یوسف عزیزی بنی طرف در دفتر شهروند ـ فوریه ۲۰۱۱

ترجمه: فرنگیس زاهد

 

 گفت وگو با یوسف عزیزی بنی طرف

آیا برای چند روز، و یا چند ساعت، بسته به آنکه که چقدر مجذوب حوادث شده باشید، همه ی دنیا در تونس، مصر و حالا لیبی خلاصه نشده بود؟

جوانان در سرتاسر منطقه به خاورمیانه چشم دوختند و فکر کردند این روزها عرب بودن چه حس خوبی ست.

برای ایرانیان جنبش جوانان دمکراسی خواه در دنیای عرب انرژی و نیروی تازه ای به خیابانهای اصفهان، مشهد، شیراز و تهران تزریق کرد. با شعارهای جدید الهام گرفته از خیابانهای قاهره  ایرانیان بار دیگر خیابانها را فتح کردند.

شعارهایی چون :”مبارک، بن علی، نوبت سید علی” که ترجمه آن این است مبارک(حسنی مبارک رئیس جمهور برکنار شده مصر)، بن علی (زین العابدین بن علی رئیس جمهور سرنگون شده تونس) و حال نوبت سید علی ست، که اشاره ای ست به سید علی خامنه ای رهبر فعلی ایران.

در تهرانتو ما نیز در همبستگی با مردم ایران راه پیمایی کردیم، و اینبار مجهز به پلاکاردها و شعارهایی بودیم که پیوند میان قیام تونس و میدان تحریر را با جنبش مردمی در سطح خیابانهای تهران به نمایش می گذاشت. 

آن هنگام که جوانان ایرانی و جوانان عرب در مبارزه برای دمکراسی علیه حاکمان ظالم به وحدت رسیدند به نظر می رسید برای لحظه ای آن شکاف تاریخی بین ایرانیان و اعراب  کنار گذاشته شد.

حتی در فیس بوک پیغامی از سوی جوانی ایرانی داشتم که برای انجام مصاحبه و چاپ آن در نشریه ای دانشجویی  به دنبال فعالی مصری بود. 

البته برای شما کانادائی ها، امریکائی ها ویا اروپائی ها این اتحاد بین ایرانی ها و دنیای عرب امری طبیعی ست. در هر صورت آیران، آیراق(عراق)، چه فرقی دارند؟

اما ما ایرانی ها، جنگ ایران و عراق را داریم، و هم چنین جدایی مذهب شیعه و سنی و میراث هجوم اعراب در قرن ششم. ما این دشمنی را با قدرت حفظ کردیم.

در ابتدا به نظر می رسید هنگامی که جوانان ایرانی در تورنتو با شور و اشتیاق شعارهایی در همبستگی با تونس و مصر سر دادند این اختلافات به تاریخ پیوستند. و سپس اتفاقی افتاد، مرد میانسالی، شاید در میانه ی دهه پنجاه و یا شصت خود، در حالیکه پرچمی از گذشته های دور ایران را تکان می داد فریاد زد:”نسل من آریا، دین از سیاست جدا.” که ترجمه سردستی آن چنین است:”نژاد من آریایی ست، و دین و سیاست باید از هم جدا باشند.”

حال شما باید چند نکته را در مورد ایرانی ها بدانید تا به تأثیر این شعار پی ببرید. معنای نیمه دوم این شعار که خواهان جدایی دین از سیاست است مشخص است. و مورد حمایت همه ماست.

اما نیمه ی اول آن……

از دید شما غریبه ها، ایرانی ها گروهی یکدست و یکپارچه به نظر می رسند. در نگاه غربی ها ما همه مثل هم هستیم، مردمانی معمولی با پوستی سبزه و بینی برجسته و ابروهای کمانی.

اما هنگامی که با نگاهی موشکافانه و از نزدیک این  جامعه را بررسی کنید آنگاه  به شکاف ها، دسته بندی ها  و تفرقه بین آنها پی خواهید برد.

وقتی که زبان فارسی را بدانید می توانید لهجه ها و آهنگ های کلام متفاوت را تشخیص دهید، و از همین جا تبعیض و تعصب نژادی آغاز می شود.

این شعار  به ایده ایران به مثابه جامعه ی آریایی نژاد اشاره می کرد که آگاهانه اقلیت های قومی در ایران چون اعراب، کردها، ترکمن ها، آذری ها و بلوچ ها را نادیده می گرفت.

در یک کلام این شعار خواهان ایرانی بدون آن جمعیت بیش از سی و پنج درصدی اقلیت هایش بود.

 بنا به گفته یوسف عزیزی بنی طرف نویسنده و روزنامه نگار عرب ایرانی  و رئیس انجمن مبارزه با تبعیض نژادی و ستم ملی علیه اقلیت عرب، این تعصب و ناشکیبایی در برابر دیگر ملیت ها در ایران است که مانع پیروزی جنبش سبز بر رژیم اسلامی شده است.

عزیزی بنی طرف توضیح می دهد:” ملیت های گوناگونی در ایران زندگی می کنند. ما بجز جمعیت فارس، ترک ها، عرب ها، بلوچ ها، کردها و ترکمن ها را نیز داریم. یک جنبش دمکراتیک در ایران با  چالش های ویژه خود روبروست.”

به نظر عزیزی بنی طرف در ایران دو جنبش به طور همزمان در حال پیشرفتند. او می گوید:” یکی جنبش سبز است که در مناطق فارس نشین ایران همچون تهران، اصفهان و شیراز فعال است. و دیگری جنبش اقوام غیر فارس است که در کنار جنبش سبز  فعالیت دارد، بر ضد تبعیض نژادیست، و جنبشی ست برای حق آموزش زبان مادری و برابری.”

عزیزی بنی طرف می افزاید:” این دو جنبش در کنار هم  پیش می روند و با هم در حال مباحثه و گفت وگو هستند، اما هنوز با یکدیگر متحد نشده اند.”

او بلافاصله می گوید:” والبته معنای سخنم این نیست که در جنبش سبز بجز فارس ها دیگران حضور ندارند، اما در اقلیت هستند.”

از دید عزیزی بنی طرف اتحاد این دو جنبش برای پیشرفت فرآیند دمکراسی خواهی در ایران ضروری ست. او می گوید:” هنگامی که جنبش سبز و جنبش دفاع از حقوق اقلیت ها به هم بپیوندند آنگاه به مثابه جنبش حقیقی دمکراسی خواهی در ایران ظهور خواهند کرد.”

با آنکه عزیزی بنی طرف همچنان به گفت وگو و تبادل نظر بین این دو جنبش بسیار خوش بین است، اما تأکید می کند:”هنوز بین رهبران جنبش سبز و رهبران جنبش های اقلیت های مختلف قومی در ایران اختلاف نظر وجود دارد.”

او می گوید:”به عنوان رهبران اقلیت ها بار دیگر در کنار فارس ها نخواهیم جنگید مگر رسما حقوق ما را بپذیرند.”

او می افزاید:” اگر شروط ما در نظر گرفته نشود ما در جنبش شما شرکت نمی کنیم. رهبران جنبش سبز باید اعلام کنند که در چشم اندازشان برای ایران نوین حقوق اقلیت ها گنجانده شده است. آنها باید فدرالیسم را در خط مشی سیاسی خود بپذیرند.”

عزیزی بنی طرف اذعان می دارد:”تا کنون بجز چند مورد محدود عمدتاً گفت وگو بین رهبران جنبش حقوق اقلیت ها و رهبران جنبش سبز از طریق اینترنت هدایت شده است.”

او تاًکید می کند:”کسانی مثل من و یا فعالانی از جامعه ی کردها و ترک ها  مقالاتی می نویسیم و در اینترنت منتشر می کنیم و فعالان جنبش سبز آنها را می خوانند. و به همین ترتیب ما نیز از نزدیک مقالات و بیانیه های آنها را دنبال می کنیم.”

با وجود محدودیت هایی که در راه گفتمان این دو جنبش ترقی خواه در ایران وجود دارد، عزیزی بنی طرف بر این باور است که تغییر در ایران اجتناب ناپذیر است. او می گوید:”دو راه در پیش داریم. یک راه آن است که موسوی و کروبی، رهبران نمادین جنبش سبز ایران خواسته های مردم را  بپذیرند و آنرا در نظراتشان منعکس کنند، در غیر این صورت همچون مصر و تونس جوانه های تازه ای از دل این جنبش شکوفا خواهد شد.”

عزیزی بنی طرف روند انقلاب های اخیر در خاورمیانه را راهکاری مناسب برای ایران می داند. او اظهار می دارد:”تونس و مصر نمونه های بارزی از این انقلاب ها هستند. هر دو مورد هم با حاکمیت سرکوبگری که  نتوانست نماینده مردم باشد روبرو بودند و هم با اپوزیسیون ناتوانی که در بهترین حالت فقط می توانست امتیازی ناچیز از حاکمیت بگیرد، و در چنین موقعیتی نیروی سوم ظهور کرد.”

در تشریح نظر خود عزیزی بنی طرف می گوید:”گروه های مختلف، مارکسیست ها، لیبرال ها و اسلامگراها هیچکدام نتوانستند تغییری حقیقی در مصر پدید آورند، و به همین دلیل نیروی سوم، جنبش نوظهور جوانان سر بلند کرد.”

عزیزی بنی طرف به آینده جنبش دمکراسی خواهی در ایران بسیار خوش بین و امیدوار است. او تأکید می کند:”هیچ نیرویی نمی تواند در مقابل جنبش دمکراسی خواهی مقاومت کند. ما شاهد سقوط رژیم های مصر و تونس بودیم. و حال می بینیم لیبی، رژیم سرکوبگری که فکر می کردیم هیچ نیرویی حریفش نیست، چطور از بیخ و بن به لرزه افتاده است. و همینطور مراکش، یمن و بحرین نیز برای دمکراسی در جوش و خروشند.”

به بیان عزیزی بنی طرف:” ایران نزدیکترین کشور به این ملت های عرب است. شباهتها زیاد است و رابطه ای منطقی بین ایران و دنیای عرب وجود دارد.”

عزیزی بنی طرف در پایان می گوید:” قیام های تونس و مصر بر پتانسیل انقلابیگری در ایران افزود. حال ما شاهدیم که جوانان ما توجه ویژه ای به جنبش های مردمی در یمن، تونس و بحرین پیدا کرده اند. در بین جوانان ایرانی جمعیتی بالغ بر چهار تا پنج میلیون جوان عرب هستند که در اهواز زندگی می کنند و بیست و چهار ساعته اخبار الجزیره را دنبال می کنند  و دستاوردهای جنبش دمکراسی خواهی در خاورمیانه را جشن می گیرند.”