لومیناتو جشنواره هنر تورونتو است که در چند سال گذشته توانسته بسیاری از آثار با ارزش موسیقی، رقص، تئاتر، چیدمان، و ادبیات را به دوستداران هنر ارائه دهد. لیست نام هایی که لومیناتو را برجسته کرده اند افرادی مثل لئونارد کوهن، فیلیپ گلاس، اکرم خان، رابرت ویلسون، مایکل اسنو، روبر لوپاژ، مارک موریس، گوران برگویچ و بسیاری دیگر را شامل می شود. امسال چند نام جدید به این لیست اضافه شد که مارینا آبراموویچ و اتوم اگویان از آن دسته هستند. از آبراموویچ هفته پیش نوشتم. این هفته به دو کار برجسته دیگر در لومیناتوی امسال می پردازم: “رقص لهاسا رقص” (Danse Lhasa Danse) و فنگ یی تینگ (Feng Yi Ting). اولی رقص ـ نامه ای بود در رثای لهاسا که سرطان او را از ما گرفت و دومی تئاتر ـ اپرایی چینی به کارگردانی اتوم اگویان. بسیاری از برنامه های لومیناتو رایگان هستند و این، دیدن آن ها را ساده تر می کند.

رقص لهاسا رقص (Danse Lhasa Danse)

Danse_Lhasa_

اگر متر و معیاری وجود داشت که می شد با آن میزان دیاسپورای آدم ها را اندازه گرفت فکر می کنم لهاسا دیاسپوریک ترین هنرمندان می شد. لهاسا از پدری مکزیکی و مادری آمریکایی به دنیا آمد. پدربزرگ مادری اش مهاجری لبنانی به فرانسه بود و مادربزرگش اهل پاناما. لهاسا به سه زبان انگلیسی، اسپانیایی، و فرانسه آواز می خواند. پدر و مادرش هنرمندانی هیپی بودند و او در ضمن گشت و گذارهای آنان از یک سوی آمریکا به سوی دیگر در اتوبوسی که در ضمن خانه شان بود به دنیا آمد. بعدها، وقتی بیست سالی بیشتر نداشت به دیدن خواهرش به مونترال آمد و عاشق این شهر شد و همان جا ماندگار شد. چند سالی نگذشته بود که به وسیله یک تهیه کننده موسیقی کشف شد و اولین آلبومش را با نام La Llorona (ناله) بیرون داد که شعرهایش، به اسپانیایی، از خودش بود. همین اولین آلبوم به ناگهان چنان شهرتی برایش به دنبال داشت که از تحمل او خارج بود. به دنبال دریافت چندین جایزه در موسیقی ـ از جمله جونو ـ لهاسا ناپدید شد. چندین سال کسی از او خبر نداشت تا این که کسی تصادفا در یک سیرک کوچک (در فرانسه؟) او را شناخت که به عنوان خواننده موسیقی زمینه کار کوچکی به عهده گرفته بود. این بار تهیه کننده اش با شرط و شروط های لهاسا برای دور ماندن از زرق و برق شهرت موافقت کرد و با دقت او را در مسیری هدایت کرد که او می خواست. حاصل این همکاری آلبوم دوم او بود به نام The Living Road (جاده جاندار) که شاهکاری همردیف آلبوم اولش بود. بعد از انتشار سومین آلبومش زندگی کوتاهش به آخر رسید و در سی و هفت سالگی با سرطان سینه از دنیا رفت. با رفتنش آلبوم چهارمی که او بر اساس ترانه های ویکتور خارا، شاعر و خواننده و انقلابی شیلیایی، داشت آماده می کرد هم به جایی نرسید.

Luminato-Danse_Lhasa_1

مهم ترین عنصر موسیقی لهاسا دیاسپوریک بودنش است. اگرچه موسیقی او سرشار از المان های موسیقی آمریکای لاتین، موسیقی کولی، جاز، و موسیقی عرب بود، اما شیوه ای که او در تلفیق این ها به کار می برد موسیقی او را در جایگاهی مستقل از همه می نشاند. شعرهای لهاسا، که خودش می سرودشان، هم از هرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد بود. در ترانه “هرجای این جاده” می گوید:

حالا اینجا زندگی می کنم

و اسمم را این گذاشته اند

و این زبان را حرف میزنم

فقط چون اینجا را باید خانه خودم بدانم

و آن جایی که آنجایی بودم آن دورهاست!

برنامه ای که امسال لومیناتو امسال برای بزرگداشت لهاسا ترتیب داده بود یکی از زیباترین برنامه های امسال بود. همراهی رقص و ترانه های لهاسا که به وسیله چند خواننده و رقصنده کبکی اجرا می شدند با تلفیقی از فلامنکو، تانگو، رقص ایرلندی در کنار المان های آبستره اثر بسیار زیبایی به وجود آورده بود، زیبایی ای که مثل موسیقی لهاسا مدیون حضور و هماهنگی چندین فرهنگ و زبان بود. اگرچه اغلب ترانه ها به تنظیم اصلی وفادار مانده بودند در چند مورد نوآوری هایی هم در این اجرا وارد شده بودند که بعضی زیبا بودند. یکی از این نوآوری ها که بسیار دلچسب بود در اجرای ترانه (J’arrive en ville) بود که او آن را در سفری که به مارسی کرده بود به یاد پدربزرگش سروده بود و در آن سفر خودش را با مهاجرت پدربزرگ از لبنان پیوند زده بود. در این اجرا چند المان موسیقی عرب با ویولن سل به پس زمینه موسیقی اضافه شده بود و آن را پرجلاتر کرده بود. با خودم فکر کردم چگونه این کار به فکر لهاسا نیفتاده بود.

نسخه کامل این برنامه در وب سایت لومیناتو و در یوتیوب موجود است.

فنگ یی تینگ  (سرای ققنوس) Feng Yi Ting

کارگردان: اتوم اگویان

اول که خواندم اگویان دارد یک تئاتر ـ اپرای چینی کار می کند با خودم فکر کردم آخر چرا اگویان فکر می کند هر کاری بکند را بیننده اش باید بپسندد و این که با تکیه بر کدام سابقه او خودش را مجاز به ورود به محدوده اپرای چینی می داند. با همین انتظار پیش از دیدن “فنگ یی تینگ” توقعم از این آخرین ساخته اگویان را نزدیک به صفر رساندم. اما اگویان مرا شگفت زده کرد. بهتر بگویم، به من فهماند که مشکل در این بود که از منظرگاه اشتباهی به پیشباز این اثر رفته بودم. اگویان نخواسته بود از یک درگاه کلاسیک وارد تئاتر ـ اپرای چینی شود. در عوض، عنصرهای کهن نمایش چین را با عنصرهای مدرن کارهای خودش آمیخته بود تا کاری متفاوت به وجود آورد. زیبایی این اثر در آمیزش همگون این عناصر بود.

fengyiting

داستان از یکی از کهن ترین اسطوره های تاریخ چین برگرفته شده است. سلسله هان در حال فروپاشی است. یکی از دلاوران سرزمین برای نجات کشور از دست دو جنگاوری که چین را به نابودی کشانده اند دختر خوانده اش را وسیله می کند. دیائو چن، دختر زیبا و وسوسه گر هردو سردار شورشی را اغوا می کند و بر علیه هم می شوراند تا جایی که یکی دیگری را به قتل می رساند.

اگویان با به کارگیری ویدئو، نور، تصویر، و موسیقی در کنار بازیگران، اسطوره های کهن را با بیانی امروزین بازگو می کند. شعرها همه به زبان ماندارین هستند و زیرنویس های انگلیسی بر پرده آن ها را برای بیننده معنی می کنند. زمانی که سردار شورشی صحبت می کند حروف زیرنویس ها انگار که بخار می شوند دانه به دانه از کلمات کنده می شوند و در فضا پراکنده می شوند. اما گفتار دیائوی اغواگر جامد و محکم اند. گوئی کلمات حالت های روحی صاحبان شان را آشکار می کنند. تصویرها بر دو پرده نمایش ظاهر می شوند. پرده جلویی نیمه شفاف است و از ورای آن هم بازی بازیگران دیده می شود و هم تصویرهایی که بر پرده پشت نقش می بندد. بازی با این دو پرده و تصاویری که بر هرکدام نقش می بندند فضای پر توهم و توطئه آمیز داستان را پررنگ می کنند.

دیائو بسیار پرتحرک تر از سردار است. سردار بی آن که قدم بردارد از یک سوی صحنه وارد می شود، گفتارش را می گوید و از سوی دیگر خارج می شود. گویی خدایی است که با نیروی مرموزی بر سطح زمین پرواز می کند. نورپردازی اگویان این فضای پر توهم را پررنگ می کند. دیدن نورپردازی استادانه اگویان مرا به یاد فیلمش “کلوئه” می اندازد که با نورپردازی زیبایش از تورونتو شهری ساخته بود که ساکنانش هم وسوسه می شدند تا یک بار دیگر کشفش کنند.

اتوم اگویان با “فنگ یی تینگ” بار دیگر نبوغ بالای خودش را در فرم به نمایش می گذارد.

* دکتر شهرام تابع‌محمدى، همکار تحریریه ی شهروند، بیشتر در زمینه سینما و گاه در زمینه‌هاى دیگر هنر و سیاست مى‌نویسد. او دارای فوق دکترای بازیافت فرآورده های پتروشیمی و استاد مهندسی محیط زیست دانشگاه ویندزور است. در حوزه فیلم هم در ایران و هم در کانادا تجربه دارد و جشنواره سینمای دیاسپورا را در سال ۲۰۰۱ بنیاد نهاد.

shahramtabe@yahoo.ca