شهروند ۱۱۷۹

وقتی می گوییم که رمز موفقیت در شکست خوردن است، افراد افسرده غالباً متعجب می شوند. بسیاری از مشکلات ما ناشی از موفقیت و خوب انجام دادن کارها نیست، بلکه حاصل شکست و درست انجام ندادن کارهاست. شیوه ی کنار آمدن ما با ناامیدی و موانع می تواند نقش عمده ای در افسرده شدن ما داشته باشد، بویژه اگر درگیر حمله به خویشتن و انزجار از خود باشیم. یادگیری اینکه چگونه شکست بخوریم، بدون اینکه به خود حمله کنیم، یکی از روش های مفید برای کنترل خلق و خوی ما است. یکی از دلایل اینکه شکست برای ما به صورت مشکل جدی و عمده درمی اید این است که ما، شاید بدون اینکه متوجه باشیم، افرادی کمال گرا و رقابتی شده ایم که فکر شکست برایمان فاجعه است. باید خاطرنشان کنم که اگر گاهی به افراد کمال گرا اشاره می کنم، صرفاً به منظور ساده کردن امر است، درحالی که درست تر این است که به روش های کمال گرایان اشاره کنم. در واقع زمانی که افسرده می شویم، بیشتر دارای افکار کمال گرایی می شویم. قبل از آنکه به موضوع کمال گرایی بپردازم، بسیار بجا و مفید است که بگویم شکست خوردن قسمتی از زندگی و غیر قابل اجتناب است. درباره ی یادگیری هر مهارت جدیدی فکر کنید: مثلاً یادگیری نواختن پیانو، تنیس بازی کردن و از این قبیل یا کودکی که می خواهد راه رفتن یاد بگیرد. ولی در شروع کار این احتمال وجود دارد که شکست ها به مراتب بیشتر از موفقیت ها باشند. برای مثال هرگز دیده نشده است کودکی بتواند با اولین تلاش راه برود، اما وقتی بزرگتر می شویم، موقعیت هایی در زندگی ما به وجود می آید که از خودمان انتظار داریم در همان ابتدا و با اولین تلاش کارها را درست و خوب انجام بدهیم که البته این امر در زندگی بشر امکان پذیر نیست. اگر بتوانیم با شکست کنار بیاییم و از آن وحشت زده نشویم، احتمال موفقیت ما در آینده بیشتر خواهد شد و می توانیم دراین جریان آرامش بیشتری داشته باشیم. کمال گرایی و رقابت طلبی به همراه خواسته ها و آرزوهای غیر واقع گرایانه از جمله دلایلی هستند که نشان می دهند چرا شکست خوردن این قدر می تواند سخت و دشوار باشد. اگر شما بیش از حد نگرش های کمال گرایانه داشته باشید، به آسانی با شکست های بسیاری روبرو خواهید شد، برای اینکه کامل بودن بسیار دشوار است.

کمال گرایی، از بعضی جهات با داشتن آرزوها و آرمان های سطح بالا و این اعتقاد که ما باید به آنها برسیم که در غیر این صورت، فردی بی ارزش و بدی خواهیم بود، مرتبط است. با وجود این کمال گرایی اندکی پیچیده تر از این است. تحقیقات نشان داده است که سه نوع کمال گرایی وجود دارد:


کمال گرایی معطوف به خود

در اینجا به معیارهای سطح بالا و نیاز به کامل بودن توجه می شود. وقتی افراد نمی توانند به این معیارها برسند، به شدت از خود انتقاد می کنند و خشم و ناکامی بسیاری را متحمل می شوند، که در نهایت به افسردگی ختم می شود.


کمال گرایی معطوف به دیگران

در این نوع کمال گرایی، افراد معیارهای سطح بالایی را از دیگران می طلبند. چنین افرادی اگر ببینند دیگران نمی توانند خوب عمل کنند و به معیارهای تعیین شده برسند، از دست آنها خشمگین می شوند. این افراد کمال گرا اغلب بیش از توجه به این نکته که دیگران چقدر خوب هستند و چه نکات مثبتی دارند، بیشتر در جستجوی این هستند که آنها تا چه حد از معیارها فاصله دارند.


کمال گرایی تعیین شده از طرف اجتماع

در این حالت افراد معتقدند که دیگران معیارهای سطح بالایی را از آنها انتظار دارند و اگر نتوانند به این معیارها برسند، طرد خواهند شد یا شرمنده و خجالت زده می شوند. در اینجا این سئوال مهم مطرح می شود که کمال گرایی تا چه حد می تواند باعث ایجاد برخی از افسردگی ها شود؟ یکی از دلایل کمال گرایی ترس از شکست است. این امر با جنبه رقابتی شخصیت ما در ارتباط است. ممکن است ترس از شکست مشکل واقعی در کمال گرایی محسوب شود، بویژه اگر فردی مستعد خود انتقادی شدید باشد. همچنین این امکان وجود دارد که کمال گرایی منجر به موارد فراوان ناامیدی و شکست بشود و این احساس شکست منجر به افسردگی گردد.


رقابت طلبی

آیا شما از اینکه فردی متوسط هستید خوشحالید؟ اگر کسی بگوید که شما عاشق، همسر، شوهر، پزشک، راننده یا آشپزی متوسط هستید چه احساسی خواهید داشت؟ احتمالاً زمینه هایی در زندگی شما وجود دارد که از اینکه در آنها در حد متوسط هستید، احساس رضایت می کنید، و اگر در انجام دادن بعضی کارها خیلی ضعیف باشید، متوسط بودن ممکن است واقعاً برای شما خوب باشد. با این حال، آیا از اینکه در تمام زمینه ها متوسط باشید، احساس رضایت می کنید؟ اگر شما برای عده ای غذا بپزید و آنها به شما بگویند که از غذای متوسط شما متشکریم، آیا احساس خوشحالی خواهید کرد؟ اگر با کسی رابطه ی عاشقانه برقرار کنید، بعد متوجه شوید که او رفتار عشق ورزی شما را در حد متوسطی احساس کرده است، خوشحال خواهید شد؟ بسیار خوب، شاید چنین باشد، اما ما اغلب دوست داریم ممتاز و برجسته باشیم، حداقل در بعضی از افراد. و در بسیاری از موارد گفتن این مطلب به کسی که شما فرد متوسطی هستید، گاهی نوعی توهین و تحقیر در نظر گرفته می شود و چنین فردی ممکن است بگوید: چی، فقط متوسط؟

می توانید از طریق پرسیدن از خودتان دریابید که میزان رقابت طلبی شما چقدر است و در چه زمینه هایی از زندگی تان به دلیل متوسط بودن خود احساس رضایت نمی کنید یا در چه زمینه هایی از زندگی تان به دلیل آنچه دیگران دارند، یا آنچه انجام می دهند و به دست می آورند، دلواپس و نگران می شوید؟ پاسخ شما به این موارد زمینه های رقابتی شما را نشان خواهد داد. این سائق رقابتی، یعنی موفق بودن از نظر اجتماعی، و در نظر گرفته شدن به عنوان فردی ممتاز می تواند در افسردگی نقش داشته باشد .

بعضی از اشکال کمال گرایی با رقابت طلبی در ارتباط است. کمال گرایان رقابتی تمایل دارند زندگی را نوعی رقابت ببینند. این افراد به شدت تلاش می کنند همانند دیگران باشند، تا حد زیادی بر آنچه دیگران انجام می دهند یا فکر می کنند، متمرکز می شوند و علاقه مندند جملاتی مانند این بگویند:”وقتی دیگران می توانند این کار را بکنند، پس من هم بایستی بتوانم”. آنها همیشه در حال مسابقه دادن هستند تا خود را هم سطح دیگران کنند و ترس عمده ی آنها این است که نتوانند همانند دیگران خوب باشند و اینکه مبادا بی کفایت و حقیر پنداشته شوند. آنها همیشه در حال مسابقه دادن با دیگران هستند و وقتی می بینند دیگران خیلی بهتر از آنها عمل می کنند، افکار و احساسات منفی آنها شعله ور می شود. بعضی از کمال گرایان معتقد هستند که همیشه باید فردی ممتاز، ویژه و بی همتا بود. چنین افرادی به هیچ وجه دوست ندارند نفر دوم باشند و خیلی ناراحت می شوند اگر دیگران بهتر از آنها باشند. معیارهایی که این نوع افراد برای خود تعیین می کنند برگرفته از محیط و افراد دور بر خود است. از این جهت این افراد در مورد اینکه دیگران درباره ی آنها چه فکر می کنند، خیلی حساس هستند. رفتار کمال گرا به وسیله ی موقعیت های اجتماعی که حالت رقابت انگیز دارند، برانگیخته می شوند. بسیاری از افراد مضطرب از نظر اجتماعی احساس می کنند که بایستی جالب و ممتاز باشند، کسل کننده و متوسط بودن برای آنها سخت و طاقت فرسا است و به همین منظور به طور دائم رفتار خود را کنترل می کنند که همین امر نیز باعث بالا رفتن اضطراب آنها می شود و ارتباط برقرار کردن و گفتگوی ساده با آنها را بسیار دشوار می کند. تصور کنید به یک میهمانی می روید و هر وقت می خواهید چیزی بگویید، فکر می کنید که اگر من این را بگویم، برای دیگران بسیار کسل کننده خواهد بود. این موضوع اصلاً جالب نیست. من نمی خواهم توجه دیگران را به خود جلب کنم و آنها ترجیح خواهند داد با فرد دیگری صحبت کنند. نتیجه ی این گفتگوی درونی این می شود که واقعاً احساس اضطراب کنید، و البته این همان چیزی است که برای افراد مضطرب از نظر اجتماعی اتفاق می افتد. تصورات آنها در زمینه ی گفتگو و صحبت با دیگران به قدری آرمانی و خیالی است که آنها احساس می کنند که اگر نتوانند در این زمینه خوب عمل کنند، از سوی دیگران طرد خواهند شد.

با وجود تصور بسیاری از مردم، کمال گرایی، موفق بودن، همواره هم سطح دیگران بودن، و برنده شدن، در صورتی که بخواهید به طور منطقی زندگی عادی و سرشار از خوشی داشته باشید، نمی تواند چندان کارساز و مفید باشد. نکته ی بسیار جالبی که روان شناسان معتقد هستند این است که کمال گرایان هیچ گاه اوقات خوب و لذت بخشی ندارند. آنها مستعد ابتلا به افسردگی، اضطراب و زودرنجی هستند و از بسیاری از جهات دیگر، از قبیل بی اشتهایی و مشروب خواری در رنج و عذاب هستند. و دلیل این ناراحتی این است که شکست ها و عقب نشینی ها باعث شعله ور شدن احساس خشم و حمله به خوشتن می شوند. این افراد به طور بسیار ناامیدکننده ای شکست می خورند.


به کارگیری بیشترین تلاش

در اینجا نکته ی بسیار مهمی وجود دارد که ما می دانیم که حداکثر تلاش برای رسیدن به هدف بهترین عقیده است. اگر چیزی ارزش انجام دادن داشته باشد، بنابراین می ارزد که در این زمینه تلاش کرد، ولی مشکل عمده در این مورد این است که چقدر تلاش؟ اگر حتی در شبانه روز بیست ساعت کار کنیم، ممکن است بگویید من نیاز به بیست و یک ساعت دارم. اگر کمال گرایان شکست بخورند، می گویند اگر آنها می توانستند بیشتر کار کنند، بهتر می شد. مسئله روشن است، هدف ها فرد را وادار می کنند به پیش بروند و به حرکت خود ادامه دهند. حتی اگر شما برای انجام دادن کاری تلاش زیادی هم بکنید کمال گرایان خواهند گفت، می توانستید بیشتر از این تلاش کنید. فرهاد برای گذراندن امتحاناتش سخت مطالعه می کرد و نمرات قابل قبولی هم می گرفت، ولی همه ی نمراتش بالا نبودند. حتی اگر فرهاد ساعت ها در طول روز به مطالعه می پرداخت، باز پدر و مادرش می گفتند او می بایست بیشتر از اینها تلاش و مطالعه می کرد. فرهاد نمی توانست غیر منطقی بودن آن را دریابد، ولی بالاجبار نظر پدر و مادرش را پذیرفت و احساس گناه و شرمندگی کرد. والدین او به این نکته توجه نداشتند که او چقدر تلاش کرده بود، بلکه فقط متوجه اوقات بسیار اندکی بودند که او از مطالعه کردن دست می کشید. ممکن است فرهاد بعدها در زندگی با این مشکل روبرو شود که برای انجام دادن یک کار چه مقدار تلاش لازم و منطقی است. مشکل دیگری که کمال گرایان دارند این است که آنها درباره ی خودشان و دیگران براساس نتایجی که از کارشان به دست می آورند قضاوت می کنند، نه براساس و پایه ی تلاشی که به کار برده اند. از نظر آنها اگر تلاشی به نتیجه ی مطلوب و دلخواه نرسد، به اندازه ی کافی مناسب نبوده است.


انجام دادن کامل کارها

تینا کدبانوی خانه بود. او اغلب فکر می کرد که تمام مدت در خانه اسیر شده است. او مجبور بود خانه را تمیز نگه دارد، بچه ها را به مدرسه ببرد، و هیچ وقت فرصتی برای کارهای دیگر نداشت. عقیده ی او این بود که من باید همه ی کارها را انجام بدهم. غیر از این افکار دیگری هم در ذهن او وجود داشت، از جمله اینکه اگر من کاری انجام ندهم، انتظارات دیگران را زیر پا گذاشته ام. دیگران از من انتظار دارند که خودم این کارها را انجام بدهم. چون زنان دیگر هم همین کارها را انجام می دهند و در ضمن بیرون از خانه هم کار می کنند. بنابراین اگر نتوانم خودم را در سطح دیگران حفظ کنم خیلی بی کفایت هستم. مسئله ی دیگری که در اینجا وجود داشت این بود که تینا به هیچ وجه اجازه نمی داد شوهرش در انجام دادن این کارها به او کمک کند، زیرا او خانه را قلمرو خود می دانست که باید کارهایش را خودش انجام بدهد. با این همه، اگرچه شوهرش مشتاق کمک کردن بود، اما وقتی تینا به او این اجازه را می داد، کارهای او را قبول نداشت و آنها را کامل و بی عیب نمی دانست. نگرش کمال گرایی تینا بدین معنی بود که کوشش های دیگران برای کمک کردن به او رضایت بخش نبودند. تینا از اینکه می دید به کمک های شوهرش نیاز دارد، احساس گناه می کرد و آن را نشانه ی بی لیاقتی خود می دانست و این امر به مرور زمان تبدیل به افسردگی می شد.


سیاوش جمالفر، روان شناس، عضو جامعه روانکاوی انگلستان