رژیمی که زن را سنگسار می کند دون شأن بشر است

مینا احدی، فعال سیاسی و عضو کمیته مرکزی حزب کمونیست کارگری ایران است. او چهره ی اصلی کمیته های بین المللی علیه اعدام و سنگسار  است. مسئول سازمان اکس مسلم در آلمان و چهره ی سرشناس منتقد اسلام سیاسی در اروپاست.

مینا احدی در ابهر متولد شد و در همان شهر تحصیل کرد و در دانشگاه تبریز، پزشکی می خواند که انقلاب آغاز شد. او در مبارزات فعالانه شرکت کرد. بعد از روی کار آمدن حکومت اسلامی علیه فرمان حجاب اجباری به خیابان رفت و تظاهرات بزرگی را سازمان داد.

مینا احدی می گوید:”من که آن زمان دانشجوی رشته پزشکی بودم به خاطر اجباری کردن حجاب  به رژیم اسلامی اعتراض کردم. من و همسرم هر دو از ابتدا رژیم اسلامی را قبول نداشتیم و علیه آن فعالیت می کردیم. او دانشجوی فیزیک بود. یک سال از ازدواجمان نگذشته بود که خانه مان مورد هجوم قرار گرفت. من اتفاقی خانه نبودم. همسرم اسماعیل یگانه دوست، همراه با امجد و ماجد مصطفی سلطانی و هوشنگ توحیدی و یکی از فعالین کارگری به اسم رضا دستگیر و در سال ۶۰ در زندان تبریز اعدام شدند. من یک سال در تهران مخفیانه زندگی کردم و بعد به کردستان رفتم و ده سال در کردستان بودم تا اینکه در سال ۱۹۹۰ به وین پناهنده شدم.”

مینا احدی صبح شنبه ۱۲ مارچ در راهپیمایی روز جهانی زن با تورنتویی ها همراه شد

مینا احدی بیش از هر چیز برای فعالیت هایش علیه اعدام مشهور شده. در حال حاضر در کلن آلمان زندگی می کند و دو دختر دارد که هر دو در اتریش به دنیا آمده اند.

مینا احدی به تورنتو آمد و روز شنبه ۱۲ مارچ در سالن کتابخانه نورت یورک به مناسبت روز جهانی زن سخنرانی داشت. ما هم از این فرصت استفاده کردیم و با او گفت وگویی انجام دادیم. با اینکه در یک پرواز طولانی از اروپا آمده بود، اما روز جمعه یکراست از فرودگاه به دفتر شهروند آمد و مانند دیگر عکس ها و مصاحبه هایش، علیرغم خستگی همچنان خوش رو بود و تمام مدت لبخند بر لب داشت.

او از اعدام، سنگسار، مسئله زنان، اِکس مسلم، حقوق ملیت های ایران و جنبش سبز گفت.  

*** 

خانم احدی، شما در مخالفت با اعدام و سنگسار بسیار فعال هستید. یکی از دلایل آن می تواند اعدام همسر شما و هزاران جوان مثل او که من آنها را فرزندان آفتاب و باد می خوانم، باشد. دلیل دیگری که شما اینقدر نسبت به مسئله اعدام حساس هستید، چیست؟

ـ من فعال سیاسی بودم و جزو آن نسلی هستم که از اول حکومت اسلامی را قبول نداشتم. برای همین بعد از اعدام همسرم ده سال به کردستان رفتم و آنجا پیشمرگه بودم و آنجا در زمینه های مختلف فعالیت می کردم. یک بخش کارم در رادیو بود که به زبان فارسی و ترکی برنامه اجرا می کردم و در مورد مسائل زنان و اعدام صحبت می کردم.

 

براتون مسئله زنان هم مهم بود؟… چون آن موقع برای فعالان سیاسی ما مسئله زنان در اولویت نبود.

ـ بله مهم بود. من جزو نسلی هستم که در سال ۱۳۵۷ هشت مارس رفتیم تو خیابون. من سازمانده تظاهرات هشت مارس در تبریز هستم. در آن تظاهرات دو هزار نفر شرکت کردند. متاسفانه عکس و فیلمی از آن مراسم موجود نیست، ولی دوستان ما که آن موقع در تبریز بودند به خاطر دارند. من در آن تظاهرات با اینکه بسیار جوان بودم، در مقابل استادان و معلمانی که آنجا بودند سخنرانی کردم. مسئله زنان برای خود من مهم بود. شاید به خاطر اینکه در شهر کوچکی به دنیا آمده بودم که به خاطر جو خانواده و جو شهر، با وجودی که زمان شاه بود مجبور بودم چادر سر کنم و رویم را بگیرم و تنها یک چشمم بیرون باشد، به همین خاطر بود که از چادر متنفر بودم. همین انگیزه ام بود علیه فرمان خمینی برای حجاب. ما دو سه ماه علیه حجاب تظاهرات کردیم البته تعدادمان کم و کمتر می شد چون مرتب مردانی با تهدید چاقو و زنجیر به ما حمله می کردند تا اینکه زمانی که با اسلحه به میان ما آمدند، تظاهرات علیه حجاب از هم پاشیده شد.

 

خوب از ایران که خارج شدید چه کردید؟

ـ من با همسر دومم در کردستان ازدواج کرده بودم و حامله بودم. از ایران خارج شدیم در سال ۱۹۹۰ به اتریش رفتیم. پس از چند ماه زبان خواندن یک دوره ی پرستاری گذراندم چون در ایران پزشکی خوانده بودم و دیگر اواخر تحصیلم بود که از دانشگاه اخراج شدم، برای همین تحصیل در رشته پرستاری برایم راحت تر بود.

 

پس الان پرستار هستید؟

ـ نه. الان کار حرفه ای سیاسی می کنم. یکی از دلایلی که کار پرستاری نمی کنم این است که من محافظ دارم چون تهدید به مرگ شده ام برای همین نمی توانم با وجود محافظ به سر کار بروم.

 

مینا احدی در دفتر شهروند

خودتان فکر می کنید تهدیدها جدی ست؟ البته زمانی که ترورها در خارج کشور زیاد بود، نمیشد فکر کرد تهدیدها جدی نیست ولی الان چی؟

ـ تهدیدی که علیه من هست، فقط از طرف جمهوری اسلامی نیست. ما یک سازمانی راه انداختیم در سال ۲۰۰۷ در آلمان به نام اکس مسلم که پس از آن تهدیدها از جانب جریانات تروریست اسلامی بیشتر شد.    

 

برگردیم به فعالیت های شما علیه اعدام و سنگسار که در این زمینه خیلی فعال هستید و  جوایزی هم برده اید. هیچ فکر کرده اید که با توجه به حساسیتی که روی شما و حزب تان وجود دارد، ممکن است حمایت هایتان به ضرر فردی که از او حمایت می کنید تمام شود؟

ـ من هیچوقت این فکر را نکرده ام. و فکر می کنم نفس مطرح کردن این سئوال دور بودن از مسئله را نشان می دهد. کسی که این سئوال را می کند باید خودش را بگذارد جای بچه ای که هفده سالشه و توی زندان نشسته و محکوم به اعدام است. برای او مهمترین مسئله این است که یکی به او کمک کنه، یک فردی، یک سازمانی، یک نهادی … و این آدمهای محکوم به اعدام و خانواده های آنها به مرور خبرها را می شنوند و به افراد یا به یک نهاد یا سازمان اعتماد می کنند و با آنها تماس گرفته و تقاضای کمک می کنند. من سال ۱۹۹۰ آمدم اروپا، سال ۹۲ در کنفرانس بین المللی حقوق بشر در وین شرکت کردم. اتفاقاً اعظم طالقانی هم آنجا بود، که ما با هم درگیر شدیم چون او دوباره درباره حقوق زنان در اسلام صحبت می کرد و من هم بلند شدم و گفتم که من کسی هستم که شوهرم را همین حکومت شما اعدام کرده و علیه اعدام حرف زدم. آن موقع صدای مرا هیچ زندانی نمی شنید چون اسم من با هیچ حرکتی علیه اعدام عجین نشده بود، اما همین سه روز پیش نصف شب تلفن من زنگ زده از طرف کسی که نمی توانم اسمش را بگویم، از زندان … و به من می گفت که جانش در خطر است. شهلا جاهد روزی که می خواستند اعدامش کنند به من زنگ زد و خداحافظی کرد. من حتی این صداها را ضبط می کنم. زندانی ای که در خطر اعدام است برایش مهم نیست چه کسی می خواهد کمکش کند. این فضا توی بخشی از ایرانیان وجود دارد که علیه حزبیت هستند. عضویت من در حزب کمونیست کارگری ایران، به فعالیت های من نیرو می بخشد. هم از نظر خط و سیاست و هم از نظر گستردگی تشکیلات و نیرویی که این حزب دارد.

من با کمیته ای کار می کنم به نام کمیته بین المللی علیه اعدام که در سال ۲۰۰۴ تاسیس شده، ولی من قبل از آن هم علیه اعدام فعالیت می کردم. اسم من و کمیته ما در جامعه و در زندان های ایران شناخته شده است، به خاطر اینکه فعالیت هایی کرده ایم که جان آدم های معینی که زیر خطر اعدام و سنگسار بوده اند را نجات داده ایم.    

 

در مورد دو خبرنگار آلمانی که رفتند ایران، شما معرفی کردید که بروند با سجاد و وکیل سکینه آشتیانی مصاحبه کنند؟

ـ معرفی نه، من و کمیته بین المللی علیه سنگسار کمپینی را پیش می بردیم به نام کمپین  نجات سکینه محمدی آشتیانی. رسانه های دنیا راجع به این کمپین نوشتند مثل سی ان ان، بی بی سی، گاردین و …  کانال ارتباط با ایران من بودم. اگر کسی می خواست از آنها خبردار شود، به من زنگ می زدند. قبل از این دو خبرنگار آلمانی، یک خبرنگار سوئدی از روزنامه آفتون بلادت با من تماس گرفت که می خواهد برود ایران و مصاحبه کند، که رفت و مصاحبه کرد و برگشت و شما می توانید در روزنامه ی آنها مصاحبه اش را ببینید. او با خودش مترجمی برد که هم سجاد و هم هوتن کیان گفته بودند که با مترجم مشکل داشتند. این دو خبرنگار آلمانی از آنجا که من کانال ارتباطی بودم با من تماس گرفتند و گفتند که می خواهند بروند ایران و مصاحبه کنند. من گفتم که خود آنها (سجاد و آقای کیان) باید مایل باشند. حدود یک ماه و نیم طول کشید تا مصاحبه را پذیرفتند ولی با این شرط که مترجم مطمئن به همراه داشته باشند. اینها هم گفتند که مترجم پیدا کرده اند. اینکه بدون مجوز خبرنگاری رفته اند، من از آن خبر نداشتم و اصلا به من هم مربوط نمی شد.

قرار بود روز دهم اکتبر مصاحبه انجام شود، که خبرنگار آلمانی به من از ایران زنگ زد و گفت که مترجم نیامده و گفت میشه خواهش کنم شما برای من ترجمه کنید. تلفن هم تلفن خبرنگار آلمانی بود و من با تلفن برای آنها ترجمه می کردم. آنها از طریق تلفن لو نرفته بودند، آنها در دفتر هوتن کیان قرار داشتند، که دفتر او تحت نظر بود. هوتن کیان اصرار داشت که این ملاقات در دفتر او انجام شود به طور رسمی، چون هیچ چیز پنهانی وجود ندارد که آنها جای دیگری مخفی قرار بگذارند. بعدا معلوم شد که دوربین گذاشته بودند و دفتر را کنترل می کردند.

 

از وضع آقای هوتن کیان چه خبر؟

ـ به اعدام محکوم شده…

 

واقعاً؟ من شنیده بودم ولی باور نکردم آخر به چه دلیل؟

ـ برایش پرونده سازی کرده اند. چون پدرش در همین رژیم اعدام شده، گویا جزو خلق مسلمان بوده. خودش هم نامه ای در مورد وضعیتش داده که ما این نامه را علنی کردیم و به زبان انگلیسی ترجمه کردیم، هوتن نوشته که شدیدا اذیت شده دندان هایش را شکسته و با سیگار بدنش را سوزانده اند. هوتن به خاطر اینکه روی پرونده سکینه محمدی آشتیانی کار کرد و جریانات ملی اسلامی و راست علیه این کمپین سم پاشی می کردند، و حتی گفتند این کمپین کار وزارت اطلاعات رژیم است، حکم اعدامش هم، متاسفانه خیلی در رسانه های ایرانی با عکس العمل مواجه نشد.

 

من فکر می کنم که حکم اعدام را باور نکرده اند.

ـ اعدام را باور نکرده اند، دستگیر شدنش چی؟ مگر نسرین ستوده برای دفاع از موکلانش دستگیر نشد، آنقدر که از او گفته اند آیا از هوتن کیان کسی حرفی زده است؟

آیا بعد از آزادی خبرنگاران آلمانی آنها را دیده اید؟

ـ نه من ایتالیا بودم و وقتی آنها رسیدند آلمان به خاطر حکم اتهام جاسوسی و ترسی که در این ۱۳۳ روز زندان داشتند آنقدر وضع روحی شان به هم ریخته بود که نخواستند با هیچ خبرنگاری و هیچ کسی دیدار کنند و گفتند که می خواهند در کنار خانواده هایشان باشند.

 تحت چه شرایطی آزاد شدند؟

ـ  هم اعتراضات در سطح بین المللی زیاد بود، هم ۳۶هزار و پانصد یورو وثیقه (از طرف روزنامه ی خودشان) برای هر دوی آنها گرفتند و هم امتیازات سیاسی. دولت ایران گفت که وزیر امور خارجه آلمان باید برود ایران و حتما باید احمدی نژاد را ملاقات کند و دست بدهد و در مقابل دوربین عکس گرفته شود که او هم این کار را کرد. این اقدام در ایران یک پیروزی خوانده شد و در آلمان این اقدام وزیر خارجه با انتقاداتی مواجه شد. از روز اول دستگیر شدن این دو خبرنگار من با وزارت امور خارجه آلمان مشغول جر و بحث بودم برای اعتراض علنی و محکوم کردن رژیم اسلامی و دفاع علنی از این دو خبرنگار. متاسفانه سیاست دولت آلمان مبتنی بر دیپلماسی زبونانه بود و همین سیاست ادامه یافت. مسئله مهم اینست که  دولت آلمان با دولت ایران همکاری می کند و سی سال است چشمش را روی جنایات جمهوری اسلامی بسته و سر اعدام و سنگسار هیچ چیز نگفته، و مشغول دادوستد سیاسی و اقتصادی با حکومت اسلامی ایران است.     

 چرا در بین چندین نفری که با حکم سنگسار مواجه هستند یک نفر مطرح می شود و برایش کمپین می گذارند. دلیلش چیست؟

ـ کمپین یک حالت سمبلیک دارد. ما کمپین می گذاریم سر نازنین فاتحی (با نازنین افشین جم) یا کبرا رحمانپور یا بچه هایی که محکوم به اعدام بودند. تجربه ی من نشان می دهد وقتی شما می خواهید علیه اعدام یا سنگسار فعالیت کنید، به طور کلی و عمومی توجه کسی را جلب نمی کند. مثلا بگویید توی ایران خیلی ها اعدام می شوند بیایید علیه اعدام آنها اعتراض کنیم. من فکر کردم باید روی یک مورد کار کرد آن هم با عکس و تصویر که توجه ها را جلب کند. در اروپا شما سر هر چیزی می توانید به رسانه ها راه پیدا کنید ولی برای اعدام کمتر چنین چیزی پیش میاد چون موضوع جذابی نیست. حتی شما نمی توانید فقط اسم او را بگویید، باید عکس او را داشته باشید، باید خانواده اش با تو همکاری کنند. شما باید جنبه های انسانی او را نشان دهید. همین الان که من اینجا نشسته ام دو پسر جوان در زندان ارومیه ممکن است سنگسار شوند به اتهام همجنس گرایی، من با خانواده ی اینها تماس گرفتم ولی پدر و مادر آنها نمی خواهند همکاری کنند، می گویند نمی خواهیم آبرومون برود. کمپین احتیاج دارد به پسری مثل سجاد پسر سکینه که همکاری کند، نامه و خبر بدهد. بنابر این فقط می شود روی یک نفر توجه جلب کرد، عاطفه جلب کرد، ولی این سمبلیک است و دنیا می فهمد که در ایران دارند سنگسار می کنند و یا بچه ها را اعدام می کنند. دلارا دارابی هنگام دستگیری هفده ساله بود و متاسفانه اعدام شد ولی دنیا فهمید که ایران بچه ها را اعدام می کند.

سجاد دو سال پیش به من زنگ زد و اصلا نمی دانست چی به چیه، به من گفت: الو حقوق بشر، گفتم بله من حقوق بشرم با کی کار داری؟ گفت خانم احدی، گفتم خودم هستم. گفت مامان منو می خواهند سنگسار کنند. او مرا اصلا نمی شناخت فقط از اینترنت منو پیدا کرده بود. من این چند سال روی این کمپین کار زیادی نکردم فقط چند اعلامیه دادیم. اتفاقا در کنگره جهانی علیه اعدام من و شیرین عبادی سخنران بودیم همانجا من راجع به سکینه حرف زدم ولی کسی گوش نمی کرد. این گذشت حدود هشت، نه ماه قبل که سجاد هی تلفن می کرد و می گفت خانم احدی مامان منو فراموش نکردی؟ من همش عذاب وجدان داشتم که هیچ کاری نکردم و براش توضیح می دادم که چه کارهایی کرده ام. یکبار زنگ زد و گفت حکم قطعی شده و می خواهند سنگسارش کنند، همان موقع بهش گفتم اگر می خواهی من کاری برای مادرت کنم باید برام عکسش را بفرستی. الان که دیگه گفته شده او عکس فرستاده دارم میگم وگرنه قبلا نگفته بودیم. او هم عکس را فرستاد و در همان فاصله مصطفایی وکیل سکینه هم از سنگسار سکینه نوشت. من با سجاد و خواهرش حرف زدم و گفتم برای اینکه توجه دنیا جلب بشه خودتان بنویسید که مادرتان را می خواهند سنگسار کنند. اینها نامه را نوشتند و فرستادند. ما نامه را ترجمه کردیم و در فیس بوک گذاشتیم. بعد از ۴۸ ساعت به ۱۶ زبان ترجمه شده بود بدون اینکه ما نقشی داشته باشیم به روسی، اسپانیایی، فرانسوی، … یک موج عظیمی راه افتاد که ابدا در چهارچوب تفکر و انتظار من نبود. کمپین سکینه نتیجه فعالیت کمپینی در دنیای فیس بوک و اینترنت بود. و در عین حال کمپین سکینه خیلی سریع موفق شد به خاطر اینکه دو تا بچه نامه نوشته بودند که مادر ما را می خواهند سنگسار کنند و کمیته بین المللی علیه اعدام و سنگسار با امکانات و تجارب زیادی که از کمپین های قبلی داشت، ابتکار پیشبرد این کمپین را به دست گرفت و در مدت کوتاهی کمپین مثل توپ صدا کرد.

کمپین سکینه همچنین برای این موفق بود که بعد از تظاهرات در ایران بود که تصویر ایران را در جهان عوض کرد. من قبل از تظاهرات سال ۸۸ ایران هرجا که علیه سنگسار سخنرانی می کردم، می گفتند ایران یک کشور اسلامی ست، مردم آنجا مسلمانند و شاید فرهنگشان با ما فرق می کند. تئوری نسبیت فرهنگی تاثیر منفی زیادی در مبارزات ما داشت. ما همیشه این نظریات ارتجاعی را نقد می کردیم و با صدای بلند می گفتیم ایران جامعه اسلامی نیست، جامعه ای است با یک حکومت فاشیست اسلامی. اما مردم ایران با اعتراضات خیابانی و مدرن و سرنگونی طلبانه خود این تصویر را در اذهان عمومی پاک کردند. من همیشه می گفتم عکس سکینه را کنار عکس ندا بگذارید. چون در ایران ندا را کشتند، ندا زنی آزاده و سمبل زنان معترض ایرانی بود، و مردم در دنیا عاطفه ی زیادی پیدا کردند نسبت به انقلاب و حرکتی که در ایران بود و درست بعد از آن ما می گوییم این زن را می خواهند سنگسار کنند.

کمیته بین المللی علیه سنگسار فراخوان به دفاع از سکینه داد و خیلی ها دفاع کردند. این کمپین بسیار گسترده و جالب پیش رفت. به فراخوان ما  در یک روز و همزمان در ۱۱۶ شهر جهان تظاهرات و تجمع برپا شد. هنرمندان و نویسندگان و روشنفکران زیادی اعتراض کردند. چون این حرکت به دغدغه ی بسیاری تبدیل شده بود، مستقل از دایره فعالیت ما هم شروع به حرکت کرد و یک دفعه یک گروهی در فیس بوک درست شد در دفاع از سکینه که هشتاد هزار نفر عضوش شدند. من حتی یک بار هم به این گروه سر نزدم و من و ما آن سایت را راه نینداختیم. گروه “آواز” که در کانادا هستند و در همین سفر می خواهم بروم آنها را ببینم کمپینی راه انداخت و صدها هزار امضا جمع کرد. دولت های زیادی زیر فشار افکار عمومی و گستردگی کمپین نجات سکینه، مجبور شدند اعتراض کنند. از جمله دولت فرانسه و ایتالیا ، انگلیس، کانادا و …

 آخرین خبر از سکینه چیست؟

ـ خبری که من دارم این است که همه چیز برگشته به نقطه اول. سکینه هنوز در زندان است و بعد از این همه نمایش تلویزیونی و اعتراف گیری و قول و قرارهای دروغی که مقامات جمهوری اسلامی به او و بچه هایش برای آزادی داده بودند، همچنان در زندان و زیر حکم اعدام و سنگسار است. شنیدم که خودکشی کرده در زندان با شیشه رگ خودش را زده و او را به بیمارستان برده اند. منتها جمهوری اسلامی رسما چیزی نگفته و همه چیز را در پرده ابهام نگه داشته است.     

 مسئول سازمان شورای مرکزی اکس مسلم در آلمان هستید، کمی از آنها بگویید. دلیل راه اندازی اش چه بود؟ آیا نمی شد همان خواسته  ها را در قالب حزب تان مطرح کنید؟

ـ این سازمان حزب ما نیست. این سازمان را با آلمانی ها درست کردیم. آنجا موسسه ای ست به نام جوردانو برونو که یک موسسه آتئیست ضد مذهب است. من از سال ۱۹۹۶ در آلمان هستم و فقط کارم اپوزیسیون جمهوری اسلامی بودن نیست. در آنجا هم سخنرانی به زبان آلمانی دارم. من در کنفرانسی در مورد قتل های ناموسی شرکت کردم و سخنرانی تندی علیه قتل های ناموسی کردم. آقایی به نام میشائیل اشمیت سالمون هم آنجا سخنران بود که در راه برگشت در قطار با هم بودیم و بحث قتل های ناموسی را در قطار پی گرفتیم و آن اینکه تم انتقاد این است که در کشور آلمان سازمان های اسلامی فعالیت می کنند و نفوذ دارند دم و دستگاه دارند و هر روز می خواهند یک مسجد درست کنند، از حجاب زنان دفاع می کنند و وقتی قتل های ناموسی اتفاق می افتد، این سازمان های اسلامی مانع از پیگیری قانونی آنها می شوند. و اینکه دولت آلمان با این سازمان های اسلامی کنفرانس اسلامی سازمان داده و این کنفرانس اسلامی در مورد پناهندگان و مهاجران و سه میلیون مسلمانی بود که از ترکیه، ایران، عراق و افغانستان و… در آلمان هستند. این موضوعات سئوالاتی را جلوی روی ما قرار می داد. آیا دولت آلمان باید با سازمان های اسلامی در مورد این مهاجران صحبت کند؟ آیا انتگراسیون امری مربوط به سازمان های مذهبی اسلامی است، یا سازمان های مربوط به پناهندگان و مهاجران؟ آقای اشمیت سالمون گفت، ایده ای دارد و ادامه داد شما باید یک کار تحریک آمیز انجام دهید که جلب توجه جامعه را بکند. در آلمان در ۱۹۷۰ آلیس شوارتزر از فمینیست های آلمان با عده ای دیگر حرکتی انجام دادند در مورد سقط جنین و اینکه در مقابل این حرف که”سقط جنین ممنوع است”، می گفتند “من سقط جنین کردم، حالا چه می گویید؟” شما هم بیایید یک سازمان درست کنید و بگویید من از مذهب دست کشیدم. گفتم ایده ای خوب و انقلابی ست. و این نظر ایشان بود که اسمش را بگذارید اکس مسلم، البته من گفتم خوشم نمیاد از این اسم چون من از ۱۴ سالگی مسلمان نبودم، وقتی بگویم اکس مسلم، یعنی انگار از الان مسلمان نیستم. و در این مورد بحث کردیم که اسمش را بگذاریم سازمان سکولارها، یا آتئیست ها و او می گفت که توجه رسانه ها را جلب نمی کند، و حرف او درست بود.

اولین مصاحبه ای که کردم در مورد اکس مسلم با روزنامه مشهور فوکوس بود ولی به آنها گفتم مصاحبه را منتشر نکنید تا ما کنفرانس مطبوعاتی مان را برگزار کنیم. اما آنها علنی کردند و از ده صبح که فوکوس درآمد تا عصر من سی مصاحبه کردم یعنی یک بمب خبری. در کنفرانس مطبوعاتی مان در برلین ۱۱۲ شبکه خبری حضور داشتند و حتی سی ان ان مرا از فرودگاه همراهی کرد تا محل کنفرانس در حالی که سی ان ان یک ثانیه از فعالیت های مرا تا حالا پخش نکرده بود. بنابراین حرف او در مورد جلب توجه رسانه ها و اسم سازمان درست بود. تمام مخارج سایت و کنفرانس مطبوعاتی که سیزده هزار یورو شد را همان سازمان جوردانو برونو پرداخت کرد.

این سازمان به دست اندازی جریانات اسلامی بر زندگی مردم و همکاری دولتهای اروپا با سازمان های اسلامی در اروپا انتقاد می کند. این سازمانی ست که اساسا فعالیتش در خارج کشور است که اول در آلمان و بعدها در انگلیس و بلژیک و اتریش و سوئیس و اسکاندیناوی و… هم درست شد.

 چه کسانی عضو شما هستند؟

ـ در اساسنامه مان آمده است هر کس که از مذهب دست کشیده می تواند عضو شود چه مذهب اسلام چه مذاهب دیگر، ولی اعضای اصلی مان کسانی هستند که از اسلام دست کشیده اند و کسانی که از مذاهب دیگر دست کشیده اند اعضای افتخاری مان هستند. ما هیچ فرد مذهبی را به عضویت نمی پذیریم. منظورم این است که نمی خواهیم بگوییم فقط اسلام بد است یا مسیحیت بهتر از اسلام است. این یک حرکت سمبولیک علیه جریانات و دولت های اسلامی است و این سازمانی آتئیست است. منتقد همه مذاهب است.   

بگذارید به عنوان آخرین پرسش، از نظرات حزب کمونیست کارگری در مورد حقوق ملیت های ایران مثل حق تحصیل به زبان مادری بپرسم و نظرتان در مورد جنبش سبز را بدانم.

ـ تا آنجا که به جنبش سبز برمی گردد، موضع حزب ما با بعضی از احزاب و سازمان های چپ فرق داشت. ما این جنبش را سبز نمی نامیم. ما می گوییم جنبشی که در ایران راه افتاده است یک جنبش انقلابی ست و جوان ها آمده اند به خیابان و حقشان را می خواهند و از اختلافاتی که بین موسوی و کروبی با بقیه هست مردم استفاده کرده و دارند حرفشان را می زنند. حزب کمونیست کارگری همیشه بر این اعتقاد بوده است که جمهوری اسلامی قابل اصلاح نیست و باید سرنگون شود.

جوانانی که در ایران به خیابان رفته و شعارهای سرنگونی طلبانه سر می دهند و جوانانی که در فیس بوک و جاهای دیگر می نویسند و اظهار نظر می کنند نشان می دهند که جامعه از این مرحله گذشته است که گویا این جنبش برای اصلاح رژیم بوده است. جوانی که می رود در خیابان و در مبارزه شرکت می کند، ابدا نمی خواهد برگردد به دوره ی خمینی و می خواهد این حکومت برود. ما حزبی بودیم که می گفتیم باید انقلاب بشود، و فکر می کنیم دیر هم شده است. بعضی ها می گویند انقلاب خشونت است ما می گوییم خشونت نیست و الان انقلاب در کشورهای منطقه اتفاق افتاده و دیگر کسی انقلاب را مترادف خشونت نمی داند.

ما اسم این حرکت مردم ایران علیه جمهوری اسلامی را جنبش سبز نمی گذاریم و ما می گوییم یک جنبش انقلابی در ایران در جریان است که زنان، جوانان و مردم برای سرنگونی جمهوری اسلامی به میدان آمده اند. حکومت اسلامی را نمی خواهند. این حکومت یک وصله ی ناجور بر تاریخ ایران است و مردم دارند آن را می اندازند. امیدوارم جوان ها بتوانند از مواضع و سیاست های احزاب و سازمان های مختلف مطلع شوند و امکان انتخاب پیدا کنند. من خودم که سال های سال است دارم مبارزه می کنم از روز اول همیشه می گفتم حکومت اسلامی باید برود و فکر می کنم الان وقتشه و داره این اتفاق می افته.

 

شما گفتید الان وقتشه، آیا درست است که آدم وقتی وقتش نیست چیزی را بگوید؟ من هم از اول دوست نداشتم رژیم جمهوری اسلامی را ولی آن موقع نمی شد رفت توی خیابان و گفت مرگ بر دیکتاتور.

ـ چرا نمی شد؟

 برای اینکه این جمعیتی که پارسال آمدند آن سال ها نبودند.

ـ انقلاب پدیده ای نیست که من بگویم امروز باید بشود، پدیده ای ست که خودش اتفاق می افتد. ولی من نوعی و شما به عنوان آدم های آن جامعه نباید بگوییم انقلاب مترادف خشونت است. باید بگوییم انقلاب خوب است و حق توست. من هم میگم ده سال پیش این طوری نبود فضا. ما بخشی از چپ ها و من همیشه می گفتم جمهوری اسلامی از روز اول نا حق بوده و باید سرنگون شود. بچه ی من به خود من میگه تو بیست ساله داری میگی این رژیم داره می افته. در این حقیقتی ست که هیچکس اینها را قبول نداشت و یکی از دلایلش که نیفتاد جنایتکاری فوق العاده ای بود که اینها داشتند و کشتاری که کردند. جمهوری اسلامی هم هیچوقت آب خوش از گلویش پایین نرفت و همیشه بحرانی بوده و این نشون میده که زمینه وجود داشته. من از روز اول که حزبی هم وجود نداشت[مخالف بودم]، رفسنجانی آمده بود تبریز سخنرانی، ما تظاهرات کردیم و یکی از نعلین های رفسنجانی جا موند و در رفت. بعضی ها می گفتند میشه اصلاح کرد، خاتمی خیلی خوبه. هشت سال اینها می آمدند دم کنسولگری جمهوری اسلامی و ما دعوامون میشد که چرا می روید رای می دهید. در زمان خاتمی مریم ایوبی را سنگسار کردند.

از روز اول گفتم رژیمی که زن را سنگسار می کند دون شأن بشر است. چنین رژیمی مشروعیت ندارد و باید برود.

 در مورد بحث ملیت ها، به نظر من همه ی مردمی که به ملیتهای مختلف منتسب هستند، باید آزاد باشند زبان مادری شان را تدریس کنند. حقوق انسان یونیورسال است. همه مردم باید از همه حقوق انسانی برخوردار باشند. حزب کمونیست کارگری اینرا در برنامه اش نوشته است. مثلا در مورد کردستان یک بار باید برای همیشه تکلیف مسئله کرد را روشن کرد. ما برای حل مسئله کرد گفته ایم که یک رفراندوم گذاشته شود و اگر مردم می خواهند با ایران بمانند، بمانند و اگر می خواهند جدا شوند، جدا شوند، که این زخم قدیمی هی بازتولید نشود. در عین حال توصیه ما این است که مردم منتسب به ملیت های مختلف به نفعشان است که متحد و همبسته و متحد با حقوق مساوی در کنار هم زندگی کنند.

بحثی که ما داریم این است که دولت مرکزی ظلم می کند، ستم ملی علیه بخش های مختلف مردم ایران اعمال می کند و این زمینه ای را فراهم کرده است که سازمان های ناسیونالیستی و جنبش ناسیونالیستی هم سعی می کنند از این زخم و درد مردم سوء استفاده کرده و برای خود سهم خواهی کنند. الان در کردستان عراق قدرت دست احزاب ناسیونالیست کرد است. اما فساد اقتصادی در آنجا بیداد می کند. ستم ملی وجود ندارد، اما مسئله کرد هنوز حل نشده باقی مانده است. خوشبختانه الان مردم کردستان عراق رفته اند در خیابان تظاهرات می کنند علیه همان دولتی که خود را دولت کرد می نامد. مردم به تجربه آموختند که حاکمیت احزاب ملی و ناسیونالیستی مشکل را حل نمی کند. مادام که حکومت دست خود مردم و نمایندگان واقعی آنها نباشد مشکل مردم سر جایش هست. در عین حال تجربه کردستان عراق نشان داد که با رفع ستم ملی مردم مجالی پیدا می کنند که به مشکلات واقعی زندگیشان فکر کنند و پاسخ بخواهند. نگرانی دیگر ما از قدرت گرفتن جنبش های ناسیونالیستی ست. در آذربایجان هم همینطور است. شما بروید نگاه کنید بعضی از این تلویزیون های کرد زبان، ترک زبان و آذری زبان حرف هایی می زنند که مو بر بدن آدم راست می کند. آنها ناسیونالیسم افراطی را نمایندگی می کنند و علیه مردمان منتسب به ملیت های دیگر نفرت پراکنی قومی می کنند.

در حالی که ولی فقیه و بسیاری از مقامات جمهوری اسلامی آذری زبان هستند و خیلی از ترک ها در قدرت مرکزی سهیم هستند. بسیاری از مسئولان سپاه لهجه های غلیظ ترکی دارند. می خواهم بگویم ما مخالف ناسیونالیسم و قوم پرستی هستیم. اینکه کسانی بیایند و با اعلام برتری قومی خود، تحقیر مردم منتسب به ملیت های دیگر را جار بزنند می تواند زمینه جنگ های قومی را فراهم کند و هیچ بخشی از مردم ایران منفعتی در این نفرت پراکنی قومی ندارد. از نظر حزب کمونیست کارگری همه مردم ایران به عنوان انسان های برابر با حقوقی مساوی باید آزاد باشند از همه حقوق خود بتوانند استفاده کنند.

در صورت تحصیل به زبان مادری، به نظر شما زبان مشترک بین ملیت های ایرانی چه باشد؟

ـ ما در برنامه مان این را توضیح داده ایم. اما واقعیت این است که شاهراه مطلع شدن از تمدن و دستاوردهای بشر در دنیا اکنون زبان انگلیسی است، یعنی شما نمی توانید به زبان فارسی بخوانید و بفهمید در دنیا چه می گذرد. مهمترین زبان دنیا امروز زبان انگلیسی است. پس بهتر است زبان رسمی مملکت و زبان اداری اش یک زبان باشد که فعلا زبان فارسی در ایران این امکان همه گیر شدن را پیدا کرده است، اما در کنار آن انگلیسی به عنوان زبانی مهم و قابل استفاده تدریس شود. همه زبان های رایج دیگر در ایران باید آزاد و از امکانات برابر برخوردار باشند که علاقه مندان به آن آموزش داده شوند. این شامل همه زبان ها می شود.

 پس در یک حکومت دمکرات برای جدایی اعتقاد به رفراندوم دارید؟

ـ نه برای همه جا. اینرا در مورد کردستان گفتم برای اینکه سابقه ی مبارزه ی مسلحانه طولانی دارند و زخمی عمیق در جامعه ایجاد شده و همزیستی مردم این منطقه با دیگر مناطق ایران را دچار مشکل کرده اند. به نظر من الان در آذربایجان هم دارند این مشکل را ایجاد می کنند وگرنه مردم آذربایجان را به حال خودش رها کنید این طوری نیستند. منتها جنبش های ناسیونالیستی خیلی دارند روی آن در آذربایجان کار می کنند. جریانات ناسیونالیستی و قومپرست دارند بحث را کش می دهند که با طرح ارتجاعی فدرالیسم زمینه تکه پاره کردن مردم ایران را فراهم کنند. ما مخالف این تکه تکه شدن و تفرقه قومی هستیم.

 

چه جریاناتی روی این جنبش های ناسیونالیستی کار می کنند؟

ـ سازمان های مختلف قومی و ناسیونالیستی که الان وجود دارند. بعضا در کردستان و در آذربایجان جریانات قومی و حاشیه ای هستند که این ایده ارتجاعی را باد می زنند. اینکه جدا شویم و به یک آذربایجان دیگر بپیوندیم و یک آذربایجان بزرگ درست کنیم، روی اینها کار می شود. بعضا پشت اینها سیاست و اقتصاد و نیروها و جریاناتی هستند. آذربایجان بزرگ، کردستان بزرگ …. برای همین ما می خواهیم با رفتن دولت جمهوری اسلامی و قدرتگیری دولتی منتخب مردم در آینده ایران، به جای مطرح شدن طرح های ارتجاعی و تفرقه افکنانه خودمختاری و فدرالیسم و … از سوی احزاب قومی و ناسیونالیستی، با برقراری انتخاباتی آزاد و برقراری حقوق مساوی برای همه مردم ساکن ایران نقطه پایانی بر این معضل اجتماعی بگذاریم. در مورد کردستان اگر مسئله حل نشده باقی ماند می توان رفراندومی را برگزار کرد و یک بار برای همیشه این مسئله حل شود.

ما تلاش می کنیم همه مردم در شرایط کاملا برابر بدون داشتن هیچ حق ویژه ای با بقیه مردم ایران متحدانه و با حقوق مساوی با هم زندگی کنند. حق ویژه گفتم برای اینکه جریانات ناسیونالیستی معمولا حق ویژه می خواهند. کلا ما مخالف تکه تکه شدن هستیم و حزب ما مخالف فدرالیسم است، چون جنگ های قومی را دامن می زند. بعضی ها می گویند آلمان هم فدرال است. آنجا تاریخ و شرایطش با ایران فرق می کند. شما اگر نگاه کنید می بینید سازمان های ناسیونالیستی از فدرالیسم دفاع می کنند.

 از خانم مینا احدی که با تمام خستگی راه یک مصاحبه ی یک ساعت و نیمه را هم تحمل کرد، سپاسگزاریم.