شهروند ۱۱۷۲ ـ ۱۰ اپریل ۲۰۰۸

آنچه در زیر می خوانید، برگردان نظرات دو روزنامه نگار مشهور با دو دیدگاه متفاوت به فیدل کاسترو و دوران او است که در یک گفتمان سیاسی شرکت کردند و خلاصه آن در مجله “مشی خارجی” Foreign Policy در آمریکا چاپ شده است.

کارلوس آلبرتو مونتانر در سال ۱۹۴۳ در هاوانا متولد شد. در دوران جوانی از هواداران انقلاب کوبا بود، ولی زمانی که دانشجو بود به خاطر شرکت در یک راهپیمایی اعتراضی دستگیر و زندانی شد. او از زندان فرار کرد و اکنون در اسپانیا زندگی می کند. اکنون او روزنامه نگار است و تفسیرهای سیاسی اش در بین اسپانیایی زبان ها از جمله پرخواننده ترین تفسیرها است. کتاب “سفر به قلب کوبا” از جمله کتاب های معروف این استاد سابق دانشگاه است.

ایگناسیو رامونه در سال ۱۹۴۳ در اسپانیا متولد شده و از سال ۱۹۹۱ سردبیری روزنامه معتبر لوموند دیپلماتیک فرانسه را بر عهده داشته است. او در سال ۱۹۹۷ سازمان اَتَک را بنیان گذارد. و کتاب “کاسترو: بیوگرافی با دو آوا” که حاصل صد مصاحبه با فیدل کاسترو است را منتشر کرده است.



کمونیسم موجب تضعیف کوبا شد

کارلوس آلبرت مونتانر


بعد از پنجاه سال حکومت دیکتاتوری فیدل کاسترو، اکنون مردم کوبا خواهند توانست سرنوشت زندگی خود را تعیین کنند. کاسترو از پست ریاست جمهوری کناره گیری کرده است. بعد از مرگ او، آیا سیستم حکومتی او که پنجاه سال بر کوبا تسلط داشته است، ادامه خواهد داشت؟ یا کوبا تبدیل به یک کشور چند حزبی و مردم گرا توأم با دموکراسی در کنار اقتصاد بازار آزاد و حق مالکیت خصوصی خواهد شد، همانطور که در قریب به اتفاق کشورهای بلوک شرق اروپا، پس از سقوط دیوار برلین و شوروی سابق رخ داد؟

کارلوس مونتانر به رویکرد کوبا به دموکراسی غربی و بازار آزاد اقتصادی معتقد است و می گوید: در قاره ی آمریکا و در سالهای اولیه قرن بیست و یکم، جایی برای دیکتاتوری نیست. حکومت دیکتاتوری که به حقوق بشر احترام نمی گذارد و بیش از سیصد زندانی سیاسی دارد ـ از جمله ۴۸ جوان کوبایی که در یک حرکت سیاسی برای رأی گیری مردم امضا جمع می کردند، ۲۳ روزنامه نگار که تنها مقالاتی در مورد رژیم دیکتاتوری نوشته اند و ۱۸ کتابدار که کتاب های ممنوعه را به خوانندگان قرض داده اند ـ مرگ فیدل کاسترو می تواند سکوی آغاز جنبش های اجتماعی و تحولات سیاسی و اقتصادی در کوبا باشد، شبیه آنچه که در کشورهای بلوک شرق اروپا رخ داد. چرا؟ به دلایل زیر:

اول اینکه رهبریت کاسترو را دیگران ندارند. او مردی قدرتمند است که حدود نیم قرن قدرت فردی خود را بر مردم کوبا تحمیل کرده بود. هرچند او از نظر ایدئولوژیک کمونیست است، اما از نظر مردم شناسی او شبیه فرانسیسکو فرانکو در اسپانیا و رافائل تروخیلو، سلطه گر نظامی جمهوری دمینیکن است. این تسلط بلامنازع که بن مایه ترس و احترام است، نمی تواند به دیگران به ارث برسد. درست است که رائول کاسترو به صورت گزینشی به پست ریاست جمهوری کوبا گمارده شده است، اما سن او که ۷۶ سال است از یک طرف و الکلی بودن و غیر جذاب بودن او از سوی دیگر مانع بزرگی در راه او خواهد بود. به طور ساده و خلاصه، او نمی تواند مانند برادر بزرگتر، وفاداری مردم کوبا را به خود جذب کند. حداکثر او می تواند پل گذار از کمونیسم به دموکراسی باشد.

دو دیگر این که، کوبایی ها می دانند که کمونیسم خلق شده توسط کاسترو کاملا نادرست و اشتباه بوده است. هر روز که می گذرد این نکته بیشتر آشکار می شود که سیستم کمونیستی مشکلات مادی کوبا را نه تنها بدتر کرد که در نازلترین سطح خود، یعنی در حد ناامیدی رسانده است. کمبود غذا، مسکن، آب آشامیدنی، وسیله ایاب و ذهاب، برق، ارتباطات و حتی لباس کفه ی سبک ترازویی هستند که در آن یک کفه سطح پایین آموزش و تحصیل و بهداشت جامعه قرار دارند. در حقیقت این خود انقلاب کمونیستی بوده است که به طور پارادوکس رژیم را بر روی صندلی اتهام نشانده است. ادعای این که کوبا از جمعیتی تحصیل کرده برخوردار است، این ظن را تقویت می کند که چند درصد مردم کوبا از استاندارد متوسط زندگی برخوردارند؟ آنچه نمایان است، اوضاع اسفناک مردم است و وضعیت رقت انگیز زندگی اکثر مردم کوبا. هیچ کس مگر اقلیت ارتشی از مهندسان، دکترها و تکنیسین ها و معلم هایی که با حداقل امکانات مجبور به تمکین شده اند، نگران بدرود با سیستم اشتراکی نیست.

و سوم آن که، کوبایی ها مجبورند که تاریخ را در چشمان خود ببینند. کوبا دیگر نمی تواند با سیستم دیکتاتوری کمونیستی، اشتراکی که اشتباه تاریخی بود ادامه حیات دهد، آن هم در جهانی که مارکسیسم دیگر بی اعتبار شده است. کوبا متعلق به تمدن غرب است. کوبا بخشی از آمریکای لاتین است و کاملا بی معنا است که حکومت گران در اندیشه منزوی نگه داشتن این کشور از ریشه، همسایگان و تحولات طبیعی خود، هستند. همه دیکتاتورهای آمریکای لاتین، چه آنهایی که مورد حمایت نیروهای چپ گرا بودند، مثل ولاسکو آلوارادو در پرو، و چه آنهایی که از حمایت راست گرایان برخوردار بودند، مثل پینوشه در شیلی، رژیم های نظامی در آرژانتین، برزیل و اروگوئه جای خود را به رژیم های دموکراتیک با انتخاب مردم داده اند.

به عنوان آخرین نکته، اضافه کنم که اصلاح طلبان کوبا به خوبی می دانند که تغییرات نه تنها امکان پذیر است که یک خواست و ضرورت به حساب می آید. رهبران امروز کوبا، بویژه آنهایی که از فیدل و برادرش رائول جوان تر هستند، نیک فهمیده اند که دیگر قهرمانان قصه های مردمی نیستند، بلکه حامیان سیستم پوچی هستند که هر کس بتواند از آن فرار می کند. آنها، هم زمان با مطالعه سرنوشت کشورهای اروپای شرقی، درک کرده اند که زندگی، پس از کمونیسم هم ادامه خواهد داشت. آنها همه ی ارکان اخلاقی و مادی برای پذیرش تحولات و تغییرات بنیادی را در اختیار دارند.

کلام آخر آن که به عقیده من کوبا روند صلح آمیز تغییرات را در همکاری اصلاح طلبان حکومتی و نیروهای دموکراتیک اپوزیسیون چه در داخل و چه در خارج از کوبا پیش روی خواهد داشت.


***

آینده کوبا اکنون است

ایگناسیو رامونه


کسانی که معتقدند کوبا بعد از فیدل کاسترو همان راهی را خواهد رفت که کشورهای شرق اروپا، به طور آشکار بر بدیهیات مسلم چشم بسته اند. فیدل کاسترو از ماه جولای سال ۲۰۰۶ در پست ریاست جمهوری مشغول به کار نبوده ـ یعنی حدود نوزده ماه (زمان برگزاری مناظره تلویزیونی. مترجم) و علیرغم این غیبت طولانی، هنوز رویداد خاصی در کوبا رخ نداده است. رژیم فرو نریخته، چیزی که مخالفان در انتظار آن هستند. سیستم موجود نشان داده است که می تواند روال عادی خود را در شرایط جدید که سخت و توأم با شوک هم بوده است، ادامه دهد، حتی با کناره گیری فیدل کاسترو.

هرچند که شرایط پیش آمده امروز، حاصل بیماری تدریجی کاسترو بوده است، اما از سوی دیگر آزمایشی بزرگ برای رژیم کوبا بوده که چگونه کشور را حتی بدون کاسترو و بعد از مرگ او اداره کنند. هم چنین، علاوه بر آزمون موفق سیستم موجود، تأییدی است بر در اشتباه بودن همه کسانی مثل مونتانر که دولت کوبا را با مجارستان مقایسه می کنند.

تفاوت اساسی کوبا و مجارستان در این است که تحولات و تغییرات بنیادین در کوبا پیامد دخالت نیروهای خارجی، سربازان شوروی در زره پوش های تا بن دندان مسلح، نبوده است. برعکس، آنچه در کوبا رخ داده است یک جنبش مردمی بوده که امید و آرزو را در دل کشاورزان، کارگران و حتی آکادمیک های شهری، زنده نگه داشته و همه ی آنها را در وحدتی بی نظیر کنار هم سازمان داده است. همین همدلی و وحدت بوده است که امروزه کشور کوبا با وجود فشار و محاصره اقتصادی آمریکا و شرکای اقتصادی اش هم چنان مستقل مانده و نقطه پایانی بر تبعیض نژادی در خاک کوبا گذاشته است. این جنبش مردمی هنوز از حمایت اکثریت مردم کوبا برخوردار است. مرگ کاسترو، جنبش آزادی و استقلال طلبانه ی مردم کوبا که صدها سال قدمت دارد را با خود به گور نمی برد. بنابراین هر کس که این خصوصیات بی همتای مردم کوبا را ندیده بگیرد، ابعاد بنیادی رژیم فعلی را هم ندیده گرفته، در تفسیرهای نادرست غوطه ور می شود و از درک این موضوع عاجز می ماند که چرا کوبا پانزده سال بعد از فروریزی شوروی هم چنان پابرجاست.

بی تردید سال های آینده در کوبا تحت تأثیر تحولات خارجی نیز خواهد بود. تحولات آمریکا و جهان غرب به طور عموم. مثلا پیشنهاد دولت بوش در مورد کوبا که “گذار به کوبا” را مطرح کرده است، نه تنها مردم کوبا که مخالفان دولت کوبا را هم در شوک فرو برد. انگار که دولت کوبا سال ها دست نشانده و یا مستعمره آمریکا بوده است. با این پیشنهاد، آمریکا یک بار دیگر نشان داد که حاکمان آمریکا هم چنان بر نظر نادرست خود در مورد کوبا پافشاری می کنند و حاضر نیستند در آن تجدید نظر کنند. تجدید نظری منطقی و عاقلانه البته. مقامات آمریکا تصمیم دارند که محاصره بازرگانی و ممنوعیت معاملات تجاری با کوبا را ادامه دهند. تصمیمی که موجب آزار بیش از حد مردم کوبا شده و می شود. تصمیمی که هواداران حقوق بشر در همه ی دنیا غیرقانونی بودن آن را اعلام و حتی محکوم کرده اند. رابطه آمریکا با کوبا در حد غیرمنطقی و فارغ از خردورزی لازم است. اخیرا دولت بوش اعلام کرده است که محاصره اقتصادی کوبا قبل از آن که فیدل یا برادرش رائول از قدرت دست برندارند، شکسته نخواهد شد. این تصمیم نشانی از خردورزی لازم ندارد. این تصمیم در جهان سیاسی امروز مردود و بیگانه است که هیچ، بلکه تخاصم یک دولت با شخصیت دو نفر، که مسئولان رسمی کشوری دیگر هستند را نشان می دهد. این اقدام، موجب شده است که عصبی بودن سیاسی دولت آمریکا در انظار جهانی برملا شود. هرچند که آمریکا برای تغییر رویه خود در شکستن محاصره اقتصادی کوبا، هیچ برنامه ای ندارد، اما کشورهای آمریکای لاتین هر روز بیشتر به کوبا نزدیک می شوند و موفقیت های این کشور را ستایش می کنند.

شکست اجرای مدل های سیاسی نئولیبرال در دهه ی ۱۹۹۰ در آمریکای لاتین موجب شده است که سیستم سوسیالیستی کوبا به مثابه واکسن ویتامین به رگ های این کشورها تزریق شود و بتواند پیشرفت های کوبا در زمینه های آموزش، بهداشت، ورزش و پزشکی را علیرغم محاصره اقتصادی جهان غرب، الگوی اداره کشور خود کنند.

اکنون یک بار دیگر کشورهای منطقه در شرایطی هستند که کشور کوبا را نه تنها ستم دیده قلمداد که الگوی موفقیت آن را دنبال می کنند.

استراتژی آمریکا برای منزوی کردن کوبا در نیمکره غربی ناموفق بوده است. کوبا هرگز به اندازه امروز در بین کشورهای همسایه معروف و مطرح نبوده است. نستور کیچنر در آرژانتین، لوپز انیاسیو سسولا در برزیل، اِوو مورالز در بولیوی، هوگو چاوز در ونزوئلا و دانیل اورتگا در نیکاراگوئه، به طور رسمی هم احترام خود به فیدل کاسترو را اعلام کرده اند و هم همبستگی خود با کشور کوبا را. در کشورهای منطقه “راه حلهای کوبایی” کلید مشکلات مزمن آنها شده است. و این میراثی است که بی تردید فیدل کاسترو را در سال های آینده حتی اگر در حیات نباشد، زنده نگه خواهد داشت.

مونتانر از بیان اقدامات دولت کوبا در سال های اخیر برای گشودن درهای اقتصادی این کشور که گامی در جهت بهبود شرایط زندگی مردم کوبا بوده است سر باز می زند. اقداماتی مانند؛ آزادسازی سرمایه گذاری خارجی، برنامه جدید بازرگانی خارجی، رفع اتهام از کسانی که دارای ارز خارجی هستند، بازاریابی جذب توریسم و … البته پیش از این دولت کوبا روابط اقتصادی و بازرگانی خود با کشورهای آرژانتین، برزیل، چین، ونزوئلا و ویتنام را گسترش داده است. نتیجه؟ طی ده سال اخیر رشد تولید ناخالص ملی کوبا به پنج درصد رسیده است. این رقم، کوبا را جزو کشورهای موفق آمریکای لاتین قرار می دهد. در سال ۲۰۰۵ این رشد به یازده و نیم درصد رسید که شامل خدمات اجتماعی هم نیز بوده است. همین مقدار رشد نیز در سال ۲۰۰۶ تکرار شده است.

برای اولین بار در تاریخ کوبا، امروز این کشور به هیچ کشوری وابسته نیست؛ آنچنان که در سال های گذشته به ترتیب به اسپانیا، آمریکا و شوروی وابسته بوده. کوبا اکنون از هر زمانی مستقل تر است.