اسد سیف

در ۲۵ بهمن‌ماه ۱۳۶۷، پنج ماه پس از انتشار رمان “آیه‌های شیطانی”، آیت‌الله خمینی طی یک فتوا اعلام داشت:

“به اطلاع مسلمانان غیور سراسر جهان می رسانم، مؤلف کتاب آیات شیطانی که علیه اسلام و پیامبر و قرآن تنظیم و چاپ و منتشر شده است، هم‌چنین ناشرین مطلع از محتوای آن محکوم به اعدام می باشند. از مسلمانان غیور می خواهم تا در هر نقطه که آنان را یافتند، سریعاً آنها را اعدام نمایند تا دیگر کسی جرئت نکند به مقدسات مسلمین توهین نماید و هر کس در این راه کشته شود، شهید است انشاء‌الله. ضمناً اگر کسی دسترسی به مؤلف کتاب دارد ولی خود قدرت اعدام آن را ندارد، او را به مردم معرفی نماید تا به جزای اعمالش برسد.”

بر اساس “فتوای خمینی” سلمان رشدی باید کشته شود، زیرا رمانی علیه “پیامبر و قرآن” نوشته و به “مقدسات اسلام” توهین نموده است. مرگ نویسنده باید درس عبرتی باشد تا “دیگر کسی جرئت نکند” چنین رفتاری علیه مسلمین پیش گیرد. پاداش قاتل بهشت است.

پس از صدور فرمان “امام”، “امت” او در خیابان‌ها به راه افتاد، پرچم دولت انگلیس و مترسک سلمان رشدی را به آتش کشید، به سفارت انگلیس در تهران حمله برد، نمایندگان مجلس و دولت سخنان رهبر خویش تکرار کرده و بنیادهای دولتی و نیمه دولتی برای سر نویسنده جایزه تعیین کردند. خمینی و هم “امت حاضر در صحنه” هیچ‌کدام نه رمان می شناختند و نه “آیه‌های شیطانی” را خوانده بودند.

هم‌زمان با “فتوا”، سازمان‌های تبلیغاتی رژیم با سرمایه‌ای کلان به راه افتادند تا در داخل و خارج از کشور، اهداف امام پیش گیرند. کتاب “نقد توطئه آیات شیطانی” از جمله همین تبلیغات است که سید عطاء‌الله مهاجرانی، وزیر ارشاد آینده در دولت محمد خاتمی، نوشته است. این کتاب را “انتشارات اطلاعات” فراهم آورده و “دفتر برنامه‌ریزی و هماهنگی تبلیغات خارجی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، اداره حقوقی و اداره محرمانه وزارت امور خارجه، خبرگزاری جمهوری اسلامی” و…هر کدام نویسنده را در تهیه این اثر کمک بوده‌اند.

کتاب آقای مهاجرانی که بر شیوه تاریخ‌نویسی سنتی استوار است، بر چند محور تحریر شده است:

 

توطئه غرب علیه اسلام و ایران

غرب فاسد و شیطان و ضد انسان است. در تمامی حیاتِ خویش کوشیده است بر شرق تسلط یابد. شوق استیلا بر شرق، پس از به قدرت رسیدن اسلام، روزافزون شد. در جنگ‌های صلیبی “تمامی تلاش غرب بر این بود که سیطره و حضور اسلام را بشکند و محدود کند.” (ص ۲۰) “غرب از تمدن و فرهنگ اسلامی بهره فراوان برد، اما دشمنی و کینه تلخ و تاریخی‌اش نسبت به اسلام فروکش نکرد.”(ص۲۰)، “سراسر مشرق‌زمین حاصل توطئه غرب است.”(ص۲۵) نویسنده حتا گام‌های ترکیه به راه مدرنیته را “توطئه غرب” می داند. (ص ۲۶)

در برابر غربِ ستمگر، شرقِ اسلامی قرار دارد که سرچشمه انسانیت است. علت دو قرن هجوم نیروهای اسلام به غرب و کشتار غربیان و به آتش کشیدن شهرها را نویسنده چنین بیان می کند؛ “اسلام به عنوان یک اعتقادِ حرکت‌بخش و امیدآفرین مسلمانان را تا قلب اروپا و آفریقا کشانید.”(ص۱۷) نبرد نیروهای اسلام “نه به عنوان یک جنگ نژادی، بل‌که دقیقاً به عنوان یک نبرد اعتقادی” بود. (ص۳۰)

پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، سرانجام در تقابل نیروهای خیر و شر، زمان نبرد نهایی بین غرب و شرق فرا رسید. “کتاب آیات شیطانی حمله به استراتژی شرق بود و فتوای امام خمینی حمله مستقیم به استراتژی غرب.”(ص۳۱)

مهاجرانی بر این گمان است که “پدیده سلمان رشدی را می توان حلقه‌ای از زنجیره برخورد غرب با جهان اسلام دانست.”(ص۱۲) به زعم او، تمدن غرب در حال زوال است و “فتوای امام سرآغاز حرکت رودخانه‌های عظیم توده‌های مسلمان.” و این غرب را خوش نمی آید.(ص۱۲) “ترکیدن بادکنک سلمان رشدی در اثر تقابل دو فرهنگ، دو تمدن اسلام و غرب حاصل شده است.”(ص۱۰)

 

سلمان رشدی، مزدور انگلیس و صهیونیسم

در جمهوری اسلامی هزاران نویسنده پیرامون حکومت سازماندهی شده‌اند تا اهداف حاکمیت را به شعر و داستان بازنویسند. موضوع آثار ادبی و هنری را در یک حکومت ایدئولوژیک، حاکمیت تعیین می کند. آقای مهاجرانی نیز بر این اساس فکر می کند، دولت انگلستان نوشتن “آیات شیطانی” را به سلمان رشدی سفارش داده و رشدی “ابزار بازی انگلیس است” و رمان‌های او به توصیه آن‌ها نوشته شده است. (ص۴۹)

مهاجرانی فکر می کند، نوشتن این کتاب از پیش “طراحی و سفارش شده.” و ناشر یهودی آن “سفارش نگارش” آن را داده است. (ص۱۶۰) او  به نقل از رفسنجانی، رئیس مجلسِ وقت، ابعاد این رفتار را باز می گشاید؛ “آدم می بیند که قبلاً پول داده می شود، به این شخص به عنوان حق تألیف، آدم می بیند برای این شخص محافظ می گذارند، برای این‌که می دانند چه کار دارند می کنند. می بینیم یک بنگاه انتشاراتی صهیونیسم دنبال کار است. می بینیم از پیش ترجمه‌ها در کشورهایی مثل آمریکا و ایتالیا آماده می شود…”(ص ۱۲۵)

نویسنده به این نتیجه می رسد که؛ “سلمان رشدی به عنوان چهره مناسبی انتخاب شده که می توانست مجری توطئه باشد…او به عنوان یک مأمور ویژه، آیات شیطانی را نوشته است.”(ص۹۷) از آیت‌الله خمینی دلیل می آورد که؛ “مسأله کتاب آیات شیطانی کاری حساب شده برای زدن ریشه دین و دینداری و در رأس آن اسلام و روحانیت است.”(ص۸۰)

 

جرم سلمان رشدی

بزرگ‌ترین جرم سلمان رشدی، “شک در موضوع وحی” است و این‌که پیامبر”فردی خودخواه”معرفی شده، یاران او “افرادی هستند با انحراف‌های گوناگون”. رشدی در کتاب خویش “نسبت انحراف به همسران پیامبر” داده، “نسبت به احکام اسلامی تحقیر و اهانت” روا داشته، و “فرشته وحی جبرئیل” را “تحقیر و اهانت” کرده، (ص۸۷) او هم‌چنین، “چهره خمینی” را مخدوش کرده است. (ص۷۷)

با توجه به چنین اتهاماتی، او “مسائلی را مطرح می کند که دیگر قابل پاسخگویی نیست و پاسخ‌اش همان فتوای امام خمینی است.”(ص۷۸)

در ادامه بحث، مهاجرانی به تاریخ اسلام رجوع می کند، از قرآن و احادیث کمک می گیرد تا ثابت کند، مرگ حق سلمان رشدی است و او باید کشته شود. از “عالمان اسلام” و احکام آنها نقل می کند که هرکس پیامبر را توهین کند، قتل او واجب است و نتیجه می گیرد که حکم خمینی نیز بر این اساس قابل اجراست.(صص۳۳-۲۳)

مهاجرانی در کتاب خویش آگاهانه تاریخ را با رمان یکی می پندارد تا بدین‌وسیله رشدی را به تحریفِ تاریخ متهم کند.

“نقد توطئه آیات شیطانی” تا کنون ۲۵ بار تجدید چاپ شده، از سوی نهادهای دولتی به زبان‌های عربی و انگیسی ترجمه و در کشورهای مختلف پخش شده است. مهاجرانی اکنون، پس از گذشتِ بیست سال از چاپ این کتاب، به دامان غرب پناه آورده و در انگلستان سکونت دارد. اگرچه می کوشد خود را از آن نظام دور نگاه دارد، اما هم‌چنان به این اثر خویش افتخار می کند.

در مورد کتاب آقای مهاجرانی زیاد می توان نوشت، اما همین خود می تواند سئوالی باشد برای خواننده که: آیا می توان طرفدار “حقوق بشر” بود و ترور یک انسان را تأیید و تبلیغ کرد؟ آیا می توان از دمکراسی و آزادی انسان سخن گفت و هم‌زمان قتل انسانی را سازمان داد؟