ایکاش سیاست مان عین ادبیات مان می بود

اشاره: مسعود نقره کار (پزشک) متولد ۱۳۳۲ تهران است.  او از سال ۱۳۴۷ کوشش های نوشتاری خود را شروع کرد  و با چاپ مقالات ادبی، اجتماعی و نیز سیاسی در ایران و نیز خارج از ایران به عنوان نویسنده ای پرکار و جدی به کار پرداخته است. 

از جمله کارهای او می توان به رمان بچه های اعماق، و پنجره کوچک سلول من،  از سرزمین تلخ،  بسوزان عشق (مجموعه داستانها و یادداشتهای تبعید)،  مجموعه ۵ جلدی بخشی از تاریخ جنبش روشنفکری ایران، بررسی تاریخی و تحلیلی کانون نویسندگان ایران در تبعید، واپسین نامه ها (نامه های تیرباران شده ها)، روایت دو قتل سیاسی (۱۳۶۹)،  و نیز مقاله های بسیاری در سایت های اینترنتی و نشریات چاپی اشاره کرد.  دکتر نقره کار پیش از ترک ایران در عرصه علمی – پزشکی همچنین کتاب  و مقاله نوشته است.  او در زمینه مطبوعاتی نیز همکاری هایی داشته است  که از جمله می توان به همکاری ایشان با نشریه آرش به عنوان یکی از بانیان و پایه گذاران آن (تا شماره دهم) و نیز چاپ شهروند در فلوریدا (۲۰۰۶ -۲۰۰۵) اشاره کرد.

 

مسعود نقره کار

 

شنبه ۲۷ آگوست ۲۰۱۱، یادمان بیست و سومین سالگرد قتل عام تابستان ۶۷ در تورنتو برگزار می شود. سخنران اصلی این مراسم مسعود نقره کار است که در مورد “کشتار دگراندیشان در ایران”  سخن خواهد گفت. در همین پیوند شهروند پرسش هایی را با ایشان مطرح کرد. ضمن خوش آمدگویی به ایشان پاسخ های دکتر نقره کار را باهم می خوانیم.

  

شما در مقاله ها و مصاحبه ها یتان مطرح کرده اید که رژیم اسلامی مرتکب  ۶ کشتار از دگراندیشان و مخالفان سیاسی و عقیدتی خود شده است، چه ویژگی هایی کشتار تابستان سال ۶۷ را از سایر کشتارها متمایز کرده است که علاوه برتبلیغ و توجه و تمرکز فراوان روی  این کشتار از آن به عنوان “فاجعه ملی” نیز نام برده می شود؟ 

ـ حکومت اسلامی کشتار دگراندیشان و مخالفان سیاسی و عقیدتی اش را با نقشه و  برنامه ریزی مشخص و حساب شده، و سیاستی ویژه مرتکب  شده است. هر کدام از کشتارهای شش گانه ویژگی های خاص خود را دارند. ابعاد جنایت ها هم در تمامی این کشتار ها فاجعه بار و در سطح فجایع انسانی و ملی ست. کشتار سال ۶۷ را  اما ویژگی هایی  از سایر کشتارها (کشتارهای  سال های ۵۸-۵۷، سال های ۶۱-۶۰ ، کشتار در خارج از مرزهای جغرافیایی کشور، قتل های زنجیره ای و کشتار فعالان و هواداران جنبش سبز)، تا حدودی البته، متمایز می کند. این ویژگی ها  امکان و موقعیتی را سبب  شده اند که بتوان بر اساس آن ها  پرونده آمران و عاملان این جنایت را  به مصداق “جنایت علیه بشریت”  در دادگاه های بین المللی مطرح کرد و جنایتکاران را در این دادگاه ها به محاکمه کشاند.  البته واقعیت این است که نیروهای مخالف حکومت اسلامی در رابطه با روشنگری و پیگیری سایر کشتارها و دادخواهی  قربانیان و بازماندگان آن ها کم کاری کرده اند که امیدوارم جبران شود.

من به برخی از ویژگی های کشتار سال ۶۷ که سبب شده اند این کشتار به عنوان جنایت علیه بشریت مطرح شود، اشاره می کنم.  

 الف: کشتار سال ۶۷ یک نسل کشی بود. قربانیان به عنوان گروه های اجتماعی مشخص و با هویت معین به خاطر نظرات سیاسی و عقیدتی شان اعدام و در گورهای دسته جمعی به خاک سپرده شدند.

 

ب: کشتار ۶۷ یک قتل عام حکومتی (دولتی) ست. فتوای آیت الله خمینی به عنوان رهبر این حکومت، با آن لحن کینه توزانه و انتقام جویانه و ضد بشری، سند معتبری برای ارایه به مجامع بین المللی است، سندی که باعث  نسل کشی و قتل عام شده است.

ج: قربانیان کشتار سال ۶۷ زندانیان سیاسی و عقیدتی ای را در بر می گرفتند که سال ها در شکنجه گاه ها و زندان های حکومت اسلامی اسیر بودند. این قربانیان هیچ نقشی در رویدادها و تحول های سیاسی و رخدادهای نظامی ای که در خارج از زندان رخ داد نداشتند، و نمی توانستند داشته باشند. بهانه ها و دلایل حکومت اسلامی برای این قتل عام، که در فتوای آیت الله خمینی نیز عنوان شده، غیر مستدل است و واقعی نیستند.

د: زندانیان اسیر در بیدادگاه های حکومت اسلامی محاکمه و محکومیت هایی به آن ها تحمیل شده بود. آنان دوران محکومیت خود را می گذراندند و بسیاری از آن ها  حتی دوران محکومیت  شان به اتمام رسیده بود و در انتظار آزادی بودند. در این قتل عام حکومت اسلامی حتی به قوانین خود پایبند نماند.

ر: دادگاه ها بیدادگاه های تفتیش عقاید بودند. در این بیدادگاه ها  اتهام های حقوقی مشخص مطرح نبود. بر بنیان پاره ای مفاهیم دینی مثل نفاق و ارتداد قربانیان به مرگ محکوم شدند. کیفیت محاکمه ها  ناعادلانه و مغایر با قوانین بین المللی و حتی قوانین کشوری بودند. محاکمه های ۲تا ۳ دقیقه ای، بدون حضور وکیل مدافع، توام با فریب و شکنجه ی روانی (و گاه جسمی) قربانی انجام شد.

ز: تعداد قربانیان(حدود ۵ هزار نفر) و زمان کوتاه  قتل عام (کمتر از دو ماه)، این کشتار را در زمره قتل عام های بزرگ تاریخ قرار داده است.

و: به خانواده قربانیان هیچگونه اطلاعاتی در مورد چگونگی محاکمه قربانیان، زمان و نحوه ی اجرای احکام داده نشد، جسد قربانیان به بازماندگان آنان تحویل داده نشد و خانواده ها نیز از محل دفن قربانیان خود بی اطلاع بودند.

 

در بیست و سومین سالگرد کشتار جمعی زندانیان سیاسی در سال ۶۷ دست آورد نیروهای مخالف رژیم را در افشای این جنایت چگونه ارزیابی می کنید؟

ـ آمران و عاملان کشتار سال ۶۷  قصد داشتند مخفیانه و بدون سر و صدا قربانیان را قتل عام کنند. پیش از قتل عام تمامی  راه های  ارتباطی زندانیان با خانواده های شان و با خارج از زندان را  قطع کردند. به خانواده زندانیان اجازه ملاقات داده نشد و قطع ملاقات ها تا مدت ها بعد از قتل عام ادامه داشت. اعدام های دسته جمعی آنهم در زمانی کوتاه، انتقال اجساد با ماشین های یخچال دار حمل گوشت، دفن قربانیان در گورهای دسته جمعی، و  اعلام  درون حکومتی مبنی بر این که این کشتار از آن دست خط قرمزهایی ست که احدی حق نزدیک شدن به آن ندارد حکایت از این داشتند  که حکومت اسلامی می خواست بدون دردسر و سر و صدا قتل عام را به سرانجام برساند. ملاقات دادن به خانواده ها و تحویل پاره هایی از وسایل قربانیان به خانواده ها و پی بردن خانواده ها به فاجعه ای که بر زندگی شان آوار شده بود، سبب شدند تا  این خانواده ها خبر فاجعه را به خارج از کشور برسانند. ایرانیان خارج از کشور نیز بلافاصله  در میان ناباوری و اندوه، یکی از هولناک ترین رویدادهای تاریخ را پیشاروی مردمان جهان و مجامع بین المللی قرار دادند. افشاگری ها و روشنگری ها از همان سال ۶۷ آغاز شد، و امروز بر بنای روشنگری ها و تلاش های نیروهای مخالف حکومت اسلامی در خارج از کشور، پرونده این جنایت به عنوان جنایت علیه بشریت در برابر مردم جهان و مجامع بین المللی گشوده است.

در داخل کشور نیز خانواده های قربانیان، علیرغم فشارهایی که حکومت اسلامی بر آنان روا داشته است، از این فاجعه پرده برداشتند و شجاعانه به دادخواهی  و روشنگری برخاسته اند.   

 

یکی از موردهای مهم که پس از ۲۳ سال همچنان در هاله ای از ابهام قرار دارد شمار اعدام شدگان سال ۶۷ است گاه آمار از حدود ۴هزار تن تا ۷ هزار نفر در نوسان است به نظر شما آمار نزدیک به واقعیت کدام است؟ 

ـ مخفیانه بودن قتل عام و شتابی که جلادان برای محو آثار جنایت خود داشتند سبب شده اند که نتوان آمار دقیقی از تعداد قربانیان ارایه داد. تا کنون حدود ۴۴۸۵  نام و مشخصات اعلام شده است، و این می تواند آمار نسبتاً دقیقی باشد. البته آمارها و ارقام اعلام شده متعددند،  برای نمونه از طرف حکومتی ها  ارقامی “حدود چند صد نفر تا هزار نفر”، و از سوی برخی سازمان های سیاسی مخالف حکومت اسلامی  ارقامی حول و حوش ۳۰ هزار نفر اعلام شده است، به نظر می رسد رقم  حدود ۵ هزار نفر که مورد تایید بسیاری از جان بدر بردگان از این  قتل عام است به واقعیت نزدیک تر باشد. 

 

شما به مقوله ای به نام جنایتکاران تحصیل کرده در مقاله هایی پرداخته بودید. ممکن است در این ارتباط توضیح بفرمائید؟

ـ حکومت اسلامی پدیده ی نمونه واری ست، نمونه ای از نمونه وارگی اش این است که برخی  از شکنجه گران و قاتلانی که در خدمت این حکومت اند تحصیلکرده های امریکا و انگلیس و سایر کشورهای اروپایی هستند.  خب می دانید که حکومت های توتالیتر و مستبد در سطوح مختلف از تحصیلکردگان استفاده کرده اند، و یا تحصیلکردگان فراوانی به عشق جاه و مقام و پول، و حتی اعتقاد و باور سیاسی، در سطوح اجرایی سیاسی  و فرهنگی و علمی و پزشکی در خدمت حکومت های تمامیت خواه و خودکامه بوده و هستند، اما به ندرت شکنجه گر و قاتل تحصیلکرده در این دست حکومت ها وجود داشته است. در حکومت اسلامی اما مسلمانان تحصیلکرده و دانشگاهی به شکنجه گری و قتل نیز از برای اسلام عزیز و حفاظت از بیضه ی اسلام روی آورده اند(مثل سعید امامی و سید کاظم کاظمی و جواد لاریجانی و….) . من در چند مقاله به این دست جنایتکاران پرداخته ام، و در آینده نیز به نمونه های دیگر خواهم پرداخت. 

 

فکر می کنید ایران امروز در گستره ملی ظرفیت دمکراسی پذیری دارد؟

ـ به نظر من ظرفیت  دموکراسی پذیری در جامعه ی ما  با میزان فاصله گیری حکومت (و سیاست) از مذهب یا دین نسبت مستقیم دارد. در جامعه ی ما تا هنگام که مذهب (به ویژه تشیع)  در حکومت   نقش ایفا کند روی دموکراسی نخواهیم دید. علاوه بر نقش مذهب (و دین)  و ساختار دینی و مذهبی، ساختار فرهنگی و توسعه نیافتگی سیاسی و عدم رشد جامعه مدنی ظرفیت دموکراسی پذیری در جامعه را کم کرده اند. به احتمال می باید به همین دلایل و برخی دیگر از ویژگی های بافت و ساخت اقتصادی واجتماعی جامعه مان باشد که علیرغم تلاش ها و جانفشانی های بخش هایی از جامعه، و نیز جنبش های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی برای دستیابی به دموکراسی، هنوز به جایی نرسیده ایم.

 

لطفا کمی در مورد مشخصه های دمکراسی بگویید و نیز مسائلی را که ممکن است جلوی دمکراسی فرضی در ایران را سد کند، برشمرید.

ـ من آن تفسیر و تعبیری را قبول دارم که مشخصه ی دموکراسی را نظام سیاسی و اقتصادی، و روش زندگی ای می داند که در آن همه ی  حقوق سیاسی و اقتصادی و مدنی  و اعتقادی (مذهبی و غیر مذهبی) رعایت و تامین شود. آزادی های اجتماعی و فردی افراد جامعه محترم شمرده  شود. بحث مشارکت سیاسی آحاد ملت و رقابت آزاد سیاسی،  انتخابات آزاد و حکومت اکثریت هم قبول، اما پذیرش و رعایت حقوق اقلیت و تحمل دگراندیشی و مخالفت  مهمترین  مشخصه هایش باشند.

البته می دانید که الان ماشاءالله در باب مشخصه های دمکراسی نوشته وگفته شده است و دموکراسی هم در میهن ما سرنوشت اشعار حافظ را پیدا کرده است، هر از چند گاهی  تفسیرها و تعابیر گونه گون در باب مشخصه ها منتشر می شود و کار به آنجا رسیده است  که مشخصه های دموکراسی از دیدگاه “امام خمینی” منتشر شده است و از قول این موجود هم حق آزادی یکی از مشخصه های دموکراسی اعلام شده است. می بینید! آیت الله خمینی هم در باب آزادی و مشخصه های دموکراسی سخن گفته است، در واقع  کاری کرده است که اگر  آدم بخواهد درباره مشخصه های دموکراسی حرفی بزند دچار شرمندگی و عذاب وجدان شود.  

در مورد موانع و سد های راه دستیابی به دموکراسی می باید این عوامل را در سطوح مختلف بررسید، من به برخی از این سطوح اشاره می کنم:

الف ـ در سطح حکومتی. در شرایط کنونی حکومت اسلامی به عنوان استبداد دینی متمرکز و تمامیت خواه، بزرگترین مانع در راه تحقق دموکراسی در میهنمان است. همین جا بگویم که  نهاد مذهب ( دین)  در میهنمان همیشه دستی در حکومت داشته و بر میزان جباریت نظام های سیاسی افزوده است، این  نهاد در جامعه ی ما  سبب ساز بروز عدم تحمل دگراندیشی و مخالفت شده  و نقش آزاده و آزادی کشی  ایفا کرده است. تلاش “روشنفکران دینی” برای اصلاح این مذهب اگر به جایی برسد کمک بزرگی برای برداشتن این مانع و سد خواهد بود.

ب ـ  در سطح مخالفان و اپوزیسیون حکومت ها. اپوزیسیون های حکومت های خودکامه در میهنمان خود به عنوان سد راه دموکراسی در میهنمان عمل کرده اند(عمل کرده ایم). مخالفان حکومت های خودکامه و ضد دموکراتیک در جامعه ما غالباً خود نیز غیر دموکراتیک بودند و (هستند) و این نیز خود مانعی  در راه  دستیابی به دموکراسی بوده  و هست.

ج  ـ در سطح جامعه نیز  پاره ای از عناصر ساختار فرهنگی و ساختار دینی (مذهبی) موانع راه دستیابی به دموکراسی بوده و هستند، وجود پدیده ی عدم تحمل دگراندیشی و مخالفت سیاسی و عقیدتی و مسایلی مثل ویژگی های جغرافیایی، نقش بیگانگان(فاکتور های جهانی) در جامعه و…. نیز در زمره ی این موانع اند.

د: برخی از ویژگی های شخصیتی، روانی و رفتاری روشنفکران سیاسی، فرهنگی و فلسفی  نیز سد راه رسیدن به دموکراسی در میهنمان هستند. برای نمونه به بی تعادلی، حس ممتاز بودن و خودشیفتگی بدخیم  تا حد در غلتیدن به خودمحوری و خودحق بینی و خودخواهی بیمارگونه همراه با گروه گرایی و فرقه گرایی و…….. می توان اشاره کرد.

 

بخشی از اپوزیسیون معتقدند که به هیچ عنوان جمهوری اسلامی قدرت اصلاح پذیری ندارد و با براندازی موافقند و بخشی دیگر اصلاح پذیری را همچنان محتمل می دانند و به همین دلیل با رفرم موافقند، تا چه حد فکر می کنید این دو بخش بتوانند از مرحله شعار و خائن و خادم خواندن یکدیگر دور شوند و به عنوان دو نیروی مسئول و جدی اپوزیسیون آمادگی ایجاد یک بحث و گفت و گوی زنده و خلاق را داشته باشند؟ 

ـ سالیانی ست که در باب نزدیکی نیروهای مخالف حکومت اسلامی، حتی در حد دیالوگ، بحث و گفت وگو شده، و می شود اما در عمل  نمره ی همه ی ما (اپوزیسیون را عرض می کنم) در این رابطه صفر است. در باب دلایل عدم موفقیت در این عرصه هم  آنقدر نوشته و گفته و فلسفیده شده که واژگانی مثل خائن و خادم، خودمحوری و خودحق بینی، فرقه گرایی و گروه گرایی، اتحاد عمل و جبهه و اتحاد و….و ده ها واژه و مفهوم و مقوله ی دیگر در این راستا از دست جریان های اپوزیسیون حکومت اسلامی ذله شده اند!  خیلی ها  هم هی دم از عدم آمادگی شرایط عینی برای نزدیکی نیروهای “جگر زلیخایی” اپوزیسیون می زنند، که به نظر من درست نیست و اشکال در ذهنیت این نیروها و ویژگی های شخصیتی و روانی (و رفتاری) افراد شکل دهنده ی این نیروها به ویژه رهبران شان است. متاسفانه خودمحورترین ها و فرقه گراترین ها نیز بهترین اساتید نقد خودمحوری و فرقه گرایی شده اند.

اما در مورد آن “دو بخش” که اشاره کردید به گمان من قضیه کمی متفاوت است چرا که بخشی از”اصلاح طلبان”، در زمره ی اپوزیسیون حکومت اسلامی قرار نمی گیرند، این بخش می خواهد همین هیولا حکومت کند اما با اصلاح و دوتیغه کردن  شوارب و روی چانه و زیر گردن اش، تا شاید بتوان در هیبت انسان قالب اش کرد. خب این برداشت از اصلاح و رفورم کار نزدیک شدن و بحث و گفت وگوی زنده و خلاق را کمی مشکل تر می کند. بحث بر سر پذیرش رفورم و اصلاح نیست، کدام اهل سیاست را سراغ دارید که مخالف اصلاح و رفورم باشد؟ من که کسی را نمی شناسم. بحث بر سر این است که چگونه رفورم و اصلاحی، و با کدام هدف و چشم انداز. من خودم موافق رفورم و اصلاح هستم، اما با چشم انداز یک تغییر ساختاری و بنیادی و انحلال حکومت اسلامی و جایگزینی یک الترناتیو دموکراتیک به جای آن. و چه انسانی و آرمانی خواهد بود که این امر مسالمت آمیز و بدون خشونت  و بدون ریختن یک قطره خون حتی از دماغ حکومت گرانی که سبب ساز اصلی خشونت هستند، صورت پذیرد. ضمن اینکه به یاد بیاورید که این”اصلاح طلبان” بودند که روزهای آغازین جنبش سبز- که یابو ورشان داشته بود-  انحصار طلبانه بساط خط و خط کشی پهن کردند و از راندن دیگران از صفوف شان دم زدند. با این حال من آرزو می کنم شرایطی مهیا شود که با همین دست جماعت هم بتوان متمدنانه به گفت وگو و بحث و تبادل نظر نشست و برای برچیدن بساط خودکامگی  همکاری و هماهنگی کرد.

 

جنبش سبز امروزه در چه مرحله و جایگاهی قرار دارد؟

ـ اگر منظور از جنبش سبز آن جنبش سبزی ست که سبزیت اش را به سبزعلوی ربط دادند و آرمان اش را هم بازگشت به “دوران طلایی امام خمینی”  اعلام کردند، به نظر من آن جنبش مرحوم شده است. آن “دوران طلایی”، به عنوان دوران جنون و توحش و جنایت و ویرانگری، به نام آیت الله خمینی ثبت شده است و بخش آگاه جامعه نیز هنوز بهت زده و ناباورانه با کابوس های آن دوران شکنجه می شوند. جنبشی که استراتژی اش بازگشت به چنان دورانی بود، طبیعی بود که سخن سرایی اش درباره مفاهیمی مثل آزادی و دموکراسی و مدنیت و حقوق بشر نیز ساده لوحانه (و تا حدودی فریبکارانه) جلوه کند، چنین جنبشی خودش  نخستین فاتحه خوان گوراش  بود.(که البته آقایان موسوی وکروبی هم  با اندکی شرمندگی در این فاتحه خوانی شرکت کردند). بنابراین به نظر من آن جنبش سبز به دلیلی که اشاره کردم مرد، اما جنبش سبز زنده است، جنبش سبزی که جنبشی ضد دیکتاتوری، آزادیخواهانه و فرامذهبی و فرا ایدیولوژیک است، جنبشی که رنگین کمانی از دیدگاه ها و نظرهای  سیاسی و عقیدتی متنوع و متکثر، و برایند جنبش های گونه گون سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، مذهبی (دینی) و قومی بوده و هست. این جنبش زنده است، آتش زیر خاکستر است  که  سرکوب وحشیانه آن را به مرحله ی شکست و عقب نشینی موقت  کشانده است.

 

تازه ترین کتاب شما، کتابی ست دو زبانه برای گروه سنی ۸ تا ۱۰۰ سال با عنوان”دنیا خانه ی من است”. ممکن است توضیح دهید، این چه کتابی ست که چنین گروه سنی بزرگی را پوشش می دهد؟

ـ در تعیین این گروه سنی البته اندکی طنز و شیطنت هم هست، اما به گمان من موضوع داستان برای گروه های سنی مختلف قابل فهم و فکر است.

این داستان حکایت کودکانی ست که خانواده آنان از کشورهای مختلف جهان به امریکا مهاجرت کرده اند. این کودکان که در امریکا متولد شده اند بعد از گفتن درباره خانواده ها و کشورهای شان ـ  البته همراه با دوست امریکایی شان ـ به این نتیجه می رسند که دیگر در صحبت هایشان از کشورهای شان کمتر حرف بزنند و اگر کسی درباره ملیت شان پرسید بگویند؛ اهل دنیا هستند و دنیا خانه ی آن هاست.

 

شما در عرصه های مختلف ادبی و سیاسی کار کرده و کتاب ها و مقاله های بسیار نوشته و منتشر کرده اید. خودتان مسعود نقره کار را بیشتر دلبسته کدامیک می دانید؟

ـ من دلبسته ی ادبیات هستم که  بیشتر از جنس انسان و عشق است، و آدمی را حتی آنجا که از نفرت و مرگ می گوید به عشق و زندگی نزدیک  می کند. سیاست بسان وظیفه و مسئولیت با من است. ادبیات عشق من است. سیاست آدمی را دنده پهن و پوست کلفت و بی رحم  می کند، کاری که از عهده ادبیات برنمی آید. ایکاش سیاست مان عین ادبیات مان می بود!