگ جون هو، به نام «خاطرات یک قتل» که براساس یک داستان واقعی شکل گرفته بود و همچنین سخنرانی آدام نیمن استاد دانشگاه رایرسون برگزار شد.

memories-of-murder-poster

 

نگاهی گذرا به سینما کره جنوبی

وقتی سینما کره ی جنوبی را با کره ی شمالی مقایسه می کنیم، می بینم که تنها کره ی جنوبی توانسته به جایگاهی ارزشمند در صعنت سینما در یک سطح بین المللی دست پیدا کند. سینمای کره ی جنوبی با وجود چشیدن طعم دوره ای که از آن به عنوان”دوران طلایی” در صنعت سینما کره ی جنوبی  نام برده می شود (سال های بین ۱۹۵۰ تا ۱۹۶۰)، در سال های ۱۹۷۰ با افت کیفیت مواجه می شود. در نیمه دوم سال های ۱۹۷۰، به دلیل کنترل شدیدی که دولت روی سینمای کره ی جنوبی اعمال می کرد، تقریباً باعث ویرانی نوعی از فرهنگ فیلم شد که در سال های قبل تر به وجود آمده بود. از این دوره از صنعت سینما با نام “شصت سال زمستان در سینمای کره” نام برده می شود. سیستم سیاست حاکم در جامعه، که بر پایه اصول استبدادی و دیکتاتوری بود، باعث ایجاد نوعی رکود در سینمای کره شد که می توان این نوع رکود را نتیجه سانسور سیاست استبدادی موجود در کره ی جنوبی دانست. ولی بعد از سپری شدن این دوره ی سانسور، سینما وارد دوره ای تازه می شود که به نوعی، ترمیم کننده ی دوره ی پیشین رکود و افت سینمای کره است. در سال های ۱۹۸۰ دولت با حذف سانسور و برداشتن کنترل سفت و سختی که پیش از این روی فیلم ها اعمال  می شد، امکان تولید فیلم های جذاب تر را فراهم می آورد. در طی دهه ها (سال های بین ۱۹۷۳- ۱۹۷۹) سینمای کره ی جنوبی  شروع به رشد کرد و توانست برای اولین بار مخاطب های بین المللی را جذب کند. کنترل و اِعمال شدید دولت های حاکم بر روی رسانه، تنها در کره ی جنوبی نبوده و نیست، چنان که در یک پروسه ی تاریخی مشخصی در ایران، در کشورهای آمریکای جنوبی، مانند آرژانتین و همچنین رومانی با شرایط کم و بیش مشابهی، مواجه هستیم؛ کشورهایی که شرایط جوی جامعه روی فعالیت هایی که در حوزه های مختلف رسانه ای همچون سینما، انجام می شود، اثر می گذارد. در واقع، دراین قبیل کشورهایی که با سیاست دیکتاتوری اداره می شوند، همه چیز وابسته به این است که چه کسی در موضع قدرت باشد و او تا چه حد به سانسور عقاید دست بزند، که صد البته، این سانسورها، دست و پای کارگردان ها و فیلمسازها را برای بیان حقیقت و آن چه که در دل جامعه می گذرد، می بندد. چنانکه در تاریخ سینما کره ی جنوبی مشاهده می کنیم، در سال های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰، هیچ فیلم حقیقت گرایانه ای که بیانگر جو و شرایط موجود بر جامعه باشد، ساخته نمی شد. فیلم «خاطرات یک قتل» تحت تأثیر چنین شرایطی ساخته شده است.

 

Bong-Joon-Ho

مروری بر خاطرات یک قتل

فیلم خاطرات یک قتل که در سال ۲۰۰۳ ساخته شده، به نوعی، تصویری از زندگی و جامعه ی دیکتاتوری و سرکوب گریانه ای است که کارگردان در آن رشد کرده و بزرگ شده است. داستان از آن جایی شروع می شود که در کره ی جنوبی در سال ۱۹۸۶، زنی مرده که دست و پایش با طناب و دهانش هم با لباس زیرش بسته شده است، پیدا می شود. از این رو دو کارآگاهی که به نوعی احمق تصویر شده اند و هیچ آشنایی با تکنولوژی ندارند، با اعمال خشونت و شکنجه دست به اعتراف گرفتن از مظنون هایی می زنند که در واقع هیچ کدام قاتل نیستند. یکی از مظنون ها عقب ماندگی ذهنی دارد، یکی از مظنون ها به دلایل شرایط نامساعد زناشویی اش دست به خودارضایی در صحنه قتل می زند، در واقع مظنون ها آدم هایی هستند که فقیر، تنها و سرگردان هستند؛ آدم هایی که انگار به گونه ای قدرت از آنها سلب شده و قربانی هستند. آدم های این فیلم به گونه ای به دو دسته تقسیم می شوند: مظنون های بدبخت و مریض وار (حالا یا از نوع ذهنی و یا از نوع جنسی اش) و دسته ای دیگرآدم هایی که در موضع قدرت اند که همان کاراگاه های گیج، سرگردان، فاسد و بدون تکنولوژی هستند، که نه تنها هیچ اطلاعی از یک قاتل زنجیره ای ندارند، بلکه تا به حال چنین مفهومی به گوششان نخورده است. این کاراگاه ها  به نوعی با ادامه ی قتل های زنجیره ای و عدم توانایی شان در پیدا کردن قاتل واقعی، کم کم به این نتیجه می رسند که روش های خرافاتی از قبیل نگاهِ چشم در چشم با متهم و خشونت با او، یا رفتن پیش پیشگو و کمک خواستن از او برای آشکار کردن مخفیگاهِ قاتل سودی ندارد. در داستان فیلم، علاوه بر دو کاراگاه احمقی که تنها روش شان شکنجه های مظنون های بی گناه و استدلال تراشی های احمقانه برای متهم جلوه دادن یک فرد بی گناه است، که انگار که  قصدشان فقط این است که یک نفر را به عنوان قاتل پیدا کنند و خودشان را خلاص کنند، کارآگاه دیگری هم وجود دارد که به تازگی از سئول آمده تا در این بازرسی و جست و جو، آن ها را همیاری دهد. وقتی که سومین زنِ مقتول با همان روش های پیشین پیدا می شود، سئو، کارآگاه اهل سئول، آن ها را قانع می کند که با یک قاتل زنجیره ای رو به رو هستند. قاتلی که تنها به شکار طعمه هایش در شب های بارانی و طعمه هایی که تن پوشی قرمز بر تن دارند، دست می زند؛ و هر بار پیش از شکار طعمه اش در قسمت آهنگ های درخواستی، یک آهنگ مخصوص به نام “نامه ی غمناک” را از رادیوی محلی درخواست می کند. سئو با کنارِ هم قرار دادن شواهد و نشانه های مختلف در می یابد که این قتل های زنجیره ای شاید به گونه ای با جوان خوش تیپی  که  به تازگی به شهر آمده و این قتل های دنباله دار هم بلافاصله پس از ورود او به شهر شروع شده است، ربط داشته باشد؛ چرا که در شبِ قتل یکی دیگر از قربانی ها، او تقاضای پخش همان آهنگ همیشگی “نامه ی غمناک” را از رادیو داده بود. داستان تا آن جایی پیش می رود که مخاطب بعد از همه کشمکش هایی که در طول فیلم تجربه کرده، و همه فراز و نشیب های که پیموده، با این سئوال دست به گریبان می شود که قاتل واقعاً چه کسی است ؟!

هفته‌ی آینده، دکتر محمود خوش‌چهره منتقد و تئوریسین فیلم، درباره‌ی فیلم «هالی موتورز » به کارگردانی کاراکس صحبت خواهد کرد. این جلسه شنبه ۱۷ اگوست از ساعت ۱۸ تا ۲۲ در اتاق ۵۱۵۰ ساختمان اویزی در  دانشگاه تورنتو برگزار خواهد شد.

*برنامه ی هفتگی “نه ما نه سینما” به همت تعدادی از دانشجویان دانشگاه تورنتو، روزهای شنبه در این دانشگاه برگزار می شود.