جنوب سودان در روز شنبه نهم ژوئیه ۲۰۱۱ از کشور سودان جدا شد و می رود تا با نام “سودان جنوبی” به عنوان یکصد و نود و سومین کشور گیتی، پای در سازمان ملل متحد نهد.

 ملت نوینی پدیدار شد که پیشتر “ملیت” بود و “خلق” نام داشت و از نظر قوانین بین المللی در چارچوب ملت سودان جای می گرفت، اما  اکنون با پاره کردن بند نافش، به “ملت سودان جنوبی” بدل شده است.

 

ویژگی های کشور جدید  

کشور جدید، ششصد هزار کیلومتر مربع مساحت دارد که حدود یک چهارم مساحت کل سودان است. طبق سرشماری سال ۲۰۰۸، جمعیت کل سودان ۱/۳۹ و جمعیت خلق سودان جنوبی بیش از هشت میلیون نفر بود.

 زبان عربی “جوبا” که در واقع لهجه محلی ـ آفریقایی زبان عربی است به شکل وسیعی در جنوب سودان رواج دارد، اما از سال ۱۹۲۸ تاکنون، زبان رسمی اش انگلیسی است. شماری از زبان های آفریقایی در سودان جنوبی وجود دارند که مهمترین آنها سه زبان آفریقایی قبیله “دینکا” با پنج میلیون متکلم، قبیله “نویر” با دو میلیون متکلم و قبیله”شلوک” با یک میلیون متکلم است. ۹۰% مردم کشور سودان جنوبی، مسیحی (کاتولیک و انگلیکان)، ۶% بت پرست و ۴% مسلمان هستند و البته فرقه های مذهبی دیگری هم وجود دارند.   

شادمانی مردم سودان جنوبی در روز استقلال

 

نبرد برابری

پس از استقلال سودان در نیمه دهه پنجاه میلادی، خلق جنوب سودان ـ که ویژگی های یک ملت متمایز از ملت عرب شمال را داشت ـ خواستار برابری حقوق با مردم شمال و مشارکت در نهادهای مستقر در پایتخت سودان شد. جنوبی ها در آغاز، چیزی جز خود مختاری نمی خواستند، اما حاکمیت خود بزرگ بین با تکبر و غرور با آنان برخورد کرد و از نیروهای امنیتی و نظامی برای سرکوب شان بهره گرفت. این همان سیاستی است که در عراق علیه خلق کرد به کار رفت و هشتاد سال است علیه خلق های غیر فارس در ایران به کار می رود.

مبارزه مردم جنوب سودان، پنجاه سال به درازا کشید که با فراز و نشیب هایی همراه بود، اما بهای برخورد رژیم های مستبد خارطوم با خواسته های برابری طلبانه مردم جنوب، دو و نیم میلیون کشته  و خارج شدن  ۵۰ تا۷۰ درصد ثروت  از دست شمالی هاست.

 ژنرال جعفر نمیری رییس جمهور پیشین سودان در سال ۱۹۷۲ تصمیم گرفت بر منابع نفت جنوب چیره شود و شریعت اسلامی را بر جنوب مسیحی تحمیل کند، لذا موافقت نامه صلح آدیس آبابا – میان حکومت مرکزی و شورشیان جنوب سودان ـ را زیر پا نهاد. این امر باعث پیدایش جنبش مردمی آزادیبخش سودان با گرایش های چپگرایانه به رهبری جان گارانگ شد. هدف این جنبش در آغاز، دموکراسی و برقراری فدرالیسم در جنوب کشور بود. جان گارانگ رهبر تاریخی خلق جنوب، بارها بر یکپارچگی و وحدت شمال و جنوب سودان و خودمختاری برای مردم جنوب تاکید کرده بود، اما هر بار با چپاول ثروت و تحمیل دین رسمی و نادیده گرفتن حقوق جنوبیان از سوی دولت مرکزی رو به رو گردید. در واقع با اعلام جهاد جعفر نمیری برای تحمیل شریعت اسلام بر مردم جنوب سودان، مساله دینی به عمده ترین ویژگی ستم ملی تبدیل شد.     

جشن و سرور در سودان جنوبی

سرانجام پس از سال ها جنگ و خونریزی، اراده معطوف به رهایی مردم جنوب، همراه با شرایط نوین بین المللی، رژیم عمر حسن البشیر را وادار به عقب نشینی کرد و در سال ۲۰۰۵ موافقت نامه صلح میان دو طرف کشمکش به امضا رسید. طبق این موافقت نامه، در ژانویه ۲۰۱۱ رفراندومی برای تعیین سرنوشت جنوب برگزار شد که طی آن ۹۹% مردم آن سامان به جدایی از شمال سودان رای دادند. این نتیجه طبیعی عناد حاکمیت ملت غالب و مخالفتش با خواسته های اولیه ملیت ستمدیده جنوب سودان بود که ابتدا چیزی جز عدم تمرکز و خودمختاری نبود، اما بعدها رادیکالیزه شد و به جدایی جنوب از شمال انجامید. خلق جنوب سودان با اراده ای ستودنی با حاکمیتی درآویخت که این خلق را در حاشیه حیات سیاسی قرار داده، با آنان همچون شهروندان درجه دو رفتار کرده و از کمترین حقوق ملی خود محروم نموده بود. برای نمونه، ملت غالب طی پنجاه سال، زبان خود را بر مردم جنوب تحمیل کرد و مدارس مسیحی موجود در خطه جنوب را بست.

 گرچه جنبش آزادیبخش سودان با انشعاب های فراوان رو به رو شد، اما به مبارزه خود با رژیم نمیری و سپس مارشال اسوار الذهب و نیز حکومت لیبرال صادق المهدی ادامه داد. با فروپاشی شوروی، گفتمان جنبش آزادیبخش سودان تغییر یافت و روابطش با آمریکا و اروپای غربی مستحکم شد.  

 این جنبش در دوران عمر البشیر و همگام با نبرد مستمر خویش، بارها با حکومت خارطوم به مذاکره پرداخت که اغلب با ناکامی همراه بود. اما سرانجام دو طرف نزاع در شهر “مشاکوس” به توافق نهایی دست یافتند و در گفتگوهای “نیواشا” درباره ترتیبات امنیتی و نظامی دوره انتقالی پیش از رفراندم برای حق تعیین سرنوشت، توافق کردند.

 

سودان، ایران و خاورمیانه

اکنون عمر البشیر راحت تر می تواند جمهوری اسلامی خود را برقرار سازد اما همچنان با وجه دیگری از مساله ملی در دارفور و یکی دو منطقه دیگر سودان رو به روست. کشور نوبنیاد سودان جنوبی نیز از یک سو با تمرد مسلحانه یکی از گروه های اپوزیسیون روبه روست و از سوی دیگر با عقب ماندگی ناشی از جنگ های مستمر گذشته، یعنی نبود تاسیسات زیربنایی نظیر جاده های اسفالته و تاسیسات برقی و سد سازی و همانند آن. شاید پس از استقلال شاهد سازندگی جنوب سودان باشیم. امری که چند سالی است در کردستان عراق فدرال رخ می دهد.  

 با توجه به آن چه گفته شد، رژیم استبدادی و بنیاد گرای اسلامی سودان، مسئول تجزیه این کشور است نه ملت جنوب سودان. همان گونه که مسئول گسترش گرایش های استقلال خواهانه در بلوچستان، کردستان، آذربایجان و عربستان ایران، رژیم های استبدادی پهلوی و جمهوری اسلامی اند که خلق های غیر فارس را از کمترین حقوق انسانی، مذهبی، فرهنگی و زبانی شان محروم کرده اند.   

رژیم ایران بر خلاف رژیم همپیمان خود در سودان با استقلال جنوب این کشور مخالفت کرده است. این موضعگیری حاکمان تهران از بی اعتقادی آنان نسبت به حقوق اقلیت های ملی و مذهبی نشأت می گیرد. آنان از پیامدهای این رویداد و تاثیر آن بر مبارزات خلق های ستمدیده ایران نیز هراس دارند.    

 فرآیند حل مساله اقلیت های ملی، با فرآیند دموکراسی خواهی در جهان معاصر بی ارتباط نیست. مساله ملیت ها و اقلیت ها در مرحله نخست در کانادا و اروپای غربی با برقراری نظام فدراتیو حل شد و سپس نوبت به آمریکای لاتین رسید که با همین شیوه از تمرکز آهنین گذشته دور شدند. موج بعدی، اروپای شرقی و آسیای جنوب شرقی را درنوردید که با جدایی کشورهای شوروی سابق و مناطق ملی یوگسلاوی پیشین و تیمور شرقی عینیت یافت. اکنون نوبت به آفریقا و خاورمیانه رسیده است. در قانون جدید مراکش، زبان آمازیغی در کنار زبان عربی رسمیت یافته است و در عراق با برقراری سیستم فدرال، خلق کرد و دیگر اقلیت های ملی و مذهبی این کشور به حقوق خود دست یافته اند. در افغانستان شیوه عدم تمرکز و تدریس زبان های متنوع ملی در مدارس و دبیرستان ها را در پیش گرفته اند.

خلق های غیر فارس در ایران نیز شاهد مبارزه ای پیگیر برای در هم شکستن زنجیرهای ستم ملی و دستیابی به حقوق قانونی و تاریخی خویش اند. اغلب گروه های سیاسی این خلق ها برای حل مساله ملی در ایران، برقراری نظام فدرال را آماج خود قرار داده اند.