شهروند ۱۱۷۴
احساس شرم بسیار قوی از کجا ناشی می شود؟ یک پاسخ احتمالی به این پرسش آن است که همه ما آمادگی احساس شرم را داریم. یعنی احساس شرم بخشی از ذهن تکامل یافته ما است. در اصل شرم، ما را از موقعیت هایی که می تواند برای ما زیان آور باشد، برحذر می دارد. مانند موقعیتی که در آن حقیر، زیر دست و مطیع، طرد و محروم از حقوق اجتماعی می شویم. این موارد همیشه برای انسان ها و حیوانات، تهدیداتی جدی به شمار رفته اند، و ما بیش از میلیون ها سال تکامل یافته و در مغزمان این قابلیت را کسب کرده ایم که از آنها آگاه شویم و اعمال دفاعی از خود نشان دهیم. شرم و خجالت براساس این قاعده عمل می کند که امنیت و سلامتی، بهتر از افسوس خوردن است. به عبارت دیگر، مغز تصمیم می گیرد که چه کار باید کرد. فرضیه های دیگری هم درباره علل شرم وجود دارند. براساس یکی از این دیدگاه ها، سیر تکاملی، کودکان را به عنوان موجودات اجتماعی برای ورود به دنیا آماده می سازد که در آن، به کسب امور مثبت از دیگران نیاز دارند. ما وارد دنیایی می شویم که در آن به داشتن روابط، مراقبت، تعاملات لذت بخش و شناخت نیاز مبرم داریم. آموزشی که ما از سوی پدر و مادر خود دریافت می کنیم، تاثیر عمده ای روی این مسئله دارد که آیا ما با اعتماد به نفس پیش می رویم یا با احساس شرم، معیوب بودن، به حد کافی خوب نبودن و نداشتن ارزش و اعتبار، بزرگ می شویم. تحقیقات نشان داده اند که شیوه تعامل پدر و مادر و نوزاد تاثیر عمده ای در دستگاه عصبی، عواطف و وضع خود نوزاد دارد. شرم و خجالت حداقل نتیجه سه نوع واکنشی است که فرد در مقابل تعلیم و تربیتی که از طرف پدر و مادر دریافت میکند از خود بروز می دهد. این سه نوع واکنش عبارتند از: الف ـ تلاش های بی ثمر در جهت خوب و توانا شناخته شدن؛ ب ـ تحت فشار بودن برای تطابق یافتن؛ ج ـ تحقیرها و توهین های مستقیم.


الف ـ تلاش های بی ثمر در جهت خوب و توانا شناخته شدن

سناریوی زیر را به دقت بررسی کنید. فریبای سه ساله آرام نشسته و نقاشی می کند. ناگهان از جایش می پرد و به سمت مادرش می دود و با افتخار نقاشی اش را به او نشان می دهد. مادرش در حالی که خم شده است و به نقاشی او نگاه می کند، می گوید “اوه این خیلی عالیه، خودت این نقاشی را کشیده ای” فریبا با غرور سرش را با علامت تایید تکان می دهد. مادرش می گوید چه دختر باهوش و زرنگی. فریبا از بابت این نوع برخورد، توجه مثبتی دریافت می کند، و می بیند که مادرش نه تنها به او افتخار می کند بلکه احساس خوبی هم به خودش پیدا می کند. حالا فرض کنید فریبا با نقاشی اش به طرف مادر می دود و می خواهد نقاشی اش را به او نشان بدهد و مادرش به این صورت واکنش نشان می دهد:” اوه خدای من، باز هم از آن نقاشی ها کشیده ای. ببین من الان سرم خیلی شلوغ است. نمی توانی بروی و خودت بازی کنی؟” کاملاً واضح است که تجربه ای که فریبا از این رفتار مادرش به دست می آورد و تعاملی که بین آن دو برقرار می شود و احساسی که او درباره خودش به دست می آورد، به طورکلی با وضعیت اول متفاوت است. فریبا در حالت دوم، احتمالاً نمی تواند احساس خوبی درباره خودش داشته باشد و ممکن است احساس ناامیدی یا شرم کند. در این وضعیت او سرش را پایین می اندازد و دور می شود. بنابراین به رسمیت شناخته نشدن و نادیده گرفته شدن ما، بویژه زمانی که می خواهیم چیز جالبی را به دیگران نشان بدهیم، باعث به وجود آمدن احساس شرم می شود. تجربیاتی شبیه این امر حتی ممکن است در خانواده های گرم و صمیمی نیز رخ دهد، ولی اگر چنین جریانی بیش از اندازه تکرار شود آنگاه به یک زمینه ناامنی و کم شدن گرمای کانون خانواده تبدیل خواهد شد که می تواند آسیب زا و مضر باشد. وقتی این موضوع را با یکی از بیماران در میان گذاشتم، او گفت که این مسئله مرا به یاد دوران کودکی ام می اندازد. یعنی وقتی کودکی بیش نبودم پدر و مادرم مرا به اتاقم می فرستادند که بازی کنم ولی در واقع آنها می خواستند که از شر من راحت بشوند و مزاحم آنها نباشم. او در طول زندگی اش هیچ وقت عمیقاً احساس نکرده بود کسی او را واقعاً دوست داشته باشد، و همیشه این احساس را در خودش پرورانده بود که فردی مزاحم است.

پدر و مادر نادر خیلی جاه طلب بودند. آنها بهترین ها را از نادر می خواستند و از او انتظار داشتند بیشترین سعی و تلاش خود را بکند. او اگر در کلاس درس نفر دوم یا سوم میشد، آنها بلافاصله از او می پرسیدند چه کسی اول شد و می گفتند که دوم و سوم شدن خوب است ولی کافی نیست، شما با اندک تلاشی می توانی اول بشوی. نادر معتقد شده بود که با هیچ چیزی به جز اول شدن نمی تواند تایید و تحسین پدر و مادرش را به دست آورد. کوچک ترین مسئله باعث ناامیدی نادر و والدین او می شد. با این توضیحات شما می توانید حدس بزنید سرانجام این جریان چه بود. یک اعتقاد اساسی در ذهن نادر به وجود آمد مبنی براینکه چنانچه هر کاری را به دقت و کامل انجام ندهد، کارش ناقص است و این کار از نظر دیگران ارزش و اعتباری ندارد. کامل نبودن مترادف با شکست بود و شکست ها همیشه شرم آور بودند. بنابراین نادر به ندرت قادر بود به پیشرفت ها و آنچه که به دست آورده بود، توجه کند، اما در مقابل به کوچک ترین شکستی که مرتکب می شد فکر می کرد.

ب ـ تحت فشار بودن برای تطابق یافتن

همه ما به تطابق یافتن و پذیرفته شدن تمایل فراوان داریم. ما دوست داریم احساس کنیم متعلق به یک موقعیت اجتماعی خاصی هستیم. ما از مد تبعیت می کنیم و همان ارزش هایی را که دیگران دارند، می پذیریم و آنها را بیان می کنیم تا نشان بدهیم ما هم یکی از اعضای گروه هستیم. ما همیشه سعی می کنیم از سوی دیگران ارزشمند قلمداد شویم و به هیچ وجه مایل نیستیم بی ارزش جلوه کنیم. به عنوان مثال مردان سعی می کنند خودشان را با باورهای کلیشه ای فرهنگی وفق بدهند که در آن سخت بودن، رقابتی بودن، قوی بودن، مستقل بودن و بروز ندادن احساسات (که می تواند نشانه ای از ضعف به شمار رود) مطرح است و در واقع مردان با ارائه چنین رفتارهای قالبی مرد بودن خود را نشان می دهند. در عوض از زنان انتظار نمی رود که رفتارهای رقابت انگیز و پرخاشگرانه داشته باشند. و یا دارای رفتارهای جنسی بسیار قوی باشند، بلکه انتظار این است که از نظر جنسی کمرو و محجوب، مهربان، جذاب، دوست داشتنی، غیر پرخاشگر، حساس و لطیف باشند. زنان ممکن است از اینکه نتوانند خودشان را به معیارهای دیگران برسانند، احساس خجالت کنند. در اطراف ما ارزش ها و معیارهایی وجود دارند که اگر بخواهیم شرمنده نشویم و فردی ناهنجار نباشیم، باید خودمان را با آنها وفق دهیم. ما ممکن است برای رهایی از احساس خجالت، همرنگ دیگران شدن و عضو خوب جامعه بودن کارهای خاصی را انجام بدهیم، حتی اگر احساس کنیم که کاری که انجام می دهیم غیراخلاقی است.

ج ـ حملات مستقیم

ما همچنین می دانیم وقتی به کودکان و بزرگسالان گفته می شود احمق و بد هستند، مستقیما احساس شرم می کنند، یا وقتی به آنها گفته می شود ناسازگارند وکسی آنها را دوست ندارد، و وقتی مورد حمله ی جسمانی قرار می گیرند، احساس شرمندگی می کنند. در واقع، بعضی از مردم با شرمنده کردن عمدی دیگران، سعی در کنترل آنها دارند. بنابراین احساس شرم تنها ناشی از تایید نشدن و دریغ داشتن تمجید و تحسین نیست، بلکه همچنین از حملات مستقیم کلامی و جسمانی نیز ناشی می شود.


روش های اجتناب از شرم و خجالت

روش های زیادی برای اجتناب از این امر وجود دارد که در اینجا به تعدادی از آنها اشاره می کنم:

جبران ـ جبران مستلزم تلاشی است که به خودتان ثابت کنید فرد خوب و توانایی هستید و از قرار گرفتن در موقعیت هایی که احساس حقارت می کنید، بپرهیزید. گاهی ما درگیر رقابت شدیدی می شویم که در آن می خواهیم ارزش و اعتبار خودرا به دیگران اثبات کنیم. این امر مثل این است که به طور دائم تلاش کنیم چیزی را درست کنیم یا چیزی را به اثبات برسانیم. البته با این کار سعی در اثبات این موضوع داریم که ما به هیچ وجه حقیر، بد و بی کفایت نیستیم و بنابراین بیش از طرد شدن، پذیرفته می شویم.

پنهان کاری ـ این حالت زمانی اتفاق می افتد که فرد از آنچه به طور بالقوه شرم آور است، اجتناب می کند یا خود را پنهان می سازد. احساس شرم از بدن ممکن است منجر به شکل های مختلف پنهان کردن بدن شود. در مورد احساسات شرم آور ممکن است ما حتی احساس خود را نیز پنهان کنیم. وقتی ما سعی می کنیم بدین شکل با شرم خود مدارا کنیم، زندگی مان همیشه در پنهان کاری سپری خواهد شد. و حتی ممکن است خیلی چیزها را از خودمان نیز پنهان کنیم. حتی می توانیم خاطرات خود را بدین علت که دانستن و احساس کردن آنها دردناک است، سرکوب نماییم. گاهی برای مقابله با شرم ممکن است از خندیدن استفاده کنیم. یعنی برای منحرف کردن توجه دیگران، به هنگام احساس شرم، سعی می کنیم لطیفه ای بگوییم و بخندیم. ما زمانی از لطیفه گویی استفاده می کنیم که احساس کنیم مسئله خیلی جدی نیست، و این امر می تواند گاهی مفید باشد، ولی استفاده از خنده برای اجتناب از شرم ممکن است منجر به احساس پوچی در درون خودمان بشود.

حمله و خشونت ـ استفاده از حمله و خشونت برای جبران احساس خجالت، حالت انتقام جویانه دارد. خشونت، بویژه در میان مردان که اغلب به عنوان راهبرد اجتناب از شرم به وجود می آید، شکلی از حفظ موقعیت است. در این روش از این نوع عبارات زیاد شنیده می شود، “اگر مرا شرمنده کنی، تو را خواهم زد یا به تو آسیب خواهم رساند”. فرهاد در مدرسه هنگام دزدی گیر افتاده بود. وقتی پدرش از موضوع باخبر شد، کتک جانانه ای به او زد. آنچه در اینجا اتفاق افتاد این بود که پدر فرهاد احساس شرمندگی فوق العاده ای از رفتار پسرش می کرد و معتقد بود پسرش او و خانواده اش را رسوا کرده است. او به این علت که قادر نبود شرم خود را تشخیص دهد و با آن مدارا کند، به راحتی خشم و غضب خود را بر سر پسرش خالی کرده بود. البته این امر با احساس شرم و خشم فرهاد نیز ترکیب شد. اگر پدر فرهاد این چنین از رفتار پسرش خجالت زده نشده بود و در مقابل، برای کمک کردن به او تلاش می کرد و به دنبال دلیل می گشت، می توانست آرام بنشیند و بررسی کند که دزدی پسرش به چه دلیل بوده است.

فرافکنی ـ فرافکنی به دو طریق به کار برده می شود. در نوع اول آن یعنی ذهن خوانی، ممکن است به آسانی عقاید و دیدگاه های شخصی خودتان را به دیگران بیفکنید. بنابراین اگر فکرکنید عملکردتان چندان خوب نیست و به خودتان به عنوان فردی شکست خورده برچسب بزنید، اعتقاد پیدا می کنید که دیگران هم درباره شما چنین فکری دارند. شما می پندارید فردی دوست داشتنی نیستید و بنابراین فکر می کنید که دیگران هم همین تصور را درباره شما دارند. شما فکر می کنید گریه کردن نشانه ضعف و ناتوانی است و تصور می کنید که دیگران نیز همین گونه می اندیشند.

نوع دفاعی تر فرافکنی مربوط به چیزهایی درباره خودتان می شود که از آنها وحشت یا نفرت دارید. شما این ها را از خودتان پنهان می کنید، اما آنها را در دیگران می بینید. بنابراین دیگری یا دیگران ضعیف و شرمنده دیده می شوند، نه شما. به عنوان مثال، محکوم کردن تمایلات همجنس خواهی، ممکن است روشی باشد که ما از آن استفاده می کنیم تا منکر وجود چنین احساساتی در خودمان شویم، و آنها را تنها در دیگران می بینیم که ممکن است مورد حمله قرار بگیرند. گاهی افراد آزارگر از احساسات آسیب پذیری خودشان نفرت دارند و لذا این احساسات را در دیگران می بینند و به آنها حمله می کنند. در واقع این افراد، آن جنبه هایی را که در خودشان پست و حقیر می دانند فرافکنی می کنند. شوخی ها و لطیفه های جنسی و نژادپرستانه می تواند نتیجه چنین امری باشد. اگر مردم از شما انتقاد می کنند یا شما را مورد حمله قرار می دهند، احتمالاً بدین دلیل است که آنها چیزی را در شما می بینند که دوست ندارند در خودشان باشد.



سیاوش جمالفر، روان شناس، عضو جامعه روانکاوی انگلستان