روزهای جمعه بیست و سوم تا یکشنبه بیست و پنجم اکتبر امسال (۲۰۰۹ میلادی) ساختمان خوابگاه جوانان شهر کلن آلمان، میزبان حدود دویست و پنجاه ایرانی بود  



 


 

شهروند ۱۲۵۳  پنجشنبه ۲۹ اکتبر ۲۰۰۹


 


 

روزهای جمعه بیست و سوم تا یکشنبه بیست و پنجم اکتبر امسال (۲۰۰۹ میلادی) ساختمان خوابگاه جوانان شهر کلن آلمان، میزبان حدود دویست و پنجاه ایرانی بود که از آمریکا، کانادا و بسیاری کشورهای قاره اروپا راهی دور را پیموده بودند تا در یکی از حساس ترین مقاطع تاریخی، با بیم و امید به کنکاش درباره سرنوشت سیاسی کشور خود بنشینند.


 

زمینه ساز این جنب و جوش سه روزه، چهارمین همایش اتحاد جمهوری خواهان ایران بود.


 

نگاهی به یک پیشینه


 

در سال ۲۰۰۴ میلادی، حدود هفتصد نفر از علاقمندان به سرنوشت سیاسی ایران، پس از سال ها پراکندگی و انفعال، در شهر برلین گرد آمدند تا زمینه های ایجاد پیوندی تازه را فراهم سازند. برآیند این همگرائی "اتحاد جمهوری خواهان ایران" نام یافت. استقبال کم نظیر از نخستین همایش اتحاد، در سال ۲۰۰۴ امیدهائی آفرید که از همان آغاز روشن بود دماسنج تحولات بعدی آن، چیزی جز روند تحولات سیاسی داخل ایران نخواهد بود.


 مهران براتی و حسن شریعتمداری . براتی می خواهد یک دانشگاه آن لاین بین المللی راه بیندازد و شریعتمداری دیگر نامزد عضویت در شورای هماهنگی نیست

اتحاد جمهوری خواهان ایران، در شرایطی پی ریزی می شد که سیدمحمد خاتمی، پروبال ریخته از توطئه ها، تحریک ها و فشارهای بی پایان بنیادگرایان و باندهای مافیائی حاکم بر بخش های اقتصادی و نظامی قدرت، آخرین سال دومین دوره ماموریت خود را سپری می کرد و با مماشات های خود، جامعه را به اوج یأس و انفعال سیاسی کشیده بود.


 

اتحاد جمهوری خواهان ایران، که پایه های اصلی آن را کادرها و هواداران سابق و لاحق  انشعاب های گوناگون اکثریت، جمهوری خواهان ملی و گروهی از شخصیت های مستقل ملی ـ مذهبی ریخته بودند، امیدوار بود بتواند نیروهای معتقد به "جمهوریت" را زیر یک سقف گرد آورد و برای تغییر شرایط سیاسی ایران، در مسیر  مردم سالاری و حقوق شهروندی بکوشد.


 

حضور بیش از هفتصد فعال سیاسی و فرهنگی در برلین، این امید را می آفرید که حرکتی اثرگذار بر تحولات داخلی ایران ایجاد شود. اما اختلاف نظر بر سر یک مساله خاص، سبب شد که "اتحاد جمهوری خواهان ایران" در عمل به "اتحاد بخشی از جمهوری خواهان ایران" تبدیل شود. اتحادی که در بنیادهای فکری خود، تلاش برای "سرنگونی جمهوری اسلامی" را رد می کرد و بر این باور بود ( و هست) که تلاش های مسالمت جویانه در جهت "تغییر تدریجی جمهوری اسلامی از استبداد ولائی به جمهوری مردم سالار" می تواند با توجه به پایه های ذهنی و شرایط عینی ایران، واقعگرایانه تر باشد.


 

بخشی از جمهوری خواهان، که راه نجات ایران را در پایان دادن به دوران حاکمیت مذهبی و ایجاد یک نظام لائیک و دموکرات در ایران می یافتند، جائی دیگر گرد آمدند و نام "جمهوری خواهان لائیک و دموکرات" را بر خود نهادند.


 

با این تفکیک، عملا، آن اتم های پراکنده ای که تصور می رفت می توانند با نقطه اشتراک "جمهوریت" به یک پیکره واحد تبدیل شوند، باز هم جدا از هم ماندند.


 

ریزش طبیعی یا ریزش تحمیلی؟


 

یک سال بعد، درست در روزهائی که دومین همایش اتحاد جمهوری خواهان ایران، در شهر فرانکفورت برپا بود، صعود محمود احمدی نژاد به دور دوم انتخابات ریاست جمهوری دوره نهم، همه محاسبات را بر هم ریخت: بنیادگرایانی که در هشت سال ریاست جمهوری خاتمی، همه ایدآل های اصلاح طلبان را، با توطئه های پیاپی نقش بر آب کرده بودند، با احمدی نژاد از پس پرده تزویر و ریا بیرون آمدند و تصمیم گرفتند عریان و بی پرده، همه ابزارهای اقتصادی، تبلیغاتی و سیاسی قدرت را یکسره در چنگ خویش نگه دارند.


 

در دومین همایش اتحاد جمهوری خواهان، بر خلاف انتظار، از میان حدود هفتصد نفری که یکسال قبل در برلین گرد آمده بودند، تنها حدود ۱۵۰ نفر حاضر بودند. ریزش، بی گمان، تنها برآیند وجود پایگاه های نظری متفاوت نبود. بخشی از آن را نیز می شد به حساب "هیجان تب آلود ایرانی" گذاشت که به سرعت فرا می روید و به همان سرعت نیز فرو می کاهد.


 

از زمان دومین همایش ناکام اتحاد جمهوری خواهان (ژوئن ۲۰۰۵) تا زمان برگزاری چهارمین همایش (اکتبر ۲۰۰۹) بیش از چهار سال گذشت. تعداد حاضران در همایش چهارم، نه به آن ۷۰۰ نفری نرسید که در سال ۲۰۰۴ در برلین گرد آمدند و نه در حد اقلیت کوچک همایش های دوم و سوم باقی ماند، بلکه این بار به حدود ۲۵۰ نفر رسید. رقمی که نشان می داد حتی تحرک کم سابقه خیزش های اجتماعی و سیاسی ماه های اخیر نتوانسته است نگاه ها را به اندازه کافی به نهادی معطوف کند که در قطعنامه پایانی همایش خود را "جزئی از جنبش سبز ایران" معرفی کرده است.


 

اثرات جنبش داخلی بر اتحاد جمهوری خواهان


 

جنبش اعتراضی گسترده ایرانیان در داخل کشور، به رغم خشن ترین سرکوب ها، ادامه یافت و هنوز هم در اشکال پراکنده ادامه دارد
مهدی خانبابا تهرانی: جوان ها خیال مرا راحت کردند. حالا بعد از 60 سال مبارزه سیاسی می روم به کارهای دیگرم برسم!
. بیشتر مسافرانی که از ایران می آیند، می گویند اکنون دیگر کمتر اسکناسی را می توان یافت که بدون یدک کشیدن شعارهای ضد استبدادی در گردش باشد. به گفته آن ها، دست کم در تهران، دیگر کمتر دیواری را می توان یافت که یا شعاری برآن ننشسته باشد، یا شعاری بر آن پاک نشده باشد. دست کم یکی از مهمترین شعارهای روی این دیوارها "مرگ بر دیکتاتوری" است. امروز دیگر همه می دانند که هدف شعار "مرگ بر دیکتاتور" کسی نیست جز آیت الله خامنه ای رهبر مذهبی جمهوری اسلامی، که در فردای انتخابات ۲۲ خرداد فرمان به سرکوب جنبش های اعتراضی مردم داد. اما در آستانه برگزاری همایش چهارم اتحاد جمهوری خواهان، فرخ نگهدار، یکی از چهره های شاخص اتحاد جمهوری خواهان، در مقاله ای به مردم ایران توصیه کرد که به جای هدف قرار دادن آیت الله خامنه ای بکوشند او را به راهی هدایت کنند تا در مقام یک رهبر فراجناحی عمل کند، نه رهبری که جانبدار یک جناح خاص است.


 

با این همه، قطعنامه چهارمین همایش "اتحاد جمهوری خواهان" با بیانی نرم، تا حدودی بازتاب دهنده  فضای اعتراضی داخل کشور است. این قطعنامه، که عنوان "در راه برگزاری انتخابات آزاد" را بر پیشانی دارد، "موج اعتراضات" پس از انتخابات ۲۲ خرداد را "نشانه اراده ملت به تغییر صحنه سیاسی و کسب حقوق شهروندی" ارزیابی می کند و می گوید: "ما با همه توان در تقویت، پیشرفت و اعتلای جنبش سبز برای تامین این حقوق و برگزاری انتخابات آزاد در ایران می کوشیم و جلب پشتیبانی بین المللی را وظیفه خود در خارج از کشور می دانیم.


 

محافظه کاری همچنان غالب؟ چند نمونه


 

می بینیم که اتحاد جمهوری خواهان ایران، هم بر تارک قطعنامه خود و هم در متن آن، به تلاش در راه برگزاری انتخابات آزاد نقشی محوری می دهد. اما در همین نقطه، شاهد بروز اتفاقی در همایش هستیم که دست کم نشان از محافظه کاری اغراق آمیز بخش هائی از اعضای آن دارد: یکی از اعضای سرشناس، که در آمریکا از طریق پالتاک با همایش در ارتباط است، پیشنهاد می دهد همایش به شورای هماهنگی دوره بعدی ماموریت دهد که کمپینی بین المللی در راه تبلیغ برای برگزاری انتخابات آزاد در ایران سازماندهی کند. این پیشنهاد با رای اکثریت رد می شود!


 

بحث ضرورت تاکید بر حقوق بشر در مذاکرات غرب با ایران، بارها مطرح می شود. اما عضوی به پشت تریبون می رود تا اعلام کند: "در مذاکرات میان دولت ها بر سر مسائل کلان، هیچوقت کسی روی حقوق بشر انگشت نمی گذارد. طرف ایرانی، در چنین مذاکراتی به طرف آمریکائی نمی گوید چرا گوانتانامو دارید و طرف آمریکائی هم نمی تواند بگوید که چرا حقوق بشر را پایمال می کنید. این کار را سازمان های غیر دولتی می کنند!"


 



 

هیجان ایرانی و نسل جوان


 

نقطه اوج همایش، هنگامی است که گروهی از جوانان  فعال در جنبش اعتراضی فعلی ایران، برای شرکت در دومین میزگرد روز نخست، در برابر جمعیت می نشینند تا  از نقش نسل جوان ایرانی در جنبش سبز و روندی بگویند که فکر می کنند این جنبش خواهد پیمود.


 

مریم میرزا، آرش هاشمی، امیر نائینی، امیر امیری، سهراب مختاری، مهدی محسنی، محمد صادقی و مهدی خودگرا در میزگرد جوانان شرکت دارند و به پرسش های مریم سطوت پاسخ می دهند.


 

با حضور این گروه، انگار  ناگهان حجم بزرگی از خون در رگ های یک بیمار ناتوان تزریق کرده اند. بحث های آنان، برخلاف بسیاری از بحث هائی که پیش از آن شنیده ام یا بعد از آن می شنوم، فشرده، شمرده، پابرزمین، تهی از خیالپردازی های ایدئولوژیک و آرمانی، شفاف و روشن است.


 

بعد از شنیدن حرف های آینده سازان ایران، با مهدی خانبابا تهرانی هم نظرم، هنگامی که با بغضی شادمانه در گلو، خطاب به جمع، از  جمله می گوید: "این جوان ها، خیال مرا راحت کردند. بعد از شصت سال، حالا می توانم با خیال راحت بروم و به کارهای دیگرم بپردازم".


 

در عین حال نگران واکنش های هیجان زده ایرانی هم هستم که  تا به حال زیان های بی شماری به بار آورده است.


 

در استراحت پس از میزگرد، یکی از دوستان می گوید: "این ها واقعاً از ما خردمندترند". می گویم: "خردمندتر نیستند، تازه تر و منطقی ترند. این نسل، نسلی است که با کامپیوتر رشد کرده. کار با کامپیوتر، مغز آدم را به منطق ریاضی نزدیک می کند. آدم هائی که دارای مغز ریاضی هستند، چشم و گوش بسته جذب توده نمی شوند. پس، به برکت حضور این  نسل در صحنه مبارزات سیاسی ایران، می توانیم امیدوار باشیم که دیگر "توده مشت و فریاد" ترسیم کننده آینده ایران نباشد، بلکه شریعتمداران در برابر فشار مجموعه بزرگی از افراد آگاه و متعقل صحنه را برای ایجاد یک نظام مدنی مدرن و امروزی خالی کنند. در عین حال تایید جوانان نباید تا آنجا زمینه چین خودکفا پنداری آنان شود که خود را از آموختن تجربه پیشینیان بی نیاز بپندارند".


 

از شریعتمداران به شریعتمداری!


 

از شریعتمداران گفتم و به یاد مهندس حسن شریعتمداری افتادم که در سال های اخیر سخنگوی شایسته اتحاد جمهوری خواهان ایران بوده است و حالا دیگر متاسفانه خود را نامزد انتخابات نمی کند. از میان نسل خاکستری حاضر در جمع، او شاید یکی از معدود سخنرانانی است که سخن راندن و استدلالش، به رغم پشت سر نهادن سال های میانه زندگی، در پا برزمینی، انسجام، شمردگی و فشردگی به گروه جوانان شباهت دارد. البته پخته تر، آرام تر و مسلط برخود تر. برخلاف بعضی ها که از علم اقتصاد می گویند، اما روش سخنوری شان، بعضا به همان شبیه است که می گفت: "اقتصاد برای خر استفاطمه حقیقت جو میهمانی که نزدیک به واقعیات ایران می دید"!


 

میهمانان تازه


 

از تفاوت های آشکار همایش چهارم با همایش های سوم و دوم، یکی هم حضور برخی از میهمانان است که تاکنون در همایش ها شرکت نداشته اند و حالا، هم در میزگردها شرکت دارند و هم بحث ها را، از آغاز تا پایان دنبال می کنند: مثل خانم ها نوشابه امیری روزنامه نگار پرسابقه و فاطمه حقیقت جو فعال حقوق زنان.


 

فاطمه حقیقت جو همراه با حسن شریعتمداری، جمشید اسدی و فرهنگ قاسمی در میزگرد "آینده سیاست بین المللی در دوره احمدی نژاد و تاثیر آن بر سیاست داخلی" سخن می گوید که اداره آن را مهران براتی به عهده دارد. فاطمه حقیقت جو تنها چهار سال است مجبور به ترک خاک ایران شده و به همین دلیل، بخش عمده تحلیل هایش هنوز خیلی از شرایط واقعی ایران دور نیست.


 

همین ویژگی را، نوشابه امیری، همکار سال های جوانی من در تحریریه روزنامه کیهان هم دارد. نوشابه که تنها ۵ سال است ایران را ترک کرده، با بیانی مستقیم  و منسجم و زمینه هائی از آگاهی، که برای یک روزنامه نگار کارکشته و حرفه ای دور از انتظار نیست، به بررسی جنبش سبز می نشیند. نوشابه امیری، همراه با ملیحه محمدی، کاظم کردوانی، علی کشتگر، محمد اعظمی و مهدی خانبابا تهرانی  در میزگرد "جمهوری خواهی، جنبش سبز و آینده جمهوری اسلامی" شرکت دارد که مهدی فتاپور آن را اداره می کند. نوشابه، در انتهای سمت چپ میز نشسته است. مهدی فتاپور اما از نفر بعدی شروع می کند تا به نفر آخر می رسد و بعد به سراغ او می رود. فلسفه این دور زدن ظاهرا بی دلیل را من نمی فهمم.


 

نام مسعود بهنود نیز به عنوان یکی دیگر از شرکت کنندگان این میزگرد اعلام شده است، اما نه در میزگرد حضور دارد و نه در هیچیک از نشمریم سطوتست های سه روزه همایش او را می بینم.


 

ماراتون مریم و مهدی!


 

از مریم سطوت و مهدی فتاپور به عنوان برگزار کنندگان دو میزگرد یاد کردم. بد نیست بدانید که بار اصلی برگزاری همایش هم بر دوش این زوج ماراتونی و گروهی از یاران اهل کلن آنان است. مریم سطوت که چابک و شاداب مراقب همه چیز هست تا همایش به سامان پیش برود می گوید: "زندگی ما مثل ماراتون شده است که اگر بنشینی برخاستن برایت مشکل می شود. پس دائما می دوی، اما یواش"!


 

ایرانی ۲۵ ساله بر کرسی مجلس فدرال آلمان


 

پس از برگزاری سه کنفرانس در مجموع خوب  روز جمعه، همایش اتحاد جمهوری خواهان از روز شنبه تا ساعت ۶ بعد از ظهر روز یکشنبه، به کارهای داخلی خود پرداخت. برای اداره نشست های این دو روز، فرزانه عظیمی، حبیب پرزین، مهران میرفخرائی، حسن زهتاب و یدی قربانی به عنوان هیئت رئیسه انتخاب شده اند.


 نیما مواسات در بیست و پنج سالگی عضو مجلس فدرال آلمان

کارهای داخلی با قرائت پیام ها آغاز می شود. در این بخش، باز هم حضور یک جوان ایرانی تبار ۲۵ساله مقیم آلمان است  که هیجانی ویژه می آفریند. نیما مواسات که در این سن کم در فراکسیون حزب چپ بر کرسی مجلس فدرال آلمان نشسته است، پشت میکروفون می رود  و با فارسی شکسته بسته چند جمله ای درباره خودش، حزب چپ و نگاه این حزب به جنبش مدنی ایران می گوید. بعد پیامی را که در همین مورد نوشته است ، به زبان آلمانی قرائت می کند. فرهاد فرجاد، حرف های مواسات را برای جمع ترجمه می کند. مواسات، صمیمی و جذاب، خطاب به جمع توضیح می دهد  که حزب چپ آلمان از جنبش دموکراسی خواهی مردم ایران پشتیبانی می کند و از حکومت ایران می خواهد که از تجاوز به حقوق مردم خودداری کند، حق انتخابات آزاد را بپذیرد، زندانیان را آزاد کند و آزادی مطبوعات را هم بپذیرد. مواسات تضمین می کند که به عنوان یک ایرانی تبار، همواره خواهد کوشید که حزب چپ در این مواضع پایدار بماند. حزب چپ آلمان، به رهبری اسکار لافونتن و گئورگ گیزی، در انتخابات پارلمانی سپتامبر امسال آلمان بیش از دوازده درصد آرای مردم را در سراسر این کشور به خود اختصاص داد.


 

نیما، یک نمونه است. در سال های اخیر، ایرانیان زیادی به پارلمان های اروپائی راه یافته اند و حضور آن ها بی تردید می تواند بر سیاست گذاری های دولت های اروپائی در برابر ایران اثر بگذارد. خوشبختانه بیشتر این ایرانی تباران را جوانان تشکیل می دهند. چهار کرسی مجلس فدرال آلمان، یک کرسی پارلمان اروپا، یک کرسی مجلس هلند و چند کرسی مجلس سوئد اکنون در اشغال  ایرانی تباران است.


 


 



 

مهران براتی و دانشگاه بین المللی آنلاینی


 

در آخرین روز همایش، پیش از آن که قطعنامه، پس از بحث های بعضا فرساینده و خسته کننده بر سر جزئیات، به تصویب برسد و کار انتخاب یکجای بیش از سی عضو شورای هماهنگی آینده آغاز شود، مهران براتی عضو سابق و لاحق این شورا خبر می دهد  که در تلاش فراهم کردن زمینه های ایجنوشابه امیری، روزنامه نگار میهمان، آشنا با واقعیات ایران، از پنج سال پیش مقیم پاریساد یک دانشگاه معتبر بین المللی آنلاینی برای علوم انسانی در خاورمیانه است.

براتی می گوید که با گروه وسیعی از ممتازترین استادان دانشگاه های اروپا تماس برقرار شده تا سطح کیفی دانشگاه آنلاینی در سطح جهانی به رسمیت شناخته شود. او اضافه می کند که دانشجویان می توانند از طریق آنلاین در درس های این دانشگاه تحصیل کنند و تنها برای برگزاری امتحانات نهائی باید به اروپا سفر کنند.


 

مهران براتی، موضوع را به عنوان یک طرح در شرف تکمیل مطرح می کند و توضیح می دهد که انگیزه ایجاد دانشگاه بین المللی علوم انسانی آنلاینی، مقابله با نظر آیت الله علی خامنه ای است که چندی پیش دشمنی خود را با علوم انسانی بیان کرد و این علوم را سبب انحراف جوانان دانست.


 

پس از توضیحات براتی فرهنگ قاسمی که مسئولیتی ظاهرا مهم در فدراسیون مدارس عالی اروپا به عهده دارد، وعده می دهد  که موضوع را در این فدراسیون نیز مطرح کند تا زمینه های مرجعیت و اعتبار دانشگاه مورد نظر براتی بهتر فراهم شود. جمعیت حاضر، با کف زدن های شدید شادمانی خود را نسبت به این اندیشه نشان دادند.


 

کمبود کاندیدا!


 

شورای هماهنگی اتحاد جمهوری خواهان ایران به موجب توافق های قبلی باید ۳۵ عضو داشته باشد. این بار تعداد نامزدها فقط به ۳۱ یا ۳۲ نفر رسیده است. به این دلیل، چند بار از حاضران خواسته می شود که برای جبران کمبود، خود را نامزد کنند. اما تا آخرین لحظه تعداد نامزدها افزایش نمی یابد.


 

هنگام رای گیری، تنها ۴۴ نفر به عنوان صاحب حق رای در سالن حضور دارند. صاحب هر حق رای می تواند به همه نامزدها یا تعدادی از آنان رای بدهد. به این ترتیب، همه نامزدها به شورای هماهنگی راه می یابند، اما فقط تعداد آرای آنان است که متفاوت خواهد بود.


 

مهدی فتاپور، در گزارش کار دو ساله اخیر اتحاد، بر این نکته انگشت گذاشته است که برخی از اعضای شورا، با عدم حضور در نشست های مستقیم و پالتاکی، کار تصمیم گیری را دشوار می کرده اند. با توجه به این توضیح،  روشن نیست که چرا باید ترکیب شورا اینقدر وسیع باشد که ۳۱ نفر از ۴۴ صاحب رای مجبور شوند خودشان را هم نامزد و هم انتخاب کنند؟


 

سبز سبزه!


 

نسل خاکستری حاضر در همایش کلن، حتما هنوز ترانه "سبز سبز" را که (با رجوع به حافظه) کورس سرهنگ زاده آن راصندوق رای گیری هم مثل همه چیز دیگر سبز است. کبرا قاسمی رای خودش را به صندوق می اندازد. مهدی فتاپور می پاید؟ در سال های دهه ۴۰ اجرا کرد به یاد دارند. می گفت: "سبز سبزه، بهار سبز چشات، دلمو آب می کنه". در سه روز همایش کلن، من اغلب این ترانه را در دل زمزمه می کنم:


 

صندوقی که باید آراء به آن ریخته شود، در پارچه ای سبز پوشیده شده است. همینطور صندوق های مربوط به پول چای و قهوه که هرکس می نوشید می توانست یک یورو در آن بیاندازد. پانل، با پرچم سه رنگ ایران، پوشانده شده که قسمت سبزش روی میز و بخشی از دیواره رو به سالن آن را می پوشاند. صدها عکس از صحنه های اعتراض  مردم ایران را بر دیوارها آویخته اند که رنگ سبز بر آن ها غلبه دارد. در ورودی سالن، شال های سبزی را هم به قیمت ۵ یورو می فروشند  که هرکس می تواند یکی از آن ها را بخرد و به گردن بیاویزد. بعضی ها شال سبز بر گردن یا باند سبز بر مچ دارند. گل سر خانم اختر قاسمی گزارشگر رادیو زمانه هم سبز است!


 

سبز یا رنگین کمان؟


 

همه چیز سبز است. اما خب بسیاری از سخنرانان هم  بعضی وقت ها یادآوری می کنند  که جنبش سیاسی ایران،  فقط سبز نیست، بلکه رنگین کمانی است که امید می رود برای زن و مرد و همه اقلیت های قومی و مذهبی ایران، نظامی فارغ از پابندهای مذهبی و کلاه های ایدئولوژیک بیافریند.


 

کورس سرهنگ زاده، ترانه سبز سبزه را خواند تا شما بهار را در چشمان یار ببینید.

فروغ فرخزاد دست هایش را در باغچه کاشت تا سبز شود.

و دین بابک هم سبز بود.


 

همین چند هفته پیش، یکی از آن هائی که به رنگ سبز آلرژی پیدا کرده اند، می گفت: "می خواهند عمامه سبز آخوندها را سر همه ملت بگذارند".

گفتم: "عمامه هیچ آخوندی در هیچ کجای تاریخ ایران سبز نبوده است. آخوندهای سید عمامه سیاه دارند، آخوندهای عام عمامه سفید. دستار سبز، همواره بر سر دهقانان سید بوده است".

گفت: پس این سبزی که این روزها اینقدر از آن حرف می زنند از کجا آمده؟

گفتم: شاید از برگ زیتون. که نماد زندگی است در برابر تفنگ که نماد جنگ است و مرگ. یا شاید از سبزه هفت سین که نشانه طراوت بهار و باروری زمین است. من چه می دانم؟ هرچه هست عمامه هیچ آخوندی در هیچ کجای تاریخ سبز نبوده است!


 

مصاحبه با واجب نظران!


 

هروقت بحث های مربوط به قطعنامه و اسناد اتحاد خسته کننده و کشدار می شد، به سراغ خانم ها و آقایان واجب نظری می رفتم که در راهروها مشغول گپ زدن یا چای و قهوه نوشیدن بودند تا فرصت از دست نرود و فریضه رساندن نظرات واجب نظران به شما هم انجام شود. راستش را بخواهید از زمانی که تعداد رسانه های نوشتاری و گفتاری و تصویری و مجازی به شکرانه جنب و جوش حاکم بر ایران زیاد شده، اغلب فکر می کنم صاحبنظران ما دیگر صاحبنظر نیستند، بلکه واجب نظرند. یعنی این رسانه ها، برای پرکردن حجم خود، به نظر نیاز دارند و در نتیجه صاحبنظران واجب نظر شده اند!


 

گفت و گوهای مرا با گروه قابل توجهی از دوستان "صاحب/ واجب نظر" در شماره های آینده می خوانید.