رابرت فیسک

ترجمه: آرش عزیزی

مجموعه مقالات ایندپندنت در مورد قتل‌های ناموسی

بخش دوم

توضیح:‌ رابرت فیسک، روزنامه‌نگار و نویسنده انگلیسی، را می‌توان از بهترین روزنامه‌نگاران زنده جهان دانست که به پوشش مسائل خاورمیانه می‌پردازد. او بیش از ۳۰ سال است که در بیروتِ لبنان زندگی می‌کند و برای روزنامه ایندپندنتِ‌ بریتانیا در مورد مسائل خاورمیانه می‌نویسد و کتاب‌ها و گزارش‌هایش، از جمله در مورد حمله آمریکا به افغانستان و سپس عراق در اوایل این دهه،‌ بسیار پرخواننده بوده‌اند. در این مجموعه‌ی شش شماره‌ای که اکنون برای اولین بار به زبان فارسی عرضه می‌کنیم،‌ فیسک پس از تحقیق ده ماهه در اردن،‌ پاکستان،‌ مصر، نوار غزه و کرانه غربی به بررسی پدیده قتل‌های ناموسی می‌پردازد.

***

تراژدی است،‌ وحشتناک است،‌ جنایتی است علیه بشریت. جزئیات این قتل‌ها (قتل‌ زنان با قطع سر، سوزاندن، سنگسار،‌ ضربات چاقو،‌ شوک برقی، خفه کردن و زنده به گور کردن برای «ناموس» خانواده‌هایشان) همانقدر بربرانه است که شرم آور. بسیاری از گروه‌های زنان در خاورمیانه و آسیای جنوب غربی گمان می‌برند تعداد قربانی‌ها حداقل چهار برابر آخرین رقم جهانی سازمان ملل (حدود سالی ۵۰۰۰ مرگ) است. بیشتر قربانیان جوان هستند، بسیاری نوجوانند، و طبق سنتی کریه از دم تیغ گذرانده می‌شوند که صدها سال سابقه دارد و اکنون نیمی از جهان را در برگرفته است.

تحقیقی ده ماهه از سوی ایندپندنت در اردن، پاکستان، مصر، غزه و کرانه غربی جزئیات هراس‌آوری از مشمئزکننده‌ترین قتل‌ها را برملا کرده است. مردان را هم برای «ناموس» ‌می‌کشند و علیرغم این‌که روزنامه‌نگاران آن‌را بیشتر سنتی اسلامی معرفی می‌کنند، جوامع مسیحی و هندو هم به همین جنایات دست می‌زنند. در واقع «ناموس» (یا «عردِ»)‌ خانواده‌ها، جوامع و قبایل، رحمت مذهبی و انسانی را پشت سر می‌گذارد، اما گروه‌های داوطلبانه‌ی زنان، سازمان‌های حقوق بشری، عفو بین‌الملل و بایگانی اخبار نشان می‌دهد که کشتار بیگناهان به جرم «بی‌ناموس» کردن خانواده‌ها هر سال رو به افزایش است.

کردهای عراق، فلسطینی‌های اردن، پاکستان و ترکیه به نظر بزرگترین مجرمان می‌رسند، اما آزادی رسانه‌ها در این کشورها احتمالا جای خفای کشتارهای «ناموسی» در مصر (این کشور به دروغ ادعا می‌کند خبری از این کشتارها نیست) و سایر کشورهای خاورمیانه در خلیج و شامات را می‌گیرد. اما جنایات ناموسی از مدت‌ها پیش به بریتانیا،‌ بلژیک، روسیه، کانادا و بسیاری کشورهای دیگر سرایت کرده است. مقامات امنیتی و دادگاه‌ها در سراسر خاورمیانه با دسیسه همدستی می‌کنند تا زندان برای قتل خانوادگی زنان را کاهش دهند یا لغو کنند و اغلب آن‌ها را خودکشی می‌نامند تا جلوی تعقیب قضایی را بگیرند.

در شرح وسیع و مفصل این جزئیات، سخت است احساساتی نشویم. چگونه باید به مردی واکنش نشان داد (این هم در اردن و هم در مصر اتفاق افتاده) که به دختر خودش تجاوز می‌کند و سپس وقتی او باردار می‌شود،‌ به قتلش می‌رساند تا «ناموس» خانواده‌اش را حفظ کند؟ یا پدر و پدربزرگ ترکِ دختری ۱۶ ساله، مدینه مهمی، در استان آدیامان که در ماه فوریه به جرم «دوستی با پسران» زیر یک مرغداری زنده به گور شده بود؟ جسدش را ۴۰ روز بعد پیدا کردند، در حالت نشسته و با دستان بسته.

یا عایشه ابراهیم داهلوی ۱۳ ساله که در سال ۲۰۰۸ در سومالی جلوی هزار نفر به چاله‌ای درون زمین کشاندندش (در حالی که جیغ می‌زد «من نمی‌خوام برم ـ منو نکشید»)‌ و بعد تا گردن زیر خاکش کردند و ۵۰ مرد به جرم زنا سنگسارش کردند؟ بعد از ۱۰ دقیقه بیرونش آوردند و دیدند دوباره زنده است و دوباره در چاله گذاشتندش تا بیشتر سنگسار شود. جرم؟ سه مرد به او تجاوز کرده بودند و خانواده‌اش در تصمیمی مرگبار واقعیت را به شبه‌نظامیان الشباب که کیسمایو را اداره می‌کنند خبر دادند. یا «قاضی» اسلامی الشباب که در همین کشور در سال ۲۰۰۹ سنگسار زنی را (دومین مورد مشابه در همان سال)‌ به جرم رابطه خارج از ازدواج اعلام کرد؟ دوست‌پسر او تنها ۱۰۰ ضربه شلاق خورد.

یا زن جوانی که در چاله‌ی فاضلابی نزدیک داهرکی در پاکستان پیدا شد و خانواده‌اش او را به قتل «ناموسی» کشته بود، آن هم درست در حالی که فرزند دومش را داشت به دنیا می آورد؛ دماغ و گوش‌ها و لب‌هایش را بریدند و سپس با تبر او را کشتند در حالی که جسد اولین فرزندش میان لباس‌هایش افتاده بود و بدن نوزادش که او در حال وضع حمل او بود و سرش داشت از بدن او بیرون می‌آمد، بدجوری تکه تکه شده بود؛ از پلیس محلی خواستند خاکش کند. زنانی این سه جسد را تا پای قبر بردند، اما روحانی مسلمان حاضر نشد برایشان دعا بخواند چرا که شرکت در نماز جنازه برای «زن لعنت‌شده و کودکان نامشروعش» «غیرمذهبی»‌ بود.

جزئیات این کشتارهای «ناموسی» چنان مخوف است و شمار زنانی که از دم تیغ گذرانده شده‌اند چنان بسیار که داستان هر کدامشان می‌تواند وحشت را به پوچی بدل کند، اما در این‌جا رنج چند نفر از این زنانِ‌ قربانی در دهه گذشته،‌ که کشور به کشور، جرم پس از جرم، به صورت اتفاقی انتخاب شده‌اند، می‌آوریم که مبادا این اعمال (و اسم قربانیان آن‌جا که توانسته‌ایم کشفشان کنیم)‌ فراموش شوند.

در ماه مارچ گذشته، منور گل، خواهر ۲۰ ساله‌اش، سنگا، را در استان سرحد شمال غربیِ پاکستان به همراه اسلام خان، مردی که مظنون بود با او «روابط نامشروع» داشته است،‌ با گلوله گشت.

در اگوست سال ۲۰۰۸ قبیله‌مردانِ مسلح پنج زن را در بلوچستان به جرم «جرایم ناموسی» زنده به گور کردند؛ سه نفر از آن‌ها (حمیده، رحیمه و فوزیه) نوجوانانی بودند که پس از کتک خوردن و شلیک گلوله زنده زنده در چاله‌ای انداخته شدند و رویشان سنگ و خاک ریختند. دو زن مسن‌تر، ۴۵ و ۳۸ ساله، که اعتراض کردند همین سرنوشت بر سرشان آمد. سه زن جوان‌تر تلاش کرده بودند خودشان شوهر خودشان را انتخاب کنند. در صحن مجلس پاکستان، ایثارالله ظهری، نماینده پارلمان، این قتل‌ها را بخشی از «سنتی چند قرنی» دانست که او «همچنان از آن دفاع می‌کند».

در دسامبر ۲۰۰۳، زنی ۲۳ ساله در مولتان که تنها با نام «افشین» می‌شناسیمش، به دست پدرش به قتل رسید چرا که پس از ازدواج قراردادی ناموفق، با مردی به نام حسن فرار کرده بود که از قبیله‌ای رقیب و متخاصم بود. خانواده‌اش تحصیلکرده بود ـ بعضی‌هایشان کارمند دولت و مهندس و وکیل بودند. پدرش اعتراف کرد: «در یک فنجان چای به او قرص خواب دادم و بعد با داپته (روسری بلند،‌ بخشی از لباس سنتی زنان) خفه‌اش کردم». او به پلیس گفت:‌ »ناموس تنها چیزی است که مرد دارد. هنوز صدای جیغ‌هایش را می‌شنوم، او دختر محبوب من بود. می‌خواهم دستانم را نابود کنم و جان خودم را بگیرم». خانواده افشین را با حسن در راولپندی پیدا کرده بود و وعده داده بود اگر به خانه برگردد به او آسیب نمی‌زند. آن‌ها دروغ می‌گفتند.

زاکر حسین شاه گلوی دخترش،‌ صبیحه‌ی ۱۸ ساله، را در بارا کائو در جون ۲۰۰۲ برید چرا که او خانواده را «بی‌ناموس» کرده بود، اما تحت قوانین بدنام قصاص در پاکستان، وراث حق دارند قاتل را ببخشند. در این مورد، مادر و برادر صبیحه، پدر را «بخشیدند» و او آزاد شد. در شهرِ مردان که مردی چهار خواهر را در یک سال کشت چرا که آن‌ها سهمی از ارث او را می‌خواستند، مادرش او را طبق همین قانون «بخشید». در سرگودها حدود همین زمان مردی به روی اعضای مونث خانواده‌اش آتش گشود و دو نفر از دخترانش را کشت. اما دوباره همسر او (و چندین دختر دیگرش که با او زخمی شدند)‌ قاتل را «بخشیدند» چرا که وراثش بودند.

فغان‌آور این‌که از تجاوز هم به عنوان مجازاتی برای جنایات «ناموسی» استفاده می‌شود. در روستای میروالا در پنجاب در سال ۲۰۰۲، «هیئت منصفه‌ی» قبیله مدعی شد پسری ۱۱ ساله از قبیله گجار به نام عبدالشکور با زنی ۳۰ ساله از قبیله مستویی بدون همراه راه رفته و اینگونه مستویی‌ها را «بی‌ناموس»‌ کرده. بزرگان قبیله تصمیم گرفتند برای این‌که ناموس را به گروه «برگردانند»، خواهر ۱۸ ساله پسر، مختاران بیبی، باید مورد تجاوز دسته‌جمعی قرار بگیرد. پدر او، که به او هشدار دادند اگر مختار را نزدشان نیاورد تمام اعضای مونث خانواده‌اش را مورد تجاوز قرار می‌دهند، وظیفه‌شناسانه دخترش را به دست این «هیئت منصفه» نامقدس سپرد. چهار مرد، از جمله یک نفر از «هیئت منصفه»، بلافاصله دختر را به کلبه‌ای کشاندند و به او تجاوز کردند در حالی که صد مرد بیرون در می‌خندیدند و تشویق می‌کردند. بعد مجبورش کردند لخت و برهنه در روستا تا خانه پیاده برود. یک هفته طول کشید تا پلیس این جنایت را ثبت کند ـ البته به عنوان «شکایت».

حملات اسیدی هم بخشی از مجازات جنایت‌های «ناموسی» هستند. ایندپندنت خود در سال ۲۰۰۱ پوششی گسترده از مردی اهل کراچی به نام بلال خار ارائه داد که روی صورت فخره یونس، همسرش، که او را رها کرده بود و به خانه مادرش در محله تن‌فروشان شهر بازگشته بود، اسید پاشید. اسید لبان او را زخمی کرد، موهایش را سوزاند،‌ سینه‌ها و یک گوشش را ذوب کرد و صورتش را «شبیه لاستیک ذوب‌شده» کرد. در همان سال، زنی ۲۰ ساله به نام حافظه دو بار از برادرش، اسدالله، جلوی یک دوجین پلیس بیرون دادگاهی در کویته گلوله خورد چرا که حاضر نشده بود سنت ازدواج با برادر بزرگ شوهر مرده‌اش را دنبال کند. او با مرد دیگری، فیاض مون، ازدواج کرده بود، اما پلیس دختر را دستگیر کرد و او را نزد خانواده‌اش در کویته آورد به این بهانه که این زوج می‌توانستند در آن‌جا ازدواج رسمی کنند، اما او را مجبور کردند شکایت کند که فیاض او را دزدیده و به او تجاوز کرده. وقتی به دادگاه رفت تا اعلام کند تحت فشار آن حرف‌ها را زده (و هنوز فیاض را شوهر خود می‌داند) اسدالله او را به قتل رساند. او تفنگ را به مامور پلیسی داد که شاهد قتل بود.

یکی از مخوف‌ترین قتل‌ها در سال ۱۹۹۹ بود که لعل جمیله مندوخل، ۱۶ ساله و عقب‌مانده‌ی ذهنی، طبق گزارش‌ها به دست کارمند دون‌پایه دولت در پاراچنار در استان سرحد شمال غربیِ پاکستان مورد تجاوز قرار گرفت. عموی او نزد پلیس شکایت کرد، اما لعل را به قبیله‌اش سپرد و در آن‌جا بزرگان قبیله تصمیم گرفتند او باید برای حفظ «ناموس» قبیله به قتل رسانده شود. جلوی روی آن‌ها به قتلش رساندند. ارباب خاتون به دست سه مرد در محله یعقوب‌آباد مورد تجاوز قرار گرفت. او نزد پلیس شکایت کرد. هفت ساعت بعد به دست اقوامی که مدعی بودند او با گزارش این جنایت آن‌ها را «بی‌ناموس» کرده است، به قتل رسید.

در طول ۱۰ سال گذشته، کمیسیون حقوق بشر پاکستان قتل‌های «ناموسی» را به سرعت سالی هزار مورد ثبت می‌کرد، اما اگر پاکستان در ظاهر بدترین کارنامه جنایات «ناموسی»‌ را دارد (و باید یادمان باشد که بسیاری کشورها به دروغ مدعی هستند چنین جنایاتی ندارند) ترکیه احتمالا با فاصله‌ی کمی در مقام دوم است. طبق ارقام پلیس بین سال‌های ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۶، گزارش‌ها نشان می‌دهد که ۴۸۰ زن (۲۰ درصد آن‌ها بین سنین ۱۹ تا ۲۵) در جنایات و نزاع‌های «ناموسی» کشته شدند. بقیه آمار ترکیه، که بیش از پنج سال پیش توسط گروه‌های زنان جمع‌آوری شده، می‌گوید حداقل ۲۰۰ دختر و زن هر سال برای «ناموس» به قتل می‌رسند. این ارقام را اکنون بسیار پایین‌تر از حد واقعی می‌دانند. بسیاری در مناطق کردنشین کشور صورت گرفتند؛ نظرسنجی نشان می‌دهد ۳۷ درصد شهروندان دیاربکر قتل زنی به جرم رابطه خارج از ازدواج را تایید می‌کنند. مدینه مهمی، دختری که زنده به گور شد، در شهر کردنشینِ کهته زندگی می‌کرد.

در سال ۲۰۰۶ مقامات منطقه کردنشین جنوب شرق آناتولی ثبت کردند که هر چند هفته یکبار زنی به دستور خانواده‌اش سعی به خودکشی می‌کند. بقیه سنگسار می‌شدند، با گلوله می‌مردند، زنده به گور و یا خفه می‌شدند. زنی ۱۷ ساله به نام دریا که عاشق پسری در مدرسه‌اش شد، روی موبایل خود پیغامی از عمویش دریافت کرد که:‌ »تو نام ما را سیاه کردی. خودت را بکش و شرم ما را پاک کن یا ما اول تو را می‌کشیم». عمه‌ی دریا را پدربزرگش با دلیلی مشابه کشته بود. برادرانش نیز پیغام تلفنی می‌فرستند،‌ گاهی اوقات تا حد روزی ۱۵ بار. دریا سعی کرد خواسته‌های خانواده‌اش را اجرا کند. او به رود دجله پرید و سعی کرد خودش را دار بزند و رگ‌های دستش را زد ـ همه بی‌اثر. سپس به خانه امن زنان گریخت.

۱۳ سال طول کشید تا مرات کارای ۴۰ ساله در سال ۲۰۰۷ اعتراف کرد هفت گلوله به خواهر جوان‌ترش شلیک کرده است پس از آن‌که مادرِ‌ بیوه‌اش و عموهایش به او گفته بودند او را به جرم فرار با دوست پسرش بکشد. پیش از آن‌که خواهرش را در شهر کردنشینِ‌ دیاربکر به قتل برساند، همسایه‌ها حاضر به صحبت با مرات کارا نبودند و امام گفته بود اگر خواهرش را به قتل نرساند،‌ حرف خدا را زیر پا می‌گذارد. این بود که او قاتل شد. ناموس اینگونه احیا شد.

مهمت فاراک،‌ روزنامه‌‌نگار ترک، در کتاب خود «زنان در چنگال آداب و رسوم قبایل» کشتار «ناموسی»‌ پنج دختر را در اواخر دهه ۱۹۹۰ در استان سالینفورا ثبت می‌کند. دو مورد از آن‌ها را (یکی فقط ۱۲ سالش بود) در میدان‌های شهر گلو بریدند، از روی دو نفر با تراکتور رد شدند، پنجمی را برادر کوچکترش با گلوله کشت. یکی از زنانی که گلویش را بریده بودند سودا گوک بود. برادرانش دستانش را پایین گرفتند و پسرعموی تازه‌بالغش گلویش را برید.

اما کشتار «ناموسی» زنان پدیده‌ای مخصوص کردها نیست حتی اگر در مناطق روستایی کشور صورت می‌پذیرد. در سال ۲۰۰۱، سیت کینا دختر ۱۳ ساله‌اش را به جرم حرف زدن با پسرها در خیابان با چاقو کشت. با تبر و چاقوی آشپزخانه در دستشویی به او حمله کرد. پلیس که جسد را پیدا کرد،‌ دید که سر دختر را جوری تکه تکه کرده بودند که خانواده با روسری آن‌را سر هم کرده بود. سیت کینا به پلیس گفت:‌ »وظیفه‌ام را تمام کردم».

در همان سال، دادگاهی در استانبول جرم علیه برادران را از حبس ابد به چهار تا ۱۲ سال کاهش داد. آن‌ها خواهر خود را، پس از اتهام تن‌فروشی زدن، از روی پل به کام مرگ پرتاب کرده بودند. دادگاه نتیجه گرفت که رفتار او مرگش را «تحریک» کرده است. قرن‌ها است که آزمایش بکارت بخشی معمولی از سنت روستایی پیش از ازدواج زن به حساب آمده. در سال ۱۹۹۸ که پنج زن جوان پیش از این آزمایش‌ها خودکشی کردند، وزیر مسائل خانوادگی ترکیه از این آزمون‌های قانونی پزشکی برای دختران در خانه‌های دولتی دفاع کرد.

آسو کمال، فعال کرد عراقی بریتانیایی، از «شبکه دعا علیه خشونت» می‌گوید بین سال‌های ۱۹۹۱ تا ۲۰۰۷، ۱۲۵۰۰ زن به دلیل «ناموس» تنها در سه استان کردنشین عراق به قتل رسیده‌اند ـ ۳۵۰ نفر در هفت ماه اول ۲۰۰۷ که برای آن تنها پنج مورد حکم صادر شده. بسیاری زنان از خانواده‌هایشان دستور گرفتند با روغن آشپزی خود را بسوزانند و خودکشی کنند. در بیمارستان سلیمانیه در سال ۲۰۰۷، جراحان زنانی را به خاطر سوختگی‌های خطیر مداوا می‌کردند که هرگز نمی‌توانست آن‌طور که آن‌ها ادعا می‌کردند به خاطر «حوادث» سوختگی بوده باشد. یکی از این بیماران، سیروه حسین،‌ از سوختگی ۸۶ درصدی در حال مرگ بود. او مادر کردِ سه بچه از روستایی در نزدیکی مرز ایران بود. در سال ۲۰۰۸ افسر پزشکی در سلیمانیه به خبرگزاری فرانسه گفت تنها در ماه می،‌ ۱۴ زن جوان به جرم جرایم «ناموسی» در طول ۱۰ روز به قتل رسیده‌اند. در سال ۲۰۰۲ مقامات دولت کردستان در سلیمانیه اعلام کردند: «کشتار یا آزار زنان به بهانه پاک‌سازی «شرم» بهانه‌ی قابل قبولی نیست». آن‌ها گفتند دادگاه‌ها نمی‌توانند با استفاده از قانون قدیمی سال ۱۹۶۹ «جرم خاطی را کاهش دهند». و البته که قانون جدید تفاوتی ایجاد نکرد.

اما در عراق هم فقط کردها نیستند که به کشتارهای «ناموسی» باور دارند. در تکریت زن جوانی در زندان محل در سال ۲۰۰۸ نامه‌ای به برادرش نوشت و به او گفت نگهبانی در زندان به او تجاوز کرده و باردار شده است. به برادر اجازه دادند از زندان دیدار کند و او به درون سلول رفت،‌ جایی که خواهر اکنون به روشنی باردار او را نگاه می‌داشتند، و سپس به او شلیک کرد تا خانواده‌اش را از «بی‌ناموسی» نجات دهد. سردخانه‌ی بغداد نمونه دی ان آ را از جنین زن و همچنین از نگهبانان زندان تکریت برداشت کرد. متجاوز سرهنگ دوم پلیس بود. دلیل زندانی کردن زن روشن نبود. گزارشی می‌گفت خانواده سرهنگ به بستگان زن «آوانس داده» تا از مجازات بگریزد.

در بصره در سال ۲۰۰۸ پلیس گزارش داد ماهی ۱۵ زن به جرم تخطی از «لباس اسلامی» به قتل رسانده می‌شوند. دختری ۱۷ ساله، رند عبدالقادر،‌ را دو سال پیش پدرش با کتک زدن کشت چرا که عاشق سربازی بریتانیایی شده بود. دیگری، شبو علی رئوفِ ۱۹ ساله، را خانواده‌اش به پیک نیکی در دوکان برد و هفت بار به او شلیک کرد چرا که شماره ناآشنایی روی تلفنش پیدا شده بود.

در نینوا، دعا خلیل اسود ۱۷ سالش بود که گله‌ی ۲۰۰۰ نفره‌ای از مردان به جرم این‌که عاشق مردی بیرون قبیله‌اش شده بود، سنگسارش کردند.

در اردن سازمان‌های زنان می‌گویند که با حساب آمار سرانه، اقلیت مسیحی در این کشور که جمعیتش کمی بیش از پنج میلیون است، بیش از مسلمانان درگیر کشتارهای «ناموسی» است ـ اغلب به این خاطر که زنان مسیحی می‌خواهند با مردان مسلمان ازدواج کنند. اما جامعه مسیحی نمی‌خواهد جرایمش را مطرح کند و اکثریت موارد شناخته‌شده قتل به دست مسلمانان است. داستان‌های آن‌ها به طرزی خسته‌کننده و مشمئزکننده آشنا است. در این‌جا سرحان را داریم که در سال ۱۹۹۹ پز می‌داد که چقدر دقیق خواهر کوچکترش، سوزان، را کشته است. سه روز پس از این‌که این دختر ۱۶ ساله به پلیس گفته بود به او تجاوز کرده‌اند، سرحان چهار گلوله به سرش شلیک کرد. او گفت: «او اشتباه کرده حتی اگر خلاف خواسته‌اش بوده. هر چه باشد بهتر است یک نفر بمیرد تا کل خانواده از شرم بمیرد». از آن هنگام تا کنون مجموعه بسیار تکان‌دهنده‌ای از جنایات «ناموسی» نزد مردم اردن فاش شده که خانواده سلطنتی آن‌ها را محکوم می‌کند و دادگاه‌ها به آرامی با مجازات‌های هر روز سخت‌تر جنایی به آن‌ها پاسخ می‌دهند.

با این حال در سال ۲۰۰۱ مرد اردنی ۲۲ ساله‌ای را می‌یابیم که خواهر متاهل ۱۷ ساله‌اش را خفه کرد (۱۲امین قتل اینچنینی در طول هفت ماه) چرا که منظون بود او با کسی رابطه دارد. شوهرش در عربستان سعودی زندگی می‌کرد. در سال ۲۰۰۲ سواد محمود خواهر خودش را به همین دلیل خفه کرد. او را مجبور کرده بودند با معشوقش ازدواج کند ـ اما وقتی خانواده فهمید که قبل از ازدواج باردار شده بوده، تصمیم گرفتند اعدامش کنند.

در سال ۲۰۰۵ سه نفر اردنی خواهر متاهل ۲۲ ساله‌شان را به جرم داشتن معشوق با چاقو کشتند. براداران که دیده بودند مرد وارد خانه او شده، به خانه‌اش ریختند و او را کشتند. به معشوق آسیبی نزدند.

در مارچ ۲۰۰۸، دادگاه‌های اردن هنوز به نرمی با کشتارهای «ناموسی» برخورد می‌کردند. در این ماه،‌ دادگاه جنایی اردن دو مرد را به خاطر کشتن دو قوم و خویش و نزدیکِ مونث «در میان دعوا» به تنها شش ماه و سه ماه زندان محکوم کرد. در مورد اول شوهر، مردی را در خانه با زنش پیدا کرده بود و مظنون بود که رابطه دارند. در مورد دوم مردی خواهر متاهل ۲۹ ساله‌اش را با گلوله کشته بود به جرم این‌که خانه را بدون اجازه شوهر ترک کرده و «با موبایلش با مردان دیگر حرف می‌زده». در سال ۲۰۰۹ مردی اردنی اعتراف کرد خواهر باردارش را با چاقو کشته چرا که او پس از دعوا با شوهرش نزد خانواده بازگشته؛ برادر باور داشت او «با مردان دیگر رابطه داشته»‌.

و خلاصه داستان همین است که هست. سه مرد که در امان خواهر مطلقه ۴۰ ساله‌شان را ۱۵ بار به خاطر داشتن معشوق چاقو زدند؛ مردی اردنی که محکوم بود دختر ۲۲ ساله‌اش را با شمشیر کشته چرا که بیرون از ازدواج باردار شده. بسیاری خانواده‌های اردنی در اصل فلسطینی هستند. نه ماه پیش، مردی فلسطینی خواهر متاهلش را به خاطر «رفتار بد»‌ با چاقو کشت. اما ماه پیش، دادگاه جنایی اردن خواهرکش دیگری را به ۱۰ سال زندان محکوم کرد و ادعایش برای قتل «ناموسی» را رد کرد ـ اما تنها به این دلیل که شاهدی برای ادعای او که دختر مرتکب زنا شده،‌ پیدا نشده نبود.

در خود «فلسطین» دیده‌بان حقوق بشر مدت‌ها پلیس و نظام قضایی فلسطین را مقصر ناکامی تقریبا کامل برای حفاظت از زنان در غزه و کرانه غربی در مقابل جنایات «ناموسی» دانسته. برای مثال به مورد دختر ۱۷ ساله‌ای توجه کنید که در سال ۲۰۰۵ به جرم باردار شدن به دست برادر بزرگش خفه شد  ـ او از پدر خودش باردار شده بود.

پدر در زمان قتل دختر حاضر بود. دختر قبلا گزارش پدرش را به پلیس داده بود. او را نه دستگیر کردند و نه بازجویی کردند. در همان سال تفنگ‌داران حماس یوسری اعظمی ۲۰ ساله را که یک روز را بدون نامزدش گذرانده بود، به خاطر «رفتار بی‌اخلاق»‌ با گلوله کشتند. اعظمی عضو حماس بود و او که قرار بود شوهرش شود، عضوِ فتح. حماس سعی کرد عذرخواهی کند و زن را «شهید» خواند ـ و این‌جا بود که خانواده‌ی زن برآشفته شد. اما همین سال قبل،‌ مدت‌ها پس از پیروزی حماس در انتخابات فلسطین و کنترل نوار غزه به دست این سازمان، مردی از غزه را به جرم این دستگیر کردند که با کوبیدن زنجیری آهنی به سر دخترش او را کشته بود چرا که فهمیده بود تلفن موبایل دارد و واهمه داشت که دختر با این تلفن با مردی بیرون خانواده حرف می‌زده. بعدا او را آزاد کردند.

حتی در لبنانِ لیبرال‌مآب هم کشتارهای «ناموسی»‌ گه گاه اتفاق می‌افتد. بدنام‌ترین‌شان در مورد زنی ۳۱ ساله به نام مونا کاهم بود که پدرش پس از این‌که فهمید پسرعمویش او را باردار کرده به اتاق خوابش آمد و گلویش را برید. او که چاقو را هنوز در دست داشت تا ایستگاه پلیس در الرویس، حومه جنوبی بیروت،‌ پیاده رفت. به پلیس گفت:‌ »وجدانم پاک شده. آدم کشتم تا ناموسم را پاک کنم». تعجبی نیست که نظرسنجی افکار عمومی نشان می‌دهد ۹۰/۷ درصد مردم لبنان مخالف جنایات «ناموسی» هستند. از میان تعداد معدودی که آن‌ها را تایید می‌کنند،‌ چندین نفری باور داشتند که این کار کمک می‌کند ازدواج بین مذهبی محدود شود.

سوریه مثل لبنان است. گروه‌های حقوق مدنی می‌خواهند قوانین علیه زن‌کشان محکم‌تر شود، اما قوانین دولتی فقط دوره زندان برای زنانی که قوم و خویش مونث خود را به خاطر رابطه جنسی بیرون از ازدواج می‌کشند به دو سال افزایش داده. یکی از اخیرترین موارد،‌ لبنا است، دختری ۱۷ ساله ساکن حمص که خانواده‌اش او را کشت چرا که پس از خودداری از ازدواج با مردی که برایش برگزیده بودند به خانه خواهرش گریخته بود. در ضمن (به غلط) فکر می‌کردند او دیگر باکره نیست.

در ایران و افغانستان، نزاع‌های قبیله‌ای اغلب به کشتارهای «ناموسی می‌انجامد. مثلا در ایران یکی از مقامات استان‌داری در استان عرب‌نشین خوزستان در سال ۲۰۰۳ اعلام کرده بود که ۴۵ زن جوان زیر ۲۰ سال در عرض تنها دو ماه در قتل‌های «ناموسی» کشته شده بودند و هیچ کدام محکوم نشده بود. همه را به خاطر خودداری دختر از پذیرش ازدواجی ترتیبی، نپذیرفتن لباس اسلامی و یا ظن تماس داشتن با مردان بیرون خانواده از دم تیغ گذراندند.

از پشت حجاب تاریک مجازات‌های روستایی افغانستان گه گاه صحنه وحشت‌بارِ اعدام نوجوانان را می‌بینیم. وقتی صدیقه، که فقط ۱۹ سالش بود، و نامزد ۲۵ ساله‌اش،‌ خیام، را نزد دادگاه مذهبی مورد تایید طالبان در استان کندوز آوردند، آخرین کلام آن‌ها این بود:‌ »ما عاشق یکدیگریم،‌ هر چه می‌خواهد شود، بشود». در بازارِ ملا قلی، جمعیت (از جمله اعضای هر دو خانواده) اول صدیقه و سپس خیام را سنگسار کرد.

یک هفته قبل زنی که خود را بیبی صنوبر معرفی می‌کند، بیوه‌ای باردار، صد ضربه شلاق خورد و سپس فرمانده‌ی طالبان گلوله‌ای به سرش شلیک کرد. در آوریل سال گذشته تفنگ‌چیان طالبان با جوخه آتش مردی و دختری در نیمروز را به جرم فرار در حالی که زن جوان از قبل نامزد کس دیگری بود، اعدام کردند. تاریخ شاید هرگز افشا نکند چند صد زن (و مرد) سرنوشت‌های مشابهی در دستان خانواده‌های روستایی بسیار سنتیِ طالبان پیدا کرده‌اند.

اما شیوع جنایات‌ »ناموسی» تمام زمین را زیر پا گذاشته، از جمله حملات اسیدی به زنان در بنگلادش به خاطر خودداری از ازدواج. در یکی از مخوف‌ترین کشتارهای «ناموسی» هندو در هندوستان، همین امسال،‌ زوجی نامزدکرده، یوگش کومار و آشا ساینی، به دست خانواده‌ی تازه‌عروسِ‌ ۱۹ ساله به قتل رسیدند چرا که نامزد او از کاستِ پایین‌تر بود. ظاهرا آن‌ها را دستبند زدند و با شوک برقی کشتند.

سرنوشت مشابهی منتظر ویشال شارمای ۱۸ ساله بود، براهمنِ هندویی که می‌خواست با سونو سینگ، مرد ۱۷ ساله‌ای جات‌تبار (از کاست «پایین‌تر»ی که اعضایش معمولا مسلمانند) ازدواج کند. در اوتار پرادش زوج را دار زدند و بدنشان را سوزاندند. سه سال قبل، دادگاهی در دهلی نو پنج مرد را به خاطر کشتن زوجی دیگر که از همین زیر‌کاست بودند و در چشم «شورای کاستی» محل برادر و خواهر به حساب می‌آمدند، به مرگ محکوم کرده بود.

در چچن،‌ رئیس جمهور منتخب روسیه، رمضان قدیروف، مردان را قویا به کشتار برای «ناموس» تشویق کرده است. وقتی هفتصد زن در گروژنی پیدا شدند که در سر و سینه گلوله خورده بودند، قدیروف اعلام کرد (بی هیچ اثبات اما با تایید واضح)‌ که آن‌ها را به خاطر «زندگی غیراخلاقی» کشته‌اند. وقتی به او از گزارشی گفتند که طبق آن دختری چچنی به پلیس تلفن کرده بود تا از پدر آزارگرش شکایت کند،‌ او گفت مرد باید بتواند دخترش را بکشد «… اگر او را نکشد،‌ اصلا چطور مردی است؟ خودش را شرمسار می‌کند!»

و همین‌گونه به «غرب»، نامی که ما روی این‌جا گذاشته‌ایم، که بعضی خانواده‌های مهاجر با اثاثیه خود سنت‌های کریه روستاهای خانوادگی‌شان را هم با خود آورده‌اند: مهاجری آذری در سنت پترزبورگ محکوم شده بود که مردانی را به خدمت گرفته تا دخترش را بکشند چرا که او دامن کوتاه پوشیده و «سنت‌های ملی را زیر پا گذاشته»؛ نزدیک شهر شارلروآی بلژیک، سعدیه شیخ را برادرش، مسفی، با گلوله کشت چرا که حاضر نبود با مردی پاکستانی که خانواده‌اش انتخاب کرده بود ازدواج کند؛ در حومه‌های تورنتو، کامیکار کائور دیلیون، گلوی اماندیپ،‌ عروسِ پنجابی‌اش، را گرد تا گرد برید چرا که او می‌خواست ازدواج ترتیبی‌اش را رها کند، شاید برای مردی دیگر. او به پلیس تورنتو گفت که این جدایی «نام خانواده‌اش را بی‌آبرو می‌کند».

و البته در آخر شاید باید به این فهرست جنایات بریتانیا را هم اضافه کنیم. در این‌جا در همین چند سال گذشته ما خودمان رو به واقعیت جنایات «ناموسی» بیدار شدیم؛ سرجیت آتوال،‌ زن سیک‌مذهب پنجابی که به دستور مادر شوهر ساکن لندنش به جرم تلاش برای فرار از ازدواجی خشونت‌بار کشته شد؛ تولای گورنِ ‌۱۵ ساله، کردِ ترک ساکن شمال لندن که به دست پدر مسلمان شیعه‌مذهبش شکنجه شد و به قتل رسید چرا که می‌خواست با مرد مسلمان سنی‌مذهبی ازدواج کند؛ هشو یونسِ‌ ۱۶ ساله که در سال ۲۰۰۵ از پدرش خنجر خورد چرا که با پسری مسیحی دوست بود؛ و کنیز ریاضی که شوهرش او را در آکرینگتون زنده زنده با چهار کودکشان به جرم «راه و رسم غربی» آن‌ها آتش زد (کوچک‌ترین‌شان، ۱۰ سالش بود). محمد ریاض پاکستانی مسلمانی از استان سرحد شمال غربی بود. دو روز پس از این قتل‌ها از سوختگی جان سپرد.

اسکاتلند یارد مدت‌ها پیش اعتراف کرد باید بیش از صد مرگ را بررسی کند که بعضی‌هایشان به یک دهه پیش باز می‌گردند و اکنون معلوم می‌شود کشتارهای «ناموسی» بوده‌اند.

این‌ها تنها چند تا از این قتل‌ها هستند، چند تایی اسم، قسمت کوچکی از داستان‌های وحشت‌باری که سراسر جهان را گرفته‌ و آن‌چه باید جنایتی دسته‌جمعی شناخته شود را چون عفونتی پخش می‌کند، سنتی از توحش خانوادگی که هیچ دخالت رحمانی و هیچ قانون دولتی را نمی‌پذیرد و به ندرت جای سوگواری باقی می‌گذارد.

سرجیت آتوال

در سال ۱۹۹۸ در سفر به پنجاب هند به جرم جرات تقاضای طلاق از ازدواجی ناموفق به دست خانواده شوهرش به قتل رسید.

دعا خلیل اسود

این دختر ۱۷ ساله در عراق به دست گله‌ای از ۲۰۰۰ مرد سنگسار شد به این جرم که عاشق مردی بیرون قبیله‌ی خود شده بود

رند عبدالقادر

این دختر ۱۷ ساله عراقی را پدرش دو سال پس از این‌که عاشق سربازی بریتانیایی در بصره شد، کشت.

فخره خار

در سال ۲۰۰۱ در کراچی،‌ شوهرش روی صورتش اسید پاشید پس از این‌که فخره او را رها کرده بود و به خانه مادرش در محله تن‌فروشان شهر بازگشته بود.

مختاران بیبی

این دختر ۱۸ ساله را چهار مرد در کلبه‌ای در پنجاب در سال ۲۰۰۲ مورد تجاوز قرار دادند در حالی که ۱۰۰ مرد بیرون کلبه می‌خندیدند و تشویق می‌کردند.

هشو یونس

دختر ۱۶ ساله را عبدالله، پدر مسلمانش، در غرب لندن در سال ۲۰۰۲ با چاقو کشت چرا که دوست‌پسر مسیحی او را نمی‌پذیرفت.

تسلیم سولانگی

دختر روستایی پاکستانی، ۱۷ ساله، به دروغ متهم به بی‌اخلاقی بود و به عنوان مجازات چند سگ را به جانش انداختند و سپس خانواده شوهرش او را با گلوله کشت.

شبو علی رئوف

این دختر ۱۹ ساله را خانواده‌اش به پیک نیکی در دوکانِ‌ عراق برد و وقتی فهمیدند شماره‌ای ناآشنا روی تلفنش دارد با هفت گلوله او را کشتند.

تولای گورن

دختر ۱۵ ساله کرد در شمال لندن به دست پدرش کشته شد چرا که خانواده‌اش به انتخاب همسر توسط او اعتراض داشت.

بناز محمد باباخیر آقا

پدر و عموی این دختر ۲۰ ساله او را در سال ۲۰۰۷ به قتل رساندند، پس از آن‌که عاشق مردی شده بود که خانواده‌اش نمی‌خواست با او ازدواج کند.

عایشه بلوچ

به او تهمت زدند با مردی پیش از ازدواج رابطه جنسی داشته و شوهرش در سال ۲۰۰۶ در پاکستان لب‌ها و دماغش را با چاقو برید.

روزنامه ایندپندنت – ۷ سپتامبر ۲۰۱۰

ادامه دارد…

شماره‌های بعدی:

سه ـ قوم و خویشانی با دستان آلوده به خون (ماجرایی از خانه امنی برای زنان لاهورِ پاکستان و مصاحبه با وکیل مدافع حقوق زنان در این شهر)

چهار ـ دروغ پشت «خودکشی‌»های پرشمار در مصر (افشای دروغ مقامات مصر که می‌گویند این کشور اصلا «قتل ناموسی» ندارد)

پنج ـ جایی برای پناه جستن از درد و شرم (در مورد گروهی از زنان اردنی که در سراسر کشور برای قربانیان خشونت در ازدواج، خانه‌های امن باز کرده‌اند)

شش ـ حقیقت درباره قتل‌های «ناموسی» (نگاه فیسک به کل مجموعه)