فرح طاهری

سخنرانی دکتر پیمان وهاب زاده در تورنتو

چهل و هفتمین جلسه ی کانون کتابخوانی تورنتو این بار به سخنرانی دکتر پیمان وهاب زاده، استاد جامعه شناسی دانشگاه ویکتوریا اختصاص داشت.

پیش از شروع سخنان سخنران اصلی جلسه، لی لی پورزند از عفو بین الملل شاخه تورنتو، اطلاعاتی در زمینه ی این سازمان به حاضران داد و از آنها خواست تا بیشتر در برنامه های این سازمان غیردولتی که برای بهبود وضع حقوق بشر و بویژه زندانیان سیاسی در جهان و از جمله در ایران است، مشارکت کنند.

گردهمایی هواداران فدائیان در دانشگاه تهران پس از انقلاب

سعید حریری از کانون کتابخوانی تورنتو در مورد مناسبت این جلسه گفت: در آستانه ی چهلمین سالگرد حادثه ی سیاهکل هستیم و کتاب آقای وهاب زاده در رابطه با جنبش فدائیان چند ماهی ست که چاپ شده بنابراین دو مناسبت مربوط است به همین منظور از ایشان دعوت کردیم.

او سپس سخنران را معرفی کرد:

پیمان وهاب زاده از سال ۱۹۸۹ در کانادا زندگی می کند. او دکترای جامعه شناسی دارد و فوق دکترای علوم سیاسی.  در دانشگاه ویکتوریای استان بریتیش کلمبیا تدریس می کند. از او دو کتاب به زبان انگلیسی منتشر شده، اولی Articulated Experiences: Toward A Radical Phenomenology of Contemporary Social Movements که در سال ۲۰۰۳ توسط انتشارات دانشگاه ایالتی نیویورک منتشر شده و دیگری  A Guerrilla Odyssey: Modernization, Secularism, Democracy and the Fadai Discourse of National Liberation in Iran, ۱۹۷۱-۱۹۷۹  که در سال ۲۰۱۰ توسط انتشارات دانشگاه سیراکیوز منتشر شده است.

کتاب های فارسی وهاب زاده شامل دو کتاب شعر “در تلاش گفتن” (۱۳۷۳) ،”وقت ورود زمان”(۱۳۸۱)، دو مجموعه داستان های کوتاه “در من چه مرده است؟” (۱۳۷۵) و “گیلاس های آبی”(۱۳۸۶) یک مجموعه مقالات در مورد شعر “شعر رخداد تجربه: به سوی پدیدارشناسی شعر”(۱۳۸۵) و یک کتاب خاطرات “کتاب علی: بازتاب هایی در زندگی کوتاه احمدعلی وهاب زاده”(۱۳۸۸). او به همراه منوچهر سلیمی ۶ جلد از کتاب های دفتر شناخت را در دهه ۹۰ ویراستاری و منتشر کرد. نوشته های آکادمیک، شعرها، مقالات، داستان ها و گفت وگوهای او به زبان های انگلیسی، فارسی، کردی و آلمانی منتشر شده است.

 

پیمان وهاب زاده ضمن تشکر از کانون کتابخوانی تورنتو برای برگزاری جلسه، گفت:  این کار هم تاریخی، هم جامعه شناسی و هم تئوریک است. جنبش فدائیان را در دوران اصلی هشت ساله ی خودش مطرح می کند، بعد برخوردی جامعه شناسی می کند که چرا جامعه ایران به جنبش چریکی و مبارزه مسلحانه کشیده شد و در نهایت به دو مسئله تئوریک در ادبیات مارکسیستی می پردازد که یکی مسئله جنبش های رهایی بخش ملی است و اینکه چگونه این جنبش ها یک نطفه ی تفکر دمکراتیک در خودشان دارند ولی در واقع به خاطر تحمیل یک رسوب و بینش بسته ی سیاسی قادر نمی شوند این منش دمکراتیک را از درون خودشان بیرون بیاورند، و نکته ی دوم مسائل اساسی مارکسیسم و مارکسیسم لنینیسم که خوانشی از کارهای مصطفی شعاعیان است، در این کتاب عرضه شده.

در هر حال این کتاب به جنبه های مختلف زندگی فدائیان می پردازد، از اسطوره ای بودنشان گرفته از جانفشانی ها گرفته تا خشونت های درونی و سعی کرده ام که به قول معروف سنگی را جا نگذارم و سعی کردم همه چیز را مورد تفحص و تردید قرار بدهم.

سخنران با این مقدمه متنی را که آماده کرده بود خواند. متن با فضاسازی موقعیت یک کار تیمی در زمستان ۱۳۵۲ در مشهد آغاز می شود. جلال فتاحی و اسماعیل خاکپور زیر نظر علی اکبر جعفری مسئول شاخه ی مشهد و فرد شماره دو چریک های فدائی خلق در پوشش مغازه تعمیر وسایل خانگی، پوکه های نارنجک می سازند که بنا بر مشاهده انوش صالحی باید از مصطفی شعاعیان آموخته باشند… حمید اشرف، مصطفی شعاعیان را با فاطمه سعیدی (رفیق مادر) ـ مادر نادر شایگان شام اسبی که در همان خرداد کشته شده بود ـ و دو فرزند خردسالش ناصر و ارژنگ به مشهد فرستاده بود. فرزند دیگر مادر، ابوالحسن، که در این زمان ۱۵ ساله بود، همان زمان به تهران فرستاده شده بود….

در ادامه ی این صحنه ها، شاهد دستگیری رفیق مادر و فتاحی و خاکپور می شویم و در نهایت شعاعیان به دستور حمید اشرف بچه ها را به تهران می آورد و فرزندان ۱۱ و ۱۳ ساله رفیق مادر که نقش پوششی برای سازمان چریک ها بازی می کنند تا همسایه ها و دیگران سوءظنی به خانه های تیمی نداشته باشند، در درگیری خانه ی تیمی در خیابان تهران نو به همراه چهار مرد و دو زن دیگر کشته می شوند. برادر ۱۵ ساله آنها قبلا دستگیر شده بود.

از راست حمید اشرف ـ بیژن جزنی

در این بخش به رنج بچه ها در خانه تیمی اشاره می شود که مدرسه نمی رفتند و حتی با بچه های کوچه هم نمی توانستند بازی کنند؛ رنجی که مورد توجه زنان سازمان قرار داشت ولی مردان بدان بی توجه بودند.

سخنران از چگونگی شکل گیری سازمان چریک های فدائی خلق گفت: چریک فدایی از به هم پیوستن دو گروه مارکسیستی بر پایه ی عمل انقلابی به وجود آمده بود… به لحاظ نظری پذیرش مبهم و حتی اسمی مارکسیسم برای پیوستن به این جنبش کافی بود. برای فدائی شدن، فدائی بودن اصل نخست و مارکسیست بودن امری ثانوی بود… در واقع مارکسیسم زبانی بود که به آنها اجازه ی ابراز روحیه ی ناراضی و شورشی خود را می داد. تئوریست این نسل بی تردید مسعود احمدزاده بود که با امیرپرویز پویان با انتشار یک جزوه و یک کتاب نظری سایه ی سنگین ابهام را از روح نسلی که آینده ی سیاسی خود را تیره و تار می دید برداشت و راهگشا شد.

اگرچه بیژن جزنی و گروه او دستکم پنج سال پیشتر به همان نتیجه رسیده بودند، اما اینها به زبان این نسل سخن نمی گفتند، چنین شد که مسعود احمدزاده که کمتر از یک سال پس از تاسیس سازمانی که خود بنیاد نهاده بود، جانش را از دست داد، تا سال ۱۳۵۳ چه در زندان و چه بیرون زندان، نظریه پرداز اصلی سازمان باقی ماند.

کم کم اما خوشبینی ناظر بر نظریه ی احمدزاده، اینکه با شنیدن غریو مسلسل فدائیان مردم به جنبش انقلابی خواهند پیوست، محو شد. کار بلندمدت و مبارزه ی سیاسی در کنار مبارزه ی مسلحانه در دستور کار قرار گرفت.

در زندان، جزنی که خویش را پدر نظری این سازمان می دید، حتی آنگاه که در زندان قصر نظراتش در میان زندانیان فدائی در اقلیت مطلق قرار داشت، از همان اوان مبارزه ی مسلحانه به تربیت فردی زندانیان جوان فدائی پرداخته و آنها را به همراه نظرات خویش به سازمانی که یار جوانتر وی، حمید اشرف، از سال ۱۳۵۱ به بعد بر آن اقتدار مطلق داشت، مرتبط می کرد. از این میان نقش بهروز ارمغانی، از محفلی معروف به گروه مهندسان، گروهی که گرایش سیاسی و نه مسلحانه داشت، در تغییر گرایش نظری چریک ها برجسته است. هم او بود که زود به مرکزیت چریک ها پیوست و نظریه های دوره ی میانی فدائیان که توسط حمید مومنی تبلیغ می شدند و بوی چین می دادند، را به سود نظریه های جزنی خنثی کرد.

برای هموار کردن راه به سوی نظریه جزنی، حمید اشرف، رهبر سازمان،  که همواره تلاش می کرد گرایشات درونی فدائیان را در توازن نگه دارد، در سال ۱۳۵۳ نخست به انتشار چهار نقد بر کتاب “انقلاب در انقلاب” رژی دبره پرداخت، کتابی که نقدی تلویحی از احمدزاده را شامل می شد. سپس در همان سال چاپ تازه کتاب “مبارزه مسلحانه، هم استراتژی هم تاکتیک” احمدزاده که حمید مومنی تئوریست آن زمان چریک ها بر آن مقدمه ی مفصلی نوشته بود، به دستور اشرف لغو شد. از این زمان گرایش به سازماندهی سیاسی و غیرمسلحانه در دستور کار قرار گرفت. چریک ها که تا این زمان ساواک را عاصی کرده بودند، دست از عملیات پر سر و صدا برداشتند و به گسترش شبکه های کارگری و دانشجویی پرداختند و تنها آنگاه بود که دریافتند دگرگونی یک گروه زیرزمینی به یک شبکه ی کنش دمکراتیک چه دشوار است.

سخنران اشاره کرد که مسعود احمدزاده پیش از مرگ زودرسش مقاله ی مفصلی در نقد نظریه های پیشین خود نوشته و در آن بر سازماندهی سیاسی تاکید کرده بود. این دستنوشته ها را، پس از انقلاب، دو تن از اعضای سازمان خوانده اند اما از سرنوشت این دستنوشته ها خبری نیست.  

دوگانگی بنیادین فدائیان بیش از هرچیز نشانگر قدرت متحدکننده ی کنش انقلابی است. در تئوریزه کردن کنش نسلی که عمل را بر نظر ترجیح داده بود، مسعود احمدزاده به تئوری کنش انقلابی رسید، در حالی که بیژن جزنی که در زندان فرصت درنگ و اندیشه یافته بود به نظریه ی دمکراتیک و راهیابی درازمدت مبارزه دست یافت. مصطفی شعاعیان که بجز مدت کوتاهی، عضو فدائیان نبود، نیز با اصالت کم همتایی به تئوری شورش رسید. این سه هریک به روش و منش خود به نظریه های اصیلی رسیدند که در تاریخ روشنفکری چپ ایران، از سلطانزاده و خلیل ملکی که بگذریم، بی همتا هستند. اصیل از این نظر که تفسیر و کاربرد ادبیات مارکسیستی این سه تن ازآن خودشان است و نه تقلیدی.

دکتر پیمان وهاب زاده

پس علیرغم تلاش رهبری برای یکپارچه جلوه دادن سازمان، فدائیان نه تنها منشایی دوگانه داشتند، بلکه افزون بر این در همه حال گروهی با گرایش هایی چندگانه بودند،گرایش هایی که بازتاب گرایش های فرهنگی ـ اجتماعی و طبقاتی جامعه ای در حال توسعه بودند. فدائی نامی بود که شورشگران رادیکال این نسل برای خود برگزیده بودند و از این رو ظاهر ایدئولوژیک سازمان نباید مانع از دیدن پلورالیسم درونی آن شود.

رهبران سازمان که پس از انقلاب از حمایت صدهاهزار هوادار برخوردار شده بودند چنان به حزبیت گروه خود باور داشتند و بر آن اصرار می کردند که ناگزیر آنچه از گروه اصیلی مانند فدائیان در پس از انقلاب رشد کرده و مردمی شده بود، در دعواهای ایدئولوژیک و میراث خوارانه و ادعاهای بزرگ افرادی خودمحور به ده ها شاخه منشعب شد.  نکته ی جالب در این انشعاب ها اما این است که تمامی گرایش های پس از انقلاب ریشه در همان دوگانگی نخستین و سپس پلورالیسم درونی فدائیان پیش از انقلاب داشتند و این درسی ست برای امروز. جامعه ی ایران چندگانه تر و متنوع تر از آن است که یک گروه، یک اندیشه، یک ایدئولوژی، یک حزب و یک فرد بتواند آن را نمایندگی کند. از این رو آینده ی بهتر برای ایران در گرو واقعیت بخشیدن به ائتلاف های گسترده ی سیاسی و جنبش های اجتماعی ست و این یکی از جنبه های دمکراسی ست.

دکتر وهاب زاده افزود: به گمان من نامنصفانه است که براساس ارزش های امروز خود درباره ی گذشته قضاوت کنیم. من بنابر دیدگاه و ارزش های امروز خود مبارزه ی چریکی را برنمی تابم، اما درست به سبب تفاوت همین دیدگاه دیروزی و امروزی ست که مبارزه ی چریکی را تکرارنشدنی می دانم، پس باید جنبش چریکی را در زمینه ی ویژه جهانی و ملی و روحی آن مطالعه کنم. همواره از خود پرسیده ام چه شد که در زمانه ای در تاریخ ایران، نخبه ترین جوانان ایران که هر یک می توانستند در زندگی شخصی خود انسان های موفق و مفیدی برای جامعه باشند، ناگاه پل های پشت سر را خراب کردند و فدائی وار به راه بی بازگشت پای نهادند. برای درک بهتر این نسل شورشی باید به قول هگل “روح زمانه” یا Zeitgeist دهه ی پرشور ۱۹۶۰ را بهتر بفهمیم. جنبش های حقوق مدنی، جنبش زنان، جنبش دانشجویی، جنبش حقوق همجنسگرایان در غرب به نوزائی بافت فرهنگی و قوانین این جوامع انجامید، اما این گشودگی کم همتا به دگرگونی هایی در کشورهای در حال توسعه نیز انجامید و آن هم در دنیایی که جنگ سرد آن را دو قطبی کرده و به استثمار و نواستعمار به گونه ای کم سابقه، کشورهای جهان سوم را به دایره ی گسترنده ی اقمار کشورهای متروپل می افزودند، در حالی که اتحاد شوروی نیز با پنهان کردن واقعیت های خود می خواست دایره ی نفوذ خود را در کشورهای در حال توسعه گسترش دهد و در واقع با ارائه مدلی آلترناتیو برای توسعه، کشورهای جهان سوم را به خود وابسته کند.

در این دنیای دوقطبی شور انقلابی سال های دهه ۶۰ در روند خودیابی پسااستعماری ملتها، شوری که در هوا موج می زد و در ویتنام، الجزیره، آمریکای لاتین و در جنبش های آزادیبخش در آسیا و آفریقا منبع بی پایان الهام برای شورشیان جوان بود. مبارزات آزادیخواهانه و دادخواهانه مردم دنیا بر وجدان این نسل جوان ایران سنگینی می کرد.   

سخنران سپس به پروسه ی دمکراسی خواهی و اقتدار مردم بر حکومتگران که از مشروطیت آغاز شده بود، کودتای رضاشاه، جنبش ملی شدن صنعت نفت، کودتای مرداد ۳۲ و بازگشت دیکتاتوری، فرصت باز سالهای ۳۹ تا ۴۲ گفت و به شکل گیری اندیشه ی جوانان انقلابی در چنین شرایطی اشاره کرد. او در ادامه، یکی از دلایل عدم موفقیت گروه های شکل گرفته پیش از فدائیان را ریشه نداشتن در جنبش دانشجویی خواند.

دکتر وهاب زاده ادامه داد: در درک سبب گرایش به مبارزه مسلحانه، هرچند عوامل بیرونی را بی تردید تاثیرگذار می دانم، اما پاسخ را در دل پرخون جامعه جستجو می کنم. در اینجاست که دیدگاه پدیدارشناسانه ی من در این کتاب، کتابی که یازده سال صرف پژوهش و نوشتن آن شد، پدیده ای به نام چریک های فدائی خلق را برایم جالب کرد. در اینجا به انگیزه ی وجودی یا اگریستانسیالیستی آن نسل ویژه اشاره می کنم.

در ایران پهلوی توسعه ی اقتصادی بالاترین ارزش را داشت. نیاز به متخصص داشت که چرخ های مدرنیزاسیون را به گردش درآورند. دانشگاه ها توسعه یافتند و در مدت کوتاهی جمعیت دانشجویان افزایش کمی قابل ملاحظه ای یافت. تازه دانشجویان، یا از بطن سنتی و روستایی جامعه یا از دل طبقه مدرن و شهری می آمدند. در دانشگاه ها این دو فرهنگ با هم برخورد داشتند و آنچه که آنها را به هم نزدیک کرد، افق آینده ای مشترک بود. توسعه از بالا دیکته می شد، پس عدم مشارکت در آینده کشور بدین معنی بود که دانشجو پس از فارغ التحصیل شدن به بوروکراتی بله قربان گو تبدیل شود. سرخوردگی این دانشجویان از زبان زور، همزمان بود با جنبش های انقلابی دنیا که راه را به آنها نشان می دادند؛ مبارزه ی مسلحانه تنها راه اعلام حضور یک نسل در برابر نسل خودشیفته ی والدینی بود که در برابر فریاد دادخواهانه فرزندان خود ناشنوا بودند. فریاد یک نسل باید چنان رسا می بود که حتی در گوش سنگین رهبران جامعه طنین بیندازد و این امکان نداشت مگر با طنین صدای مسلسل.  

سخنران در ادامه به ویژگی های چریک ها پرداخت و گفت: برخی از فمینیست های امروز بارها بر جنبه ی مردمحورانه و مردسالارانه فدائیان به درستی اشاره کرده اند. دکتر هایده مغیثی در همین موضوع کتابی مهم نوشته است. در نزد فدائیان مردمحور زنان باید تمام جنبه های زنانه خود را پنهان می کردند. موهای کوتاه، لباس های گشاد با رنگ های تیره.

وهاب زاده، به نمونه هایی از این رفتار که از خاطرات زنان چریک گرفته بود اشاره کرد و از جمله گفت، در تمرینات ورزشی مسئله عادت ماهانه ی زنان در نظر گرفته نمی شد و برخی مردها اصلا نسبت به آن آگاهی نداشتند. از این گفته ها درمی یابیم که چگونه سنت های دینی در سازمانی که به سبب چپ بودنش باید سکولار هم می بود، نفوذ و عمل می کرد.

سخنران در ادامه به پرسشی که در رابطه با چرائی پیوستن زنان به سازمان چریکی برایش پیش آمد، اشاره کرد و پاسخ آن را از قول زنده یاد حامد شهیدیان نقل کرد: شرکت زنان در چپ نظامی در واقع ابراز نارضایتی زنان تحصیلکرده ی طبقه ی متوسط نسبت به سیاست های شاه بود. مردان فدائی از جایگاه های طبقاتی گوناگونی برخاسته بودند، اما اکثریت زنان فدائی از طبقه های متوسط و حتی متمول و تحصیلکرده آمده بودند. از مجموع ۲۳۷ چریک فدائی کشته شده بین سال های ۱۳۴۸ تا ۱۳۵۷، ۳۶ تن یا بیش از ۱۵ درصد زن بودند. زنان بیشتر نقش پوششی داشتند. نقش زنان در امور اطلاعاتی و ارتباطی بسیار موثرتر از نقش مردان بود. برخی از زنان چریک به رده های مهم زندگی نظامی چریکی هم رسیدند. نهضت السادات روحی آهنگران مسئول تیم های آموزشی و عملیاتی بود و فرماندهی عملیات سوءقصد به جان محمد فاتح یزدی سرمایه دار معروف و سروان نیک طبع بازجوی ساواک را وی برعهده داشت. و هم او بود که در درگیری پر سروصدای کرج در سال ۱۳۵۴کشته شد. صبا بیژن زاده که در سال ۱۳۵۲ از گروه شایگان ـ شعاعیان عضوگیری شده بود، پس از نابودی رهبری و سه چهارم شاخه تهران چریک های فدائی خلق در بهار ۵۵ آنگاه که شاخه ی مشهد رهبری سازمان را به ارث برد، ناگزیر نخستین زن عضو مرکزیت فدائیان تا زمان مرگش در سال ۱۳۵۶ بود. نخستین زنی که به فدائیان پیوست شیرین معاضد بود که در سال ۱۳۴۸ و پیش از شکل گیری چریک ها به حمید اشرف در گروه یک مرتبط شده بود. نخستین زن فدائی که در درگیری های مسلحانه با نیروهای امنیتی کشته شد، مهرنوش ابراهیمی دانشجوی دانشکده پزشکی و همسر دکتر چنگیز قبادی بود. او در مرداد ۱۳۵۰ جان خود را از دست داد.

سخنران سپس به این پرسش پرداخت، که اگر این زنان ناراضی به فدائیان نمی پیوستند، چه می کردند؟

از راست: مادر شایگان، مرضیه احمدی اسکویی

او در این زمینه با مثالی گمانه زنی کرد: مرضیه احمدی اسکویی، معلم جوانی بود که به همراه صبا بیژن زاده و صدیقه صرافت از دانشسرای مامازن ورامین به گروه شعاعیان ـ شایگان پیوست. او  ذوق نویسندگی و طبع شعر داشت و به همین سبب نقش مهمی برعهده ی او گذاشته شد. به گفته ی اشرف دهقانی یادداشت های زندان او به نام حماسه ی مقاومت” را مرضیه ویراستاری و بازنویسی کرد، اما احمدی اسکویی یک پارچه شور و تحرک بود و خود به تنهایی بیست تن را برای فدائیان عضوگیری کرد و هسته ای از هواداران چریک ها را در تبریز سازمان داده بود که مسئولیت آن را خود برعهده داشت. اگر زنی مثل احمدی اسکویی که برای یک سازمان مخفی چنین کارهایی را کرده بود، وه که چه کارهای بزرگی می توانست برای یک سازمان علنی دفاع از حقوق زنان یا کودکان که در چارچوب قوانین ایران پهلوی کار می کرد، انجام دهد و اثر کار او چه بسا که ماندنی تر می بود. در آن سالها اما روح زمانه انتظار دیگری از کنشگر اجتماعی داشت.

سخنران در ادامه به نقش تبلیغی هزاران دانشجوی هوادار فدائیان اشاره کرد که پیامرسان فرهنگی آنان بودند.

دکتر وهاب زاده به موضوع خشونت نزد فدائیان پرداخت و گفت: خشونت را نمی توان به گونه ای مجرد به عنوان روشی قلمداد کرد که در صورت دگرگونی شرایط دگرگون خواهد شد. خشونت گونه ی رفتاری آموخته را در درون فرد برجای می گذارد و فرد بی آنکه متوجه باشد خشونت را درونی می کند. ناآموختن خشونت کاری ست بس دشوار، پس هنگامی که به روش مسلحانه و رویکرد خشونت آمیز برای مقابله با خشونت حکومتی می پردازیم، نباید از این امر غافل شویم که کاربرد خشونت و دیسیپلین نظامی که در قلب روش مسلحانه است، حساسیت انسان را نسبت به خشونت از میان می برد و توان قضاوت منصفانه را از فرد می گیرد. به همین سبب دنیا به سیاه و سفید تقسیم می شود. روشن است که در بستر دهه انقلابی پنجاه می توان قتل سرلشگر فرسیو را با توجه به تئوری تبلیغ مبارزه ی مسلحانه به عنوان پاسخی به قتل ۱۳ چریک گروه جنگل تعبیر کرد، اما آنگاه که سازمان در مرداد ۱۳۵۳ سرمایه دار بزرگ محمد فاتح یزدی را به قتل رساند، مسئله از دست دادن قوه قضاوت رهبری خود را چنان نشان داد که بیژن جزنی پیامی از زندان برای اشرف فرستاد و او را نسبت به عواقب چنین عملیاتی هشدار داد. کشتن آدمی که به صرف سرکوب کارگران اعتصابی کارخانه اش، نه توسط وی که توسط ژاندارمری، از سوی چریک ها محکوم به مرگ شده بود، دیگر ماورای تئوری تبلیغ مبارزه ی مسلحانه بود.   

دکتر وهاب زاده در بخش پایانی سخنانش گفت: به باور من فدائیان سازمانی نظامی ساختند که ساختار آن بی شباهت به سازماندهی امنیتی کشور نبود و این نیز از پارادوکس های مبارزه ی مسلحانه است، تو گویی راه رسیدن به آزادی از سازمانی نظامی می گذرد که آزادی درونی کادرهای از جان گذشته ی خود را برنمی تابد. از همین روست که در سازمان مخفی چریکی کوچکترین تردیدی در درستی تصمیم رهبری می تواند به خیانت یا مورد امنیتی تعبیر شود.

فدائیان تحت رهبری حمید اشرف بیش از پیش به اعمال خشونت نسبت به افراد خود پرداختند به روایت خود اشرف در جمعبندی سه ساله. تا زمانی که مسعود احمدزاده در رهبری چریک ها بود اتوریته ی اخلاقی بلامنازع وی بر سازمان به اشرف اجازه نمی داد تا به مجازات افراد خاطی بپردازد. همین مقاومت احمدزاده در برگرداندن خشونت برعلیه دشمن به سوی خودی بود که جان اورانوس پورحسن را حفظ کرد. پورحسن همان عضوی بود که تیم جنگل را رها کرده بود. به روایت شواهدی که سخت به دست می آیند، فدائیان به رهبری اشرف و علی اکبر جعفری مرد شماره دو سازمان، دستکم سه تن از اعضای خود را که در درستی راه مسلحانه دچار تردید شده و خواستار ترک سازمان بودند، به شیوه استالین تصفیه و به قتل رساندند… همچنین روش های نظامی و انضباطی چریک ها در یک مورد ثبت شده به خودکشی یکی از زنان چریک انجامیده است.            

دکتر وهاب زاده سخنانش را این گونه به پایان برد: جنبش مسلحانه در ایران و در مرکز آن فدائیان، به روایت من با دوقطبی کردن تفکر جمعی ایرانیان، راه را از نظر روانی برای انقلاب باز کرد. به دیگر سخن، آمادگی روانی مردم برای انقلاب را، آیت الله خمینی مدیون جنبش مسلحانه است.

سخنران در انتها کمی نیز به ادبیات انقلابی و چریکی اختصاص داد و شعری از شاملو را خواند… بیابان را سراسر مه گرفته است … شعری که چریک ها از خفیه گاه خود شبانه به قریه بازمی گردند، شعری که در سال ۱۳۳۹ سروده شده و برای به واقعیت پیوستن آن یک دهه باید می گذشت.  

 

در ادامه ی جلسه بخش پرسش و پاسخ برگزار شد.