شهروند ۱۱۷۲ ـ ۱۰ اپریل ۲۰۰۸

نیم نگاه . . .

“آتش به جان شمع فتد کاین بنا نهاد”. با آنکه تکفیر و حکم ارتداد امر تازه ای نیست و پیشینه ای تقریبا به قدمت تاریخ اسلام دارد ـ و در مورد دیگر ادیان ابراهیمی یعنی یهودیت و مسیحیت نیز کم و بیش به همین گونه است ـ اما در دوران معاصر، آیت الله خمینی نخستین کسی بود که خاکستر را از روی این آتش کهنه کنار زد و آن را شعله ور ساخت. شعله ای که تا امروز نه تنها خاموش نشده، بلکه بیم آن می رود که با گسترش آن بخش های بزرگی از دنیا را در آتش تعصب، قشری گری و خشک مغزی بسوزاند و خاکستر کند.

در سال ۱۹۸۸ میلادی، یک نویسنده درجه سوم هندی الاصل انگلیسی به نام سلمان رشدی رمانی با عنوان “آیات شیطانی” نوشت که اگر دخالت نابجا و مخرب آیت الله خمینی نمی بود، حداکثر چند هزار نسخه از آن فروش می رفت و همانند هزاران کتاب دیگر به بوته فراموشی سپرده می شد. کتاب به دلیل اشاراتی که در آن به پیامبر اسلام شده بود در هند و سپس پاکستان تظاهرات و اعتراضات کم رمقی را در بین مسلمانان متعصب و تندرو برانگیخت، اما این تظاهرات و اعتراضات نیز در سطحی نبود که تشنجی بزرگ در سطح جهانی برانگیزد و تبدیل به یک غائله بزرگ شود. آیت الله خمینی چندین ماه پس از انتشار کتاب در ۱۴ فوریه ۱۹۸۹، با صدور فتوای ارتداد و حکم قتل سلمان رشدی آن غائله بزرگ را به وجود آورد. رمانی که نویسنده اش حتی خواب فروش رفتن پنجاه هزار نسخه از آن را نیز نمی دید، در مدتی کوتاه چندین میلیون نسخه اش به فروش رفت و نویسنده درجه سوم تبدیل به شخصیتی جهانی و نماد آزادی بیان شد و به هزینه دولت فخیمه انگلستان به زندگی مخفی روی آورد.

دسته گلی که آیت الله خمینی با صدور فتوای قتل سلمان رشدی به آب داد، تالی فاسدهای بسیار داشت. سلمان رشدی به عنوان نماد آزادی بیان درآمد و به رغم جایزه های تعیین شده چند میلیون دلاری نه تنها کشته نشد، بلکه موجب شد که هر تشنه شهرت و آوازه طلبی که بخواهد یکشبه به شهرت برسد به فکر این بیفتد که بد و بیراهی به قرآن و اسلام و پیامبر آن بگوید و اطمینان داشته باشد که یکشبه ره صد ساله خواهد رفت و شاهد مقصود را در آغوش خواهد کشید. از سوی دیگر نیز مسلمانان تندرو و بنیادگرا، بی آنکه به رفتار خصمانه و واکنش هایی که ایجاد می کند بیندیشند، هر بار که کسی کتابی نوشت، کاریکاتوری کشید یا فیلمی ساخت داد و فریاد برآوردند که چرا به مقدسات آنان توهین شده است!

چهار سال پیش یک فیلمساز هلندی به نام تئو ون گوگ که فیلمی در انتقاد از اسلام ساخته بود به دست یک مسلمان متعصب مراکشی به قتل رسید. دو هفته پیش نیز یک بار دیگر روابط جهان اسلام با کشورهای غربی شکرآب و حتی بحرانی شد و کار به یک جنجال بزرگ کشید. یک نماینده پارلمان هلند فیلمی کوتاه ـ ۱۵ دقیقه ای ـ ساخت که در شبکه جهانی اینترنت به نمایش گذاشته شد. او که گریت ویلدرز نام دارد و عضو حزب مردم هلند است در این فیلم کوشیده بگوید که قرآن یک کتاب خشونت گرا است که مردم را تشویق به ارتکاب امور خشونت آمیز می کند. این فیلم ۱۵ دقیقه ای که “فتنه” نام دارد صحنه هایی از حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر در آمریکا و دیگر حملات گروههای افراط گرای اسلامی و صحنه های دلخراش گردن زدن را همراه با ترجمه سوره هایی از قرآن نشان می دهد.

نمایش فیلم “فتنه” در اینترنت تنها دو روز به درازا کشید و در همین مدت کوتاه بیش از ۳ میلیون نفر آن را دیدند. بلافاصله پس از آغاز نمایش فیلم، موج گسترده ای از واکنش ها نسبت به آن انجام شد. بان کی مون دبیرکل سازمان ملل متحد این فیلم را توهین آمیز خواند و آن را به شدت محکوم کرد. او در بیانیه ای تاکید کرد که آزادی بیان باید پاس داشته شود، اما باید با مسئولیت اجتماعی نیز همراه باشد.

دولت اسلووانی که ریاست دوره ای اتحادیه اروپا را به عهده دارد نیز انتشار فیلم “فتنه” را محکوم و اعلام کرد که این فیلم هدفی جز ایجاد نفرت ندارد و آزادی بیان باید در فضای احترام به مذاهب و دیگر اعتقادات و همراه با حس تعهد رعایت شود. نخست وزیر هلند هم طی سخنانی پخش اینترنتی فیلم “فتنه” را به شدت محکوم کرد و گفت که این فیلم هیچ هدفی جز توهین به اعتقادات گروهی از مردم دنبال نمی کند.

در سوی دیگر، سازمان کنفرانس اسلامی تنها هدف این فیلم را ایجاد تنش و خصومت میان پیروان ادیان و اعتقادات مختلف و به خطر انداختن صلح و ثبات در جهان دانست. سخنگوی وزارت خارجه ایران در واکنش به نمایش فیلم “فتنه” گفت: “اقدام زشت نماینده مجلس هلند و موسسه انگلیسی (ناشر اینترنتی) آن هم در پایان هفته وحدت اسلامی حاکی از تداوم خباثت و کینه عمیق این گونه اتباع غربی علیه اسلام و مسلمانان است.” سفارت عربستان سعودی در هلند فیلم “فتنه” را تحریک آمیز و سرشار از غلط و اتهامات ناروا دانست که باعث نفرت علیه مسلمانان می شود.

در پاکستان، مالزی، اندونزی، بنگلادش، مراکش و برخی دیگر از کشورهای اسلامی نیز تظاهراتی در واکنش به نمایش فیلم “فتنه” برگزار شد.

در ایران نیز گروه کوچکی از دانشجویان (حدود ۴۰ نفر) در برابر سفارت هلند تظاهرات کردند و در پی پرتاب تخم مرغ و سنگ به سفارت توسط پلیس متفرق شدند.

در همین گیرودار نیز اعلام شد که یک جوان ایرانی ساکن هلند به نام احسان جامی یک فیلم کارتونی با عنوان “زندگی محمد” ساخته و قصد دارد آن را در سالروز بیست و سومین سال تولد خود ـ بیستم اپریل ـ به نمایش بگذارد.

در آشفته بازاری که به این گونه پدید آمده و گرد و خاکی که برپا کرده، چند نکته مهم نادیده گرفته شده است: نخستین نکته این که در هر دو سوی ماجرا، چه کاریکاتوریست های دانمارکی و فیلمسازان هلندی و چه اعتراض کنندگان مسلمان، هر دو اقلیت های بسیار کوچکی از افراط گرایان هستند که به ترتیب پشت سپرهای “آزادی بیان” و “وااسلامای توهین به مقدسات” پناه گرفته اند و نتیجه عملکردشان نه به سود “آزادی بیان” است و نه “رعایت حرمت مقدسات”! هر دو این گروهها عملا کاری جز به آشوب کشیدن هر چه بیشتر دنیایی که بیش از حد کافی آشوب زده هست نمی کنند و اکثریت بزرگ مردم دنیا چه باورندگان واقعی “آزادی بیان” و چه مسلمانان معتدل و میانه رو از چنین حرکاتی تبری می جویند.

نکته دوم این است که اگرچه “آزادی بیان” بخش بنیادین حقوق بشر است که سنگ زیربنای آزادی و مردم سالاری است، اما خود تابع قواعد و اصولی است که نخستین آن عدم تجاوز به حقوق و آزادی دیگران است. دستاویز قرار دادن “آزادی بیان” با شیوه های افراطی نه تنها کمکی به ارتقای آزادی و حقوق بشر نمی کند، بلکه برعکس دستاویز و بهانه ای به گروههای افراطی و بنیادگرای اسلامی می دهد و عملا آب به آسیاب آنان می ریزد تا با مظلوم نمایی و ننه من غریبم بازی سیاهکاری های خود را توجیه کنند و گروههایی از مسلمانان معتدل و میانه رو را با تحریک احساسات مذهبی به سوی خود بکشانند و شریک جرم تبهکاری های خویش سازند.

و مهمترین نکته این که در جهان پرآشوبی که هر یک از این دو گروه افراطی یک سر آن را گرفته و به سوی نابودی اش می برند، اساسی ترین نیاز و ضرورت باز تعریف بسیاری از مفاهیم به شیوه ای است که گروههای افراط گرا در اقلیت قرار گرفته و عملا خلع سلاح شوند و این وظیفه اندیشمندان است که در این باز تعریف به جمع بندی هایی برسند که زمینه های همدلی و تفاهم بین انسانها را فراهم آورد.

تلاش در این زمینه باید این سمت و سو را داشته باشد که هم برای “آزادی بیان” و هم برای “توهین به مقدسات” تعریف هایی روشن و غیرمبهم که برای اکثریت انسانها قابل پذیرش باشد وضع شود. اگر چنین شود، دیگر نه هر شهرت طلب سوءاستفاده گری می تواند پشت سپر “آزادی بیان” پنهان شود و نه به عنوان مثال نظام واپسگرا، آزادی ستیز و جباری چون نظام ولایت مطلقه فقیه امکان می یابد تا خود را “نظام مقدس” بخواند که هر گونه انتقاد از آن لاجرم “توهین به مقدسات” تلقی شود. زندگی در هزاره سوم ایجاب می کند که انسان با خردورزی و دانشوری دریابد که انبوهی از خرافه هایی که در باورهایش رسوب کرده اند نه تنها به راستی “مقدس” نیستند، بلکه باید مورد بازنگری جدی قرار گیرند. تنها با این شیوه است که می توان مرز بین “آزادی بیان” و “توهین به مقدسات” را باز شناخت!